كتابخانه
ماهي از سر گنده باشد ني ز دم
«و اين جهان روزنامه ملكان است. اگر نيك باشند مر ايشان را به نيكي ياد كنند و آفرين گويند و اگر بد باشند به بدي ياد كنند و نفرين گويند» (سيرالملوك خواجه نظامالملك طوسي، ص 328) تا پيش از دوران مدرن كه چرخ سياست عمدتا بر محور شاهان و سلاطين ميچرخيد و اساس سياست در اين تعبير حكيمانه خلاصه ميشد كه الناس علي دين ملوكهم، طبعا و تبعا دانشمندان و انديشمندان و دغدغهمندان براي اصلاح وضع امور سياسي بيش از هر چيز به راس امور ميانديشيدند كه گفته شده بود: ماهي از سر گنده گردد ني ز دم. بر اين اساس بساط نگارش آثاري در سبك و سياق سيرالملوك و نصيحهالملوك و آينه پادشاهان داغ بود و اهل فضل و انديشه و ادب و هنر كه عموما ديوانسالار بودند و به درگاه و دربار راه داشتند، آثاري مينگاشتند براي سلاطين و امرا و حكام و با زبان پند و حكايت و اندرز و كمتر عتاب و خطاب، ايشان را به فضايل اخلاقي و رعايت ادب و حكمت دعوت ميكردند. سيرالملوك يا سياستنامه خواجه نظامالملك طوسي وزير مقتدر و فرهيخته ملكشاه سلجوقي يكي از برجستهترين و خواندنيترين اين آثار است كه به زبان شيوا و نثر شيرين فارسي نگاشته شده و از سده پنجم هجري به اين سو، همواره مورد توجه دانايان و دانشوران است. در روزگار ما نيز برخي پژوهشگران و محققان به اين شاهكار اساسي كه نه فقط آينه شاهان كه بازتابنده روح دوران ايران پيشامدرن است، توجه كردهاند. به تازگي نيز سعيد رضادوست، دانشآموخته حقوق كه در حوزه عرفان و ادب اهل تتبع و تحقيق است، كتابي مختصر اما به واقع مفيد و جذاب در زمينه سياستنامه خواجه نگاشته و منتشر كرده است. اين كتاب كه با مقدم دكتر هدايتالله فلسفي، حقوقدان برجسته معاصر توسط انتشارات نگاه معاصر به زيور طبع آراسته شده، با عنوان روزنامه ملكان، با تكيه بر سيرالملوك، شيوه حكمراني را از نگاه خواجه نظامالملك طوسي مورد بحث و بررسي قرار ميدهد. نويسنده در روزنامه ملكان كه بعد از يادكرد و سپاسگزاري و مقدمه دكتر فلسفي، در 15 فصل كوتاه تنظيم و عرضه شده نخست به معرفي شرايط ايران در روزگار پيش از مشروطه پرداخته و پس از بحث از مفهوم حكومت نزد مسلمانان و اشاره به تكوين حكومت تركان سلجوقي، به برآمدن وزير قدرتمند ايراني اشاره ميكند و ويژگيها و صفات پادشاه حاكم از نگاه او را بيان ميكند. تخصص حقوقي رضادوست سبب شده كه در بازخواني سيرالملوك، بيشتر جنبههاي قضايي آن را مطرح كند و به ظرايف و لطايف حقوقي سياستنامه بپردازد.
شوريده سر منطقي
لودويگ ويتگنشتاين (1951-1889) تنها يكي از بزرگترين فيلسوفان تاريخ نيست، بلكه يكي از شخصيتهاي جذاب و قابل توجه در قرن بيستم ميلادي نيز است. روحيات او را با انسان فرزانه شرقي مقايسه كردهاند، دلتنگياش، تنهاييجويياش، وارستگياش از ماديات، تسلط و تفوق بيچون و چراي فرهمندش در مدارس و دانشگاهها بر شاگردانش. به همين دليل است كه غير از انديشهها و فلسفهاش كه در آثار اندك اما پر ارجاعش بازتاب يافته، زندگي شخصي پرفراز و نشيب و حالات و احوالات عجيب و غريبش نيز بسيار مورد توجه بوده و دستمايه نگارش كتابها و حتي ساخت فيلمها و نمايشهاي متعدد شده است.
براي مثال بعد از نگارش نخستين كتابش فكر كرد كه كار فلسفه را به پايان رسانده و بين سالهاي 1920 تا 1926 به روستايي در اتريش رفت و به كار تدريس به كودكان پرداخت. اين نمونه نشانگر شخصيتي جذاب، سرسخت و مصمم است. او در طول زندگي با اشخاص زيادي نامهنگاري كرد. نشر سيب سرخ به تازگي مجموعهاي از نامههاي ويتگنشتاين به پائول انگلمان را با ترجمه حامد عرفان منتشر كرده است. انگلمان معمار و طراح اتريشي است كه بيشتر سالهاي عمرش را در اتريش و وين گذرانده است. او به واسطه شاگردي و آشنايياش با آدولف لوز از ممتازترين معماران و طراحات اروپا با ويتگنشتاين ارتباط برقرار ميكند. نخستين نامه ويتگنشتاين به او از ماجراي طراحي پروژهاي توسط لوز حكايت ميكند كه قرار است انگلمان براي ويتگنشتاين اجرايش كند. طي همين دهه و در نيمه اول دهه 1920، انگلمان خانههايي را در وين به سفارش ويتگنشتاين و خواهرش، مارگارته استونبورو براي آنها ميسازد. هم در اين سالها واسطه ارتباط او با لوز، كراوس و ناشران اتريشي- آلماني ميشود. عمده مكاتبات ويتگنشتاين با انگلمان، طي همين سالها، جز ابراز احساسات و دغدغههاي روزمرهاش، به مشكلات او در چاپ و نشر آثارش و در وهله بعد به مسائلي چون تعيين قرار ملاقات و همكاريشان در ساخت خانهها مربوط است. در اواخر سال 1925 روابط كاري و دوستانه اين دو، به دلايلي از جمله اتمام كارهاي مشاركتي آنها در معماري و سفرهاي ويتگنشتاين به نروژ و انگلستان، رو به سستي ميگذارد. با قدرت گرفتن نازيها و آزار و اذيت يهوديان و سپس پيوستن اتريش به آلمان، انگلمان براي هميشه از اتريش ميرود. اين پاياني بر دوستي ده ساله اين دو است. نامههاي ويتگنشتاين به انگلمان نشانگر روح پرشور، ذهن تيزبين و باهوش و در عين حال جان افسرده و غمگين فيلسوفي است كه مرزهاي عقل و جنون را در مينورديد، متفكري كه برتراند راسل دربارهاش گفته است: او كاملترين نمونهاي بود كه من از نبوغ، به مفهوم سنتي آن شناختهام؛ پرشور، عميق، جدي و سلطهجو.