مرگ در سكوت
مرتضي ميرحسيني
4 سال از مرگ بيسر و صدايش ميگذرد و حتي امروز هم كمتر كسي او را به ياد ميآورد. امير عشيري متولد تهران بود به سال 1303. با نوشتن پاورقي براي مجلات به شهرت رسيد و به جز اطلاعات هفتگي كه بيشتر عمر حرفهاياش را در آن گذراند با نشريات ديگري مثل سپيد و سياه و تهران مصور هم مدتي نه چندان طولاني همكاري داشت. كارمند دولت و در خدمت وزارت صنايع بود اما به گفته خودش از نوشتن پول بيشتري درميآورد.داستانهاي مهيج و دنبالهدار مينوشت كه شخصيتهاي اصلي آن پليس و كارآگاه بودند و از اين رو خيليها او را پدر ادبيات پليسي(يا دستكم يكي از پايهگذاران اين ژانر) در ايران ميدانند. هر چند ديگراني هم هستند كه با اين حرف مخالفند و نقايص نوشتههاي عشيري را پررنگتر از آن ميبينند كه چنين اعتباري برايش قائل شوند. راستش هر دو طرف اين بحث، چه آنهايي كه عشيري را پدر و پايهگذار ميدانند و چه آنهايي كه نميدانند دلايل قابل اعتنايي براي حرفهاي خودشان دارند اما اين واقعيت را نميشود، نفي كرد كه او از نخستين كساني بود كه در كشور ما چنين داستانهايي نوشت. البته نويسندهاي عامهپسند بود. در نوشتن از روي دست نويسندههاي غربي تقليد ميكرد و خودش فاقد جهانبيني خاص و عميقي بود. اما همه اين عيب و ايرادها به كنار، جذاب و روان مينوشت، لفاظي نميكرد و فخر نميفروخت. او بود كه بسياري از مردم عادي جامعه را به مجله خريدن و مجله خواندن علاقهمند كرد. بعضيها اطلاعات هفتگي را فقط براي خواندن پاورقيهاي او ميخريدند. 27 خرداد 1395 از دنيا رفت و فرداي آن روز در سكوت به خاك سپرده شد. خواندن داستانهاي دنبالهدار او يكي از علايق و سرگرميهاي مردم ما در دهههاي 30 تا 50 بود و از اين رو شناخت اين داستانها براي درك سليقه جامعه آن روز ايران لازم و حتي ضروري است ولو اينكه خواندنشان ديگر جذابيتي نداشته باشد.