چنين كنند بزرگان
سيدحسن اسلامي اردكاني
به زندگي بزرگان و متفكران سرك ميكشيم و دوست داريم بدانيم اوقات روزانه آنها چگونه ميگذرد و چه عادتهاي خوب يا بدي دارند. همانگونه كه من و شما عادات خاصي داريم كه بعضي خيلي سودمند هستند و برخي بيخاصيت و برخي زيانبار، بزرگان نيز چنين هستند.
آثار ادبي و هنري بزرگ مانند يوليسيس، نظريات علمي كلان مانند نظريه تكامل و اختراعات و اكتشافات زاده فعاليت مستمر ذهنهاي پرورده و منظم متفكران است. اين كسان براي پيشبرد كار خود خواسته يا نخواسته عاداتي در خود پديد ميآوردند و كار خود را راحت ميكردند، گرچه گاه اسير همين عادات ميشدند. نگاهي به زندگينامه بزرگان نشان ميدهد كه همه آنها كمابيش عادات ثابتي دارند. شناخت آنها به ما كمك ميكند درباره عادات خود كمي بينديشيم.
مِيسن كري در كتاب عادات و آداب روزانه بزرگان: چنين كنند بزرگان چو كرد بايد كرد (ترجمه حسن كامشاد، تهران، فرهنگ جاويد، 1394، 258ص)، 160 نفر از شخصيتهاي معتبر عرصههاي ادبي، هنري و علمي را بررسي كرده است و عادتهاي روزانه آنها را بيرون كشيده و بر آفتاب نگاه كنجكاو ما افكنده است. اين شخصيتها عادات خاص خود را دارند. كساني سحرخيز و منظم هستند، ديگران جغد شبانگاهي هستند و صبحها را در رختخواب ميمانند. در حالي كه عدهاي بسيار منظم هستند، ديگران بينظم و چه بسا نظمستيز به نظر ميرسند، مانند جويس. عدهاي جدول كاري مشخصي دارند، ولي عدهاي ديگر خود را به دست امواج حوادث ميسپارند. با اين همه، كمابيش عادات مشتركي را ميتوان ميان آنها شناسايي كرد. مهمترين عادت مشترك آنها پيادهروي منظم روزانه آنهاست. آنها به شكل منظمي بخشي از روز را به پيادهروي طولاني و شديد ميرفتند. حتي كساني مانند داروين به شكل منظم روزي سه نوبت پيادهروي ميكردند. بتهوون، كركگارد، فرويد، يونگ، گوستاو مالر، ويليام فاكنر، جاناثان ادواردز، ويليام جيمز، كافكا، بالزاك، ميلتون، ويكتور هوگو، ديكنز، ناثاناييل هاوثورن، تولستوي، چايكوفسكي، و ژرژ سيمنون همه اهل پيادهرويهاي بلند و گاه چهارساعته بودند.
ويژگي مشترك ديگر آنها نوشيدن قهوه يا چيزي در اين مايهها بوده است. بالزاك گاه روزي پنجاه فنجان قهوه مينوشيد. باز ويژگي مشترك اين كسان اشتياق شيفتهوار به كارشان بوده است. اينگمار برگمان ميگفت: «من بدون وقفه كار كردهام. مثل سيلي كه از چشمانداز روح انسان بگذرد.» آنها گاه خانواده خود را نيز قرباني كار خود ميكردند تا جايي كه ماركس مدعي بود اگر دوباره زندگي از سر گيرد، همان مسير انقلابي را دنبال خواهد كرد، جز آنكه ازدواج نخواهد كرد.
همچنين درآمد برخي از اين افراد نه از راه نوشتن يا نقاشي يا شاعري، بلكه از طريق كارمندي در ادارات پست يا بانك بوده است، مانند توماس اليوت و ترالپ. برخي از آنها نيز تا پايان عمر با فقر كلنجار ميرفتهاند. ماركس كه بيشترين دغدغه اقتصاد را در زندگي داشت و كتاب سرمايه او حاصل زندگياش بود، خود زندگي مرتبي نداشت. دوستش انگِلس از صندوق تنخواه نساجي پدرش پول بلند ميكرد و به او ميداد. او هم ولخرجي ميكرد «چون در نگهداري پول هيچ سررشتهاي نداشت.» اين افراد معمولا اهل مراقبه بودند چه در شكل سنتي و آييني آن و چه به شكل مدرن و كاملا فردي. يونگ به شكل منظمي زندگي شهري را ترك ميكرد و در خانه قلعهمانندي كه فاقد برق و آب لولهكشي و شبيه خانههاي قرن 18 بود زندگي ميكرد. آب از چاه ميكشيد و هيزم ميشكست و معتقد بود اين كارهاي ساده «انسان را ساده ميكند و چقدر سخت است ساده بودن.»
همه اين افراد در كار خود كمابيش پركار بودند و روزانه ساعات خلاق زيادي را صرف كار خود ميكردند، مانند فرويد، همينگوي و سيمنون كه ميگفت نوشتن هر كتاب يك ليتر و نيم از او عرق بيرون ميكشد. آنها در عين تخصص در كار خود تنوع علايق داشتند، براي مثال، يونگ روانكاو، نقاشي ميكرد و استيون جي. گولد دانشمند تكاملي آواز هم ميخواند. همه اينها وقتي را به شكل اختصاصي صرف و با خود خلوت ميكردند،زيرا اصولا لازمه آفرينش با خود بودن است. همچنين در مجموع اين افراد معمولا زندگي سادهاي داشتهاند مانند سارتر، فلوبر و دوبوار.
در مجموع اين كتاب خواندني و آموزنده است. گرچه فكر ميكنم ترجمههاي قبلي كامشاد بهتر از اين يكي بوده است. نكته آخر آنكه عنوان اصلي كتاب متواضعانهتر و دقيقتر و گوياي آن است كه اين بزرگان چگونه در دل گرفتاريهاي روزانه براي خود وقت پيدا ميكردند يا ميآفريدند «مناسك روزانه: چگونه ذهنهاي بزرگ وقت به دست ميآورند، الهام ميگيرند و كار ميكنند.»