جلد زنده، جلد مرده
علياصغر محمدخاني
جومپا لاهيري را با داستانهايش ميشناسيم كه با نخستين اثرش با عنوان «مترجم دردها» برنده جايزه ادبي پوليتزر در سال ۲۰۰۰ شد. اكثر آثار او به فارسي ترجمه شده و با اقبال خوانندگان ايراني روبهرو شده است. به تازگي كتاب «جامه كتابها» از جومپا لاهيري با ترجمه پرتو شريعتمداري و به همت جهان كتاب به فارسي منتشر شده كه حاصل سخنراني او در نهمين جشنواره دلگي اسكريتوني است كه در بهار سال ۲۰۱۵ در فلورانس برگزار شده است. اين جشنواره كه جشنوارهاي ادبي است و از سال ۲۰۰۷ به اين سو برگزار ميشود هر بار با سخنراني يكي از بزرگان دنياي ادبيات آغاز ميشود. جايزه اين جشنواره به انتخاب هيات داوران بينالمللي آن به بهترين اثر داستان خارجي كه در ايتاليا منتشر شده باشد، تعلق ميگيرد.
جومپا لاهيري متن سخنانش را با عنوان «لباس كتاب» در اين جشنواره ارايه كرده است كه موضوع جالبي است و در
۵۰ صفحه درباره جلد كتاب و تاثير آن در معرفي درونمايه اثر و ارتباط آن با مخاطب تفسير و تحليل ميكند. او ابتدا با اشاره به فريبندگي اونيفورم به زمان خردسالي خود در كلكته اشاره ميكند كه چگونه همه دانشآموزان هميشه يك لباس را ميپوشيدند و با يك دست اونيفورم به مدرسه ميرفتند ولي در امريكا كه دانشآموز مدرسه دولتي بوده در آنجا هر كس هر چه ميخواسته، ميپوشيده است و لاهيري اشاره ميكند كه داشتن اين حق انتخاب و اين آزادي براي من رنجآور بود. لاهيري تاكيد ميكند كه براي من لباس پوشيدن هميشه مفاهيمي فراتر از خود لباس داشته و مادرم حتي امروز يعني 50 سال پس از ترك هند هنوز فقط لباسهاي سنتي كشورش را به تن ميكند. لاهيري پوشيدن لباس را براي انسان به جلد كتاب تشبيه ميكند و ميگويد، لباسي كه به تن ميكنيم مانند زباني است كه به آن سخن ميگوييم و غذايي كه ميخوريم بيانگر هويت ما، فرهنگ ما و حس تعلق ما به آن فرهنگ و هويت است. از كودكي به اين موضوع پي بردم كه هر جا بودم، لباسي كه به تن ميكردم از من يك «ديگري» ميساخت. زماني كه لاهيري در ۳۲ سالگي اولين آثارش را منتشر ميكند، پي ميبرد كه قرار است بخش ديگري از وجودش لباس بپوشد و به دنيا ارايه شود اما انتخاب آن چيزي كه به دور واژههاي من پيچيده ميشود- يعني جلد كتابهايش- در اختيار او نيست و بدين جهت به اهميت جلد كتاب پي ميبرد و به آن حساس ميشود و جلد كتاب را اينگونه تفسير ميكند كه جلد فقط وقتي پديدار ميشود كه كتاب به پايان رسيده باشد و در آستانه ارايه شدن به دنيا باشد. جلد نشانهاي است از تولد كتاب و لاجرم پايان تلاش خلاقانه پديدآورنده كتاب. جلد به كتاب نشاني از استقلال و زندگي مستقل ميبخشد. به نويسنده ميگويد كه كارش به انجام رسيده است، بنابراين در حالي كه براي موسسه انتشاراتي نشانهاي است از ورود كتابي تازه براي نويسنده و پديدآورنده اثر بدرودي است با اثر. لاهيري ميگويد كه اگر فرآيند نگارش كتاب را به يك خواب همانند كنيم، جلد نشانه لحظه بيداري است و جلد هويتبخش اثر است و يك جلد خوب خوشايند است. نويسنده با ديدنش احساس ميكند كه صدايش شنيده شده و كلامش درك شده و جلد بد مثل يك دشمن است و نويسنده را از خود بيزار ميكند. هميشه براي لاهيري مايه شگفتي بوده كه در صفحه «نقد كتاب» روزنامه كوريه دلاسرا در ايتاليا، جلد كتابهاي معرفي شده هم در كنار «سبك نگارش» و «پيرنگ» ارزيابي ميشود، زيرا كتاب بدون جلد برهنه و ناقص است و به نحوي دسترسناپذير است. گويي دري كه براي ورود به متن بايد گشوده شود، وجود ندارد. گويي كتاب بيچهره است. چرا جلد كتاب اينقدر براي لاهيري اهميت دارد؟ چون او اعتقاد دارد كه جلد انتظارات خاصي را پديد ميآورد. معرف يك لحن و نگرش است حتي وقتي كه اين لحن و نگرش با محتواي كتاب همخوان نباشد. او بيشتر جلد كتاب را به چهره مانند ميكرد اما تاكيد ميكند كه جلد كتاب نقاب هم هست، زيرا آنچه نهان است را پنهان ميكند. ممكن است خواننده را بفريبد. ممكن است او را نوميد و سرخورده كند. درست مثل زيوري طلاييرنگ و بنجل با درخششي كه فريبنده است. شايد بشود گفت كه جلد از ناهمتايي حقيقت و دروغ و نمود واقعيت بهره ميگيرد. لاهيري در بخشي از سخنانش به همكاري نويسنده و طراح براي لباس پوشاندن به كتاب صحبت ميكند كه اوج همكاري هنري ميان آنهاست و به همكاري ويرجينيا وولف و خواهر نقاش او اشاره ميكند كه براي آثار وولف، طراحي ميكرده است. در ايران چقدر اين همكاري هنري ميان ناشر و طراح و پديدآورنده كتاب وجود دارد و به خوبي ميبينيم ناشراني كه همفكري بهتري ميان اين سه ضلع فراهم ميكنند در ارايه كتابها موفقتر و مخاطبان بيشتري را جذب ميكنند. لاهيري به نكات ديگري هم درباره جلد كتاب اشاره ميكند. به نوشتههايي كه در روي جلد منتشر ميشود و شخصا اعتقاد دارد كه درج سخنان و عقيده ديگران بر جلد كتاب رسم تاسفبرانگيزي است و ميخواهد اولين واژگاني كه خواننده كتابش ميخواند، واژگاني باشد كه خودش نوشته است. كتابخوانان امروز از بعضي لحاظ مانند گردشگراني هستند كه به لطف وجود كتابهاي راهنما، پيش از عزيمت به مكاني ناشناخته درباره آن اطلاعات به دست ميآورند و خود را با آن هماهنگ ميكنند و در مورد كتاب بايد گفت كه اين آشنايي پيشاپيش به بركت جلد كتاب ميسر ميشود: پيش از كشف كردن، پيش از رسيدن به مقصد و پيش از خواندن. لاهيري چند سالي است كه در ايتاليا اقامت دارد و درباره نشر در اين كشور و اينكه چگونه در ايتاليا با نوع ديگري از جلد كتاب آشنا شده، سخن ميگويد و مجموعه جلدهايي خاص كه متعلق به يك ناشر است و هويت آن ناشر را نشان ميدهد كه در ايران هم ما ناشراني مانند انتشارات نشر هرمس، نشر نو، خوارزمي، فرهنگ معاصر، ماهي و چند ناشر ديگر را ميشناسيم كه جلد آثارشان از دور هم نشاندهنده هويت آنهاست. لاهيري در بخش آخر سخنانش به جلدهاي آثار خودش اشاره ميكند كه براي بعضي ناشران فقط نام و عكس من دليل كافي است تا شتابزده سفارش طراحي را براي جلد كتابش بپذيرد كه اشارههايي كليشهاي به هند دارد: تصوير فيلها، گلهاي خوشرنگ، دستهاي حنا بسته، رودخانه گنگ و نهادهاي مذهبي و عرفاني. او گلايه ميكند هيچكس توجه نميكند كه مكان رويدادهاي بيشتر داستانهايش امريكاست كه فرسنگها از رود گنگ دور است. اعتراض لاهيري به جلد نامناسب فقط ناشي از ملاحظات زيباييشناختي نيست بلكه چنين جلدهايي، تشويشهايي را در او بيدار ميكند كه از كودكي با آن دستوپنجه نرم كرده است. كه هستم؟ مرا چگونه ميبينند؟ چه دريافتي از من دارند؟ آثارم را چگونه ارزيابي ميكنند؟ من نه تنها براي اين مينويسم كه از پرسشها دوري كنم بلكه در پي پاسخم.
خواندن كتاب «جامه كتاب» را به ناشران، نويسندگان، طراحان جلد كتاب و حتي خوانندگان آثار توصيه ميكنم تا بدانند جلد كتاب چه پيوند و اهميتي با درونمايه اثر دارد و دقت و توجه بيشتر به طراحي جلد كتاب چقدر اهميت دارد.