سارا معصومي
غرب آسيا همچنان گرفتار بحرانهاي روزافزون است. از طولاني شدن بنبست در پرونده صلح خاورميانه تا انفعال كشورهاي عربي و برخي كشورهاي اسلامي در برابر زيادهخواهيهاي رژيم اسراييل، از تداوم بحران انساني در يمن تا ناآراميهاي پراكنده نظامي و ابهام در آينده سياسي سوريه. در حالي كه بازيگران مهم منطقهاي روزهاي تنش در روابط دو يا چندجانبه را تجربه ميكنند تداوم نقشآفريني بازيگران فرامنطقهاي كه عمدتا با چاشني نظاميگري هم همراه شده شرايط را روز به روز وخيمتر ميكند. حميدرضا دهقانيپوده، دستيار وزير خارجه و مديركل خاورميانه وزارت امور خارجه كشورمان در گفتوگوي تفصيلي با روزنامه اعتماد از جزييات جاري در پرونده سوريه و تلاش كشورهاي عضو ابتكار آستانه براي فاصله گرفتن از فاز نظامي و ورود پرونده به فاز سياسي سخن ميگويد. دهقانيپوده در بخشهايي از اين گفتوگو با اشاره به عدم تاثيرپذيري سياستهاي منطقهاي ايران از ترور سردار شهيد قاسم سليماني تاكيد ميكند كه شهادت سردار سليماني ضربه به طرفداران ثبات، استقرار و حاكميتهاي ملي در منطقه خاورميانه بود. مشروح اين گفتوگو به شرح زير است.
در سايه دولت دونالد ترامپ ما شاهد سكوت جهان عرب و اسلام و كوچك و كوچكتر شدن سرزمين فلسطين هستيم. ابتدا معامله قرن مطرح شد و پس از آن هم شاهد تلاش رژيم اسراييل براي الحاق سرزمينهاي بيشتر هستيم. آيا بايد بيتعارف اعتراف كنيم كه پرونده فلسطين در جهان اسلام با بيتوجهي بيسابقه و تاريخي روبهرو شده است؟
بله، مشغوليت برخي دولتهاي عربي و اسلامي به امور ديگر باعث شد كه سرزمين فلسطين و قبله اول مسلمانان به فراموشي سپرده شود. در حالي كه قبله اول همچنان ميتوانست به عامل وحدت ميان كشورهاي اسلامي تبديل شود اما متاسفانه اين عامل وحدت به فراموشي سپرده شد و ما شاهد بلعيده شدن سرزمين فلسطين توسط اسراييل هستيم.
بخشهايي كه بر اثر قيام مردم فلسطين و گروههاي مقاومت تلاش ميكرد خود را از دست زورگوييهاي اسراييل خلاص كند با موج دوم اختلافها و فراموشي اين تلاشها تضعيف شد. حضور شخصي مانند ترامپ و نتانياهو در قدرت هم به اين روند كمك كرد.
يكي ديگر از عواملي كه باعث شد تا حدودي موضوع فلسطين كمرنگ شده و جنايتهاي اسراييل فراموش بشود نوع عملكردي بود كه گروههاي تروريستي به ويژه داعش انجام دادند. زماني اسراييليها به يك كودك فلسطيني بنزين خورانده و او را زنده آتش زدند كه منجر به واكنش جهاني شد و دنيا در برابر آن ايستاد. با ظهور داعش، دهها تصوير از اين جنس هر روز نمايش داده شد آن هم در حالي كه مسلماني داشت، مسلمان ديگر را به آتش ميكشيد. درنتيجه موضوع جنايتهاي اسراييل كمرنگ شد. امروز به وضعيتي رسيدهايم كه امريكا در سايه اين اختلاف و بيتوجهي، كاري را كه از 1995 كنگره امريكا تصويب كرده بود كه سفارت امريكا از تلآويو به بيتالمقدس منتقل شود، عملي كرد. روساي جمهور پيشين امريكا همگي از سال 1998 هر سال دو بار و حتي خود ترامپ نيز دوبار درخواست به تعويق انداختن اين امر را كرده بود تا منافع امريكا به خطر نيفتد اما در سايه سكوت و اختلافات عميق جهان عرب و اسلام و رياستجمهوري دونالد ترامپ اين اقدام غيرقانوني انجام شد.
مساله دوم الحاق و انضمام جولان به اين رژيم و مساله سوم بخش ديگري از معامله قرن است كه در آينده نزديك قصد دارند حداقل 30درصد از كرانه باختري را به اسراييل ملحق كنند. همه اين اتفاقهاي ناگوار در پرتو به خود مشغولي كشورهاي عربي و اسلامي و اختلافات داخلي اعم از اختلاف بين كشورهاي عربي و اسلامي و اختلاف بين عناصر شكلدهنده سياسي و اجتماعي در داخل كشورها و فراموشي نقش ملتها و به حاشيه بردن خواست آنها و ناكارآمدي و فقدان مقبوليت مردمي و فراموش كردن خطر اصلي و البته جنايتهاي تروريستها صورت ميگيرد.
انفعال كشورهاي عربي و اسلامي و نااميدي از راهكار سياسي ميتواند نوعي از انتفاضه جديد را رقم بزند؟
بايد ببينيم كه انتفاضههاي اول و دوم در سايه چه تحولي رخ داد. در انتفاضه اول دو طرف فلسطيني اعم از مجموعههاي متمايل به فتح، مجموعههاي متمايل به حماس و جهاد اسلامي و ساير گروهها تا حدود زيادي با هم متحد بودند. در انتفاضه الاقصي در سال 2000 هم با تفاوتهايي همينگونه بود و اين امر بهرغم آن تجربه تلخ اسلو بود. با اين حال ابو عمار در مقابل زيادهطلبي صهيونيستها ايستاد و شرايط جهاني هم آماده بود و لذا انتفاضه الاقصي روي داد. البته انتفاضه اول كه به انتفاضه سنگ معروف شد، با حمله عراق به كويت و اختلافي كه بين جهان اسلام و جهان عرب پديد آورد، سرانجام به «مادريد» و «اوسلو» ختم شد. همچنانكه دومين انتفاضه هم با اقدامهاي تروريستي القاعده و هدف قرار دادن برجهاي دو قلو، مساله فلسطين را به حاشيه برد. دو اقدام حمله صدام به كويت و حمله القاعده هر دو موضوع فلسطين را براي ساليان درازي به حاشيه برد.
انتظار ميرفت انتفاضه سوم هم در سالهاي گذشته شكل بگيرد؛ اما در نتيجه اقدامات تروريستي داعش و حاميانش در ايجاد دشمن جعلي و پرداختن به فروع و فراموشي اصول و اختلاف بين كشورهاي جهان اسلام و عرب و اختلاف بين دو طرف اصلي فلسطيني، اين موضوع به تاخير افتاده و مشخص نيست آيا موضوع الحاق بخشهايي از كرانه باختري به اسراييل، شعله انتفاضه را روشن خواهد كرد يا خير.
9 سال از آغاز جنگ در سوريه ميگذرد. در بخش اعظمي از اين سالها ما شاهد جنگ داخلي و به عقيده برخي كارشناسان مسائل منطقه، جنگ نيابتي ساير كشورها در زمين سوريه بوديم. با اين همه در قريب به دو سال اخير تغييرات ميداني نظامي در سوريه به نفع دولت بشار اسد و ارتش اين كشور منجر به پررنگتر شدن بحثها درباره احياي فرآيند صلح در سوريه شد. در نتيجه اين تغييرات به نظر ميرسد كه نقش وزارت خارجه هم در اين پرونده پررنگتر از پيش شده است. به نظر شما حالا ميتوانيم از پايان تقريبي فاز نظامي در سوريه و ورود به فاز سياسي سخن بگوييم؟
بله، تقريبا ميتوان اينگونه گفت. در حال حاضر ميتوانيم بگوييم كه به استثناي دو نقطه التهابي داخلي و بينالمللي، پرونده سوريه از فاز نظامي خارج شده است. نقطه التهابي داخلي در دوجا است: ادلب و شرق فرات. موضوع التهابي خارجي هم مربوط به نيروهاي نظامي غيرمشروع در سوريه است. در راس اين نيروها هم امريكاييها و پس از آن نيروهاي نظامي ساير كشورهايي كه به صورت نامشروع در سوريه حضور دارند، قرار دارند.
منظور شما از نيروهاي نظامي نامشروع، نيروهاي متعلق به كشورهايي است كه دولت سوريه از آنها براي حضور در اين كشور دعوتي به عمل نياورده است؟
بله. به جز اين دو نقطه ادلب و شرق فرات ميتوانيم بگوييم كه پرونده سوريه از فاز نظامي خارج شده است. حتي درباره ادلب و شرق فرات هم از حجم عملياتهاي نظامي كاسته شده و تقريبا نقشه روشن است. بسياري از طرفها در اين مرحله چند اصل را پذيرفتهاند: 1. دولت بايد حاكميت خود را بر تمام سرزمين سوريه مستقر كند، 2.گروههاي تروريستي بايد از معارضه جدا شوند، 3.معارضه بايد وارد روند سياسي و چارچوب كميته قانون اساسي و گفتوگوهاي سوري-سوري شود و چهارم آنكه رابطه كردها به عنوان بخشي از ملت سوريه با دولت مركزي بهبود يابد. در اين مورد سه موضوع مورد توجه است:
1.حقوق آنها در چارچوب «دولت واحد سوريه» به رسميت شناخته شود، 2.دولت سيطره خود را بر تمام اراضي در اختيار اين مجموعه گسترش بدهد و سوم آنكه از سوي اين منطقه آسيبي به امنيت و ثبات كشور همسايه وارد نشود. در سايه چنين تحولاتي تركيه و سوريه ميتوانند در چارچوب توافقات منعقده نسبت به تامين امنيت مرز دو كشور اقدام كنند.
براساس آمارهاي ميداني كه وزارت خارجه ما دراختيار دارد آيا ميتوانيد بگوييد كه چند درصد از خاك سوريه دراختيار ارتش اين كشور قرار گرفته است؟
آمارها رو به افزايش است و روز به روز با انجام عمليات نظامي عليه تروريستها، مصالحههاي سياسي يا توسعه دامنه مناطق كاهش تنش، سرزمينهاي تحت سيطره دولت افزايش و سهم ديگران از اين مناطق كاهش پيدا ميكند.
در حال حاضر قريب به 70درصد سرزمين سوريه در حاكميت مطلق دولت اين كشور، كمتر از 8درصد دراختيار گروههاي مسلح اعم از تحرير الشام و ديگر گروهها، قريب به بيست و اندي درصد از خاك سوريه نيز در شرق فرات است كه نميتوانيم بگوييم كه تحت سيطره دولت است و از طرفي هم نميتوانيم بگوييم كه دولت در اين بخشها هيچ حضوري ندارد. نيروهاي دولتي پس از تحولات مربوط به شرق فرات در سال 2019 در اين منطقه مخصوصا در طول مرز با تركيه -به جز نزديك 120 كيلومتري كه نيروهاي نظامي تركيه در آنجا مستقر شدهاند- حضور پيدا كردهاند. همزمان دولتهاي ضامن دولت سوريه در روند آستانه مانند روسيه و ايران هم در اين منطقه حضور مستقيم يا غيرمستقيم دارند. بنابراين ميتوانيم بگوييم بخشهايي از اين منطقه خاكستري به حساب ميآيند كه در آن امريكاييها، كردها، بخشهايي از عشاير و اعراب، نيروهاي دولتي و همپيمانان دولت سوريه حضور دارند.
ميتوانيم بگوييم كه باتوجه به مشخص بودن وضعيت آن 8درصد، بخش عمده جدال نظامي باقي مانده به اين 25درصد مربوط است كه از نظر منابع طبيعي غني و براي بشار اسد و مخالفان خارجياش استراتژيك است؟
بله، تعبير درستي است اما دولت سوريه به دنبال آن است كه در مرحله نخست بخشي كه دراختيار گروههاي تروريستي مانند النصره يا تحرير الشام در «ادلب» است را آزاد كرده و پس از آن به سراغ «شرق فرات» برود. براي دولت سوريه بخش «ادلب» از اين جهت كه گروههاي تروريستي در آنجا حضور دارند از اهميت بيشتري برخوردار است؛ اما اهميت «شرق فرات» همانطور كه اشاره كرديد به ذخاير نفت، گاز و آب است. كشاورزي و منابع غذايي و رودخانههاي دجله و فرات هم در اين بخش هستند. بنابراين جدا از بخش موضوع گسترش حاكميت، شرق فرات براي دولت سوريه از منظر اقتصادي هم اهميت استراتژيك دارد. جدا از جايگاه اقتصادي اين منطقه، دولت سوريه نميخواهد اين منطقه به عنوان ابزاري براي فشار بر دولت مركزي و برگ امتيازي در دست ديگران باقي بماند.
درباره جايگاه «روند آستانه» در پرونده سوريه همواره حرف و حديثهايي وجود داشته و در دورهاي شاهد بوديم كه رييسجمهور تركيه از مرگ اين روند يا به اصطلاح ابتكار سخن گفتند. در حال حاضر اين ابتكار از چه جايگاه و مقبوليتي برخوردار است؟
در پرونده سوريه روند آستانه تنها روندي بوده كه به دستاورد عملي منتهي شد. ما پيش از اين تجربههاي ديگري مانند «گروه بينالمللي حمايت از سوريه» را با حضور چندين كشور (بيست كشور و سازمانهاي منطقهاي و بينالمللي) داشتيم. جلسات متعددي در وين يا نيويورك تشكيل شد اما به نتيجه نرسيد. همچنين در يك دوره ميان روسيه و امريكا بر سر آتشبس در سوريه، توافق شد، ولي اين آتشبس كمتر از يك هفته دوام آورد. در سايه روند آستانه، شاهد برقراري آتشبس بادوام در سوريه، تشكيل مناطق كاهش تنش و مصالحههاي سياسي بوديم. يكي از مهمترين دستاوردهاي آستانه نشاندن معارضه و دولت سوريه دور يك ميز بود. اتفاقي كه در هيچيك از روندهاي مشابه صورت نگرفت.
تشكيل كميته قانون اساسي يكي ديگر از موفقيتهاي «روند آستانه» بود. هيچكدام از ابتكارهاي قبل از «آستانه» نتوانستند روند سياسي را منجر به نتيجهاي كنند كه در سايه آن كميتهاي براي اصلاح قانون اساسي تشكيل شود. نقش ما به عنوان جمهوري اسلامي ايران نيز در اين پروسه بسيار تاثيرگذار بود.
با اين همه برخي اظهارنظرهاي تند كه از سوي تركيه درباره اين ابتكار صورت ميگيرد گوياي اين نيست كه با ورود پرونده سوريه به فاز سياسي اختلافها بيش از زمينههاي همكاري پررنگ شدهاند؟
اينگونه نبوده كه سه كشور ايران، روسيه و تركيه از ابتداي شكلگيري روند آستانه با يكديگر كاملا يك ديدگاه داشته باشند؛ اما ميتوان گفت هر چه ميگذرد، تفاوت ديدگاههاي دولتهاي ضامن كمتر شده است. رمز موفقيت ما نيز اين بود كه پذيرفتيم بهرغم برخي اختلافها، براي حل مشكل مردم سوريه با هم گفتوگو كنيم و هر كدام از طرفين تلاش كرديم دولت و معارضه را به هم نزديك و آنها را بر سر يك ميز بنشانيم. هر سه كشور درباره مبارزه با تروريسم به موازات تلاش براي گفتوگو اقدام كرديم و سعي ما بر اين بود كه گفتوگوهاي سياسي ما را از كمك به دولت در مبارزه با تروريسم باز ندارد و برعكس مبارزه با تروريسم ما و دولت سوريه را از توجه به روند سياسي باز ندارد.
تعريف متفاوت ما سه كشور از «تروريسم» باعث نشد كه امروز روند آستانه با چالش جدي روبهرو شود؟
در سطح بينالمللي توافقي درباره مفهوم تروريسم و مصداقهاي آن وجود ندارد و همين عدم توافق درباره گروههاي تروريستي موجود در سوريه هم از همان ابتدا وجود داشت. در نشستهاي وين يك و دو درباره اينكه چه گروههايي تروريستي هستند بحثهاي بسياري داشتيم و وزير خارجه كشورمان تلاشهاي بسياري در آن مقطع كردند. سرانجام حاضران به يك نقطه مشترك رسيده و دو گروه را تروريستي اعلام كردند: داعش، النصره و البته مجموعههاي وابسته به آنها و القاعده. ممكن است هر يك از ما گروههاي ديگري هم تروريستي محسوب كنيم اما همه ما درباره اين دو گروه تفاهم كرديم و در مبارزه با اين دو گروه موفقيتهاي نسبي كسب كرديم.
درباره اين دو گروه اختلافي نداشتيم اما مثلا تركيه، تعريف مدنظر خود را از گروههاي تروريستي پيش ميبرد و همين تعقيب تعريف موردي به درگيريها در سوريه با كردها منتهي شده و بر موفقيت روند آستانه هم تاثير گذاشته است. ايران فارغ از روسيه براي حل اختلاف تركيه با بخشهايي از كردهاي سوريه چه تلاشي انجام داده است. به هر حال مساله كردي مساله مشترك ما و تركيه و عراق است.
دولت سوريه، روسيه، ما و حتي دولت تركيه درباره اينكه كردها بخشي از جامعه سوريه هستند اتفاقنظر داريم. تركيه همواره ميگويد ما كل جمعيت كردي در سوريه را تروريست نميدانيم؛ بلكه اين عنوان را براي گروه محدودي از جمعيت كردي استفاده ميكنند. در پرونده سوريه توافق داريم كه:
يك: دولت اين كشور بايد بر مرزها و سرزمين خود حاكم باشد،
دو. تجزيهطلبي در سوريه را نميپذيريم،
سوم كردها را بخشي از اين سرزمين و آب و خاك و فرهنگ و تمدن ميدانيم كه حقوق آنها بايد رعايت شود. كردها و دولت سوريه بايد به هم نزديكتر شوند، در نتيجه اين نزديكي هم حقوق كردها حفظ ميشود هم گسترش حاكميت دولت رعايت ميشود و هم امنيت مرزي تركيه با سوريه تامين ميشود.
نكته ديگر اين است كه مجموعههاي درگير در سوريه نبايد اميدي به كمك امريكاييها داشته باشند، زيرا اين اميد منجر به تعلل در اراده سياسي براي حل و فصل اختلافها با دولت سوريه ميشود.
به نظر ميرسد كه دولت سوريه فعلا توانايي تامين امنيت در سراسر مرزهاي خود را نداشته باشد. اين ضعف هم در چالشهاي اقتصادي پيشروي دولت ريشه دارد هم در وجود اختلاف سياسي گسترده ميان دولت و جريانهاي معارض و هم تاثيرات 9 سال جنگ داخلي فرسايشي. بنابراين بايد منتظر باشيم كه تركيه به دليل دغدغههايي كه از امنيت مرزي با سوريه مطرح ميكند فعلا به حضور نظامي در داخل خاك سوريه ادامه بدهد؟
اين نوع از تامين امنيت پايدار نيست. تامين امنيت بادوام و پايدار در منطقه مرزي سوريه با تركيه در چارچوب توافقات منعقده قابل دستيابي است و روند آستانه بر اين امر تاكيد كرده است. تقويت ارتش سوريه و كمك به او براي تامين امنيت ميتواند در چارچوب آستانه عملياتي شود. ايران در سال 1998 به همراه دولت وقت مصر تلاش كرد كه تفاهمنامهاي بين تركيه و سوريه حاصل شود. در مقدمه آن تفاهمنامه، نام رييسجمهور و وزير خارجه وقت جمهوري اسلامي ايران آقايان خاتمي و خرازي و همچنين همتاهاي مصري آنها حسني مبارك و عمر موسي آمده است. تفاهمنامه «آدنا» مبنايي براي تامين امنيت در مرزهاي سوريه است. در سال 2010 نيز وزراي خارجه سوريه و تركيه تفاهمنامه ديگري در اين راستا امضا كردند كه اين تفاهمنامهها و برخي ديگر از توافقات منعقده، ميتوانند براي تامين امنيت مرزهاي دو كشور سوريه و تركيه مبنا قرار بگيرند.
ميتواند مبنا باشد اما آيا ضمانت اجرايي هم دارد؟ تاريخهايي كه شما از آنها ياد ميكنيد به قبل از آغاز ناآراميها در سوريه بازميگردد. اگر خودمان را جاي تركيه بگذاريم با تهديدهاي امنيتي كه دولت تركيه از آنها سخن ميگويد شايد ما هم به اين نتيجه برسيم كه دولت سوريه توان نظامي اجراي مفاد اين موافقتنامههايي را كه مطرح كرديد، ندارد؟
در پيوست چهارم توافق «آدنا» قيد شده كه اگر دولت سوريه نتوانست با گروههايي كه امنيت تركيه را به خطر مياندازند مقابله كند، دولت تركيه ميتواند تا 5 كيلومتري داخل خاك سوريه آنها را تحت تعقيب قرار بدهد. البته اين تفاهم مجوزي براي استقرار ارتش تركيه در خاك سوريه يا ايجاد منطقه امنيتي در اين كشور نداده است؛ ولي «منطقه تعقيبي» تعريف شده تا گروههايي كه امنيت دولت تركيه را به خطر مياندازند و دولت سوريه نميتواند آنها را مهار كند توسط دولت تركيه مهار و مديريت شوند.
ما همواره اعلام كرديم كه براي عملي شدن اين تفاهمنامهها، آماده كمك به دولتهاي سوريه و تركيه هستيم. در همين راستا زماني طرحي داشتيم مبني بر اينكه ايران و روسيه حاضر هستند در مناطق مرزي مدنظر تركيه نقش ضامن اجراي تفاهمنامههاي موجود ميان دو كشور را برعهده بگيرند.
منظور از برعهده گرفتن ضمانت، استقرار نيروهاي نظامي ايراني و روسي است؟
ما چيزي تحت عنوان ناظر بر اين روند را در آستانه هم پذيرفتهايم. در ابتكار آستانه مناطق كاهش تنش چهارگانه تعريف كرديم كه ادلب يكي از اين مناطق كاهش تنش بود. درباره «ادلب» توافق كرديم كه هر كدام از سه كشور ضامن، 12 پست نظارتي در مناطق دو طرف ايجاد كنند، به اين معنا كه ما و روسيه در طرف دولت و تركيه در طرف معارضه اين پستها را ايجاد كنند. چيزي شبيه اين مكانيسم ممكن است در نقاط ديگري هم محقق شود.
شما به دستاوردهاي «روند آستانه» اشاره كرديد اما به نظر ميرسد كه باتوجه به تعريف مناطق كاهش تنش و برقراري آتشبس در عمده مناطق سوريه، بخش اعظمي از اين دستاوردها نظامي بوده است. اكنون با ورود سوريه به فاز سياسي و مطرح شدن مسائلي مانند نياز به بازسازي سوريه و احياي فرآيند صلح در اين كشور، اين پرونده به ابتكارهايي وسيعتر و فراگيرتر نياز دارد. آيا زمان آن فرا نرسيده كه روند آستانه را به روندي جامعتر ذيل چتر سازمان ملل متصل كنيم تا كشورهاي بيشتري را دربر بگيرد و مثلا پروسه «احياي فرآيند صلح» و «بازسازي سوريه» سرعت بيشتري به خود بگيرد؟
اولا آنچه در سطح آستانه به دست آمده دستاوردهاي مهم سياسي بوده است. حتي استمرار مبارزه با تروريسم در داخل و بيرون مناطق كاهش تنش برمبناي توافقي بود كه در آستانه به دست آمد و يك دستاورد سياسي محسوب ميشود. ثانيا درباره گسترش چارچوب آستانه بحثهاي بسياري شده است. در روند آستانه، به جز ايران، روسيه و تركيه، سازمان ملل و كشورهاي ناظري، نظير اردن، عراق و لبنان حضور دارند. به زبان عبارت ديگر، كشورهاي هم مرز با سوريه به علاوه سازمان ملل در اين ابتكار حضور دارند. كشورهاي ديگري را هم ما به عنوان ايران كانديداي عضويت ناظر در روند آستانه كردهايم.
مثلا كدام كشورها؟
به عنوان مثال چين، در مقطعي برخي ديگر، اما از آنجا كه تصميمگيري در اين باره به اجماع نياز دارد، عضويت آنها هنوز به تصويب نرسيده است.
مخالفت چه كشورهايي مانع شد؟
عضويت براساس اجماع است و هنوز اين اجماع حاصل نشده و طرفها در حال بررسي آن هستند.
دليل تعلل در بررسي و اعلام نتيجه «سايرين» چيست؟
ملاك عضويت ناظر عراق و لبنان همسايگي با سوريه و حضور آوارگان سوري در لبنان و متاثر شدن از حملات تروريستي در عراق و لبنان بود كه ساير كشورهاي پيشنهادي فاقد اين ملاك بودند. البته ما به دلايل ديگري مثل نقش چين در شوراي امنيت و بازسازي سوريه خواستار عضويت ناظر بوده و هستيم.
شايد در آن مقطع ابتدايي يا حتي مياني به قول شما همين جمع تضمينكننده اهداف اصلي و اوليه بوده است اما با ورود به پروسه سياسي، كمك به بازسازي سوريه كار يك جمع محدود نيست.
ما درباره بازسازي و لزوم مشاركت ديگران در اين پروسه و همچنين بازگشت آوارگان سوري اختلافنظرهايي با غربيها داريم. ما معتقد هستيم كه شروع بازسازي سوريه و مشاركت در اين روند به حل مشكل سياسي، امنيتي و نظامي اين كشور كمك ميكند. اما اروپاييها معتقدند كه بايد «مشاركت فعال» در بازسازي سوريه را به پس از طي پروسه سياسي موكول كرد. ميتوان گفت كه آنها بازسازي سوريه را گروگان فرآيند سياسي قرار دادهاند. همين وضعيت در بحث بازگشت آوارگان سوري به وطن هم مطرح است. نظر ما اين است كه آوارگان سوري بايد هر چه سريعتر بازگردند اما طرف غربي چند پيششرط مطرح كرده است: سوريه امن باشد، بازگشت اختياري باشد و سلامت آوارگان تضمين شود.
نقد ما به اين شرطها چيست؟
نقد به كليت وجود ندارد. ما با شرط لازمه امن بودن سوريه و اختياري بودن بازگشت آوارگان موافق هستيم اما هميشه يك مطلب را مطرح كردهايم كه همان اندازه كه بازگشت آوارگان بايد اختياري باشد بقاي آنها هم در ساير كشورها اختياري باشد. نميتوان فقط بازگشت را اختياري كرد اما ماندن آنها اختياري نباشد.
مگر كسي به زور آوارگان سوري را در ساير كشورها نگه داشته است؟
زماني كه شما مشوقهايي را براي ماندن ارايه ميدهيد به اين معناست كه انگيزه افراد براي بازگشت را از بين ميبريد و آنها را تشويق به ماندن در كشورهاي ديگر ميكنيد.
منظور شما كمك كشورهاي اروپايي يا نهادهايي بينالمللي به آوارگان سوري يا دولتهاي پذيراي آنهاست؟
بله، كشورهاي اروپايي به نحوي از آوارگان حمايت ميكنند كه مانع از بازگشت آنها به سوريه ميشود. به عنوان مثال، زماني كه شما به يك خانوار مبلغي را به دلار پرداخت ميكنيد، هزينه تحصيل فرزندان و درمان خانواده را پرداخت ميكنيد اما اگر به سوريه بازگشتند، اين كمكها را قطع ميكنيد طرف ترجيح ميدهد بازنگردد. اين كشورها يا نهادهاي كمككننده در داخل سوريه هم ميتوانند اين كمكها را به افراد ادامه بدهند. اتفاقا يكي از كشورهايي كه مايل به بازگشت سريع آوارگان است در رايزنيهايش با ما مرتبا اين مساله را تكرار ميكند.
لبنان؟
بله؛ مقامهاي لبناني ميگويند ما نميتوانيم 2 ميليون آواره را در دل 6 ميليون جمعيت خود راه بدهيم. اين تعداد آواره توازن اجتماعي لبنان را آن هم در شرايطي كه وضعيت اقتصادي اين كشور خوب نيست، برهم ميزند. مساله ديگر نگراني درباره برهم خوردن توازن طايفهاي لبنان است. درست است كه اين افراد مشاركتي در مسائل سياسي ندارند اما نفس حضور جمعيتي كه يك سوم جمعيت اصلي لبنان به حساب ميآيد ميتواند بر هم زننده توازن باشد. مخصوصا در لبنان تجربه تلخ حضور آوارگان فلسطيني و عدم صدور مجوز از سوي اسراييل رژيم صهيونيستي براي بازگشت آنها هم وجود دارد. حرف مقامهاي كشوري مانند لبنان اين است اروپاييهايي كه به آوارگان سوري كمك ميكنند ميتوانند اين كمك را در داخل لبنان انجام بدهند.
نقطه اختلاف ما با اروپا اين است كه آنها اين دو مورد را به بعد از حل و فصل اختلاف سياسي در داخل سوريه موكول ميكنند و ما ميگوييم كه بازسازي و بازگشت آوارگان بخشي از حل و فصل سياسي پرونده سوريه است.
ما سوريه را براي بازگشت آوارگان امن ميدانيم؟
امنيت، مقوله و مفهوم مشكك و نسبي است كه در هر كشوري و هر منطقهاي استانداردي دارد. در استاندارد خاورميانه و سوريه، مناطق تحت اختيار دولت سوريه مناطق امني هستند.
شايد شما به امنيت نظامي اشاره ميكنيد؛ امنيت اقتصادي چطور؟ خانوادهاي كه باز ميگردد از كجا امرار معاش كند؟
كمكهاي بينالمللي و بازسازي ميتواند در بهبود وضع اقتصادي هم كمككننده باشد. اگر به طرفي كه اسلحه براي امرار معاش به دست گرفته كمك بكنيد او هم به روند بازسازي ملحق ميشود. سطح امنيت نسبي در بسياري از مناطق سوريه رضايتبخش است. البته ما در سوريه مناطق قرمز امنيتي هم داريم مانند مناطق درگيري در «ادلب» اما مناطق تحت حاكميت دولت كه از نظر سرزميني قريب به 70 درصد است، امن است.
اجازه بدهيد به اين مقوله از لنز طرف غربي هم نگاه كنيم. شما ميگوييد كه طرف غربي بازسازي را گروگان فرآيند سياسي كرده است. طرف غربي هم ميتواند بگويد كه ايران و روسيه با اصرار بر تقدم بازسازي بر حل و فصل اختلافهاي سياسي به دنبال خريد وقت براي بشار اسد هستند.
بله؛ اتفاقا طرف مقابل گاهي چنين ادعايي را مطرح ميكند و ميگويد كه دولت سوريه «بازي تاخيري» را پيش ميبرد اما واقعيت چيز ديگري است. به عنوان نمونه، در جريان روند تشكيل «كميته قانون اساسي» دولت اولين طرفي بود كه ليست 50 نفره خود براي حضور در اين كميته را اعلام كرد. همين اقدام براي معارضه و جامعه مدني چندين هفته يا چند ماه طول كشيد.
خروجي تشكيل كميته قانون اساسي چيست؟ به نظر ميرسد كه فعلا در داخل اين كميته هم اختلافها بيش از نقاط مشترك هستند.
درباره كميته قانون اساسي هم اختلاف نظري ميان مجموعه موجود وجود دارد. نمايندگان دولت ميگويند ما كه قرار است قانون اساسي سوريه را تبيين كنيم ابتدا بايد درباره مفاهيمي با هم تفاهم كنيم. مفاهيم كلي وجود دارد كه اختلاف نظر درباره آنها يا ارايه تعاريف متفاوت از اين مفاهيم ممكن نيست. به عنوان نمونه، درباره مفهوم و مصداق تروريسم، لزوم حفظ تماميت ارضي سوريه و رد اشغالگري بايد تفاهم داشته باشيم. مثلا نميتوانيم درباره اشغال بخشهايي از سوريه سكوت كنيم يا درباره بود و نبود اشغالگر در كشورمان اختلاف نظر داشته باشيم. حرف طرف مقابل دولت اين است كه ميتوانيم اين كارها را به صورت موازي پيش ببريم. حركت موازي يعني ورود به قانون اساسي. طرف دولتي هم ميگويد تا زماني كه تكليف من درباره موضوعات كلي و مفاهيم اصلي مشخص نشده باشد چگونه ميتوانم درباره ساير موضوعات با شما گفتوگو كنم.
اين طور كه شما روايت ميكنيد ما 9 سال پس از آغاز بحران در سوريه همچنان در بحث احياي «فرآيند صلح» و آغاز مذاكرات سياسي در پلههاي ابتدايي هستيم و حل همين اختلافها كه تازه بر سر كليات است و به جزييات نرسيده به چند سال ديگر وقت نياز دارد. در چنين شرايطي از آوارگان هم ميخواهيم كه در سايه اين بلاتكليفي به سوريه بازگردند. اين تضادها قابل توضيح است؟
من نميگويم كه حرف شما نادرست است. واقعيت همين است تا زماني كه طرفها به «نقطه مشتركي» با هم نرسند امكان دسترسي به «چارچوب» قانون اساسي وجود ندارد.
فاصله با آن نقطه مشترك چقدر است؟
اين همان چيزي است كه ما به هر دو طرف و به طرفهاي ديگر ميگفتيم و ميگوييم كه بايد جوي ايجاد كنيم كه در سايه اين جو از اين مرحله بتوان عبور كرد. نبايد به عنوان دو گروه مجزا وارد روند قانون اساسي شد؛ بلكه به عنوان يك مجموعه بايد صحبت كنيد. بين اين دو بايد مدارا و نوعي از وفاق حاصل شود. اگر بنا باشد دو طرف ميز در مورد يك سري از مفاهيم كلي تفاهم نداشته باشند در اين صورت حرف شما صحيح است و روند سياسي و قانون اساسي طولاني ميشود.
ايران معتقد است كه در بحث تدوين قانون اساسي كميته بايد از مداخله يا تحميل خارجي و زمان بنديهاي تحميلي به دور باشد. اعضاي اين كميته براي اصلاح قانون اساسي دور هم جمع شدهاند و قانون اساسي ميثاق مشترك نسلهاي يك كشور است. بنابراين حداقل اين نسل بايد به درجهاي از همدلي برسد كه بتواند اصلاحات در قانون اساسي را به پيش ببرد. اگر قرار باشد كه از بيرون براي تغيير شكل يا محتوا بر اين كميته فشار آورده و اراده آزاد اين مجموعه را تحت تاثير قرار بدهند، نميتوانند به چارچوبي براي اصلاح موادي از قانون اساسي دست پيدا كنند. صرف نظر از اينكه برخي از كشورهايي كه خودشان رنگ قانون اساسي را نديدهاند چگونه به كشور ديگري درباره جزييات اصلاح قانون اساسي توصيه ميكنند.
ايران هم هيچ توصيهاي به طرف دولت در تدوين قانون اساسي نكرده است؟
خير؛ ما همواره خواستار عدم مداخله كشورها در اين امور بوده و هستيم و خودمان نيز به آن پايبنديم؛ اما جمهوري اسلامي ايران در روند شكلگيري كميته قانون اساسي كمك شاياني به تشكيل كميته قانون اساسي كرده است. ما معتقد هستيم كه در تدوين جزييات هيچ طرفي حق دخالت ندارد و اين حق مردم سوريه است كه با راي آزاد خود و به دور از فشار يا ديكته خارجي، قانون اساسي خود را اصلاح كنند.
در سخنان خود اشاره كرديد كه جريان معارضه براي اعلام نهايي تيم 50 نفره خود در كميته قانون اساسي چند هفته معطل كرد. 9 سال از آغاز اين جنگ ميگذرد اما ما هنوز شاهد چنين شكافي در جريان معارضه سوريه هستيم؟ در چنين شرايطي چگونه ميتوان از وجود جانشين براي بشار اسد سخن گفت؟
اين را بايد از حاميان چنين ديدگاههايي سوال كرد. البته پس از 9 سال درگيري داخلي طرفداران چنين نظريهاي بين معارضه و حاميان آن بسيار اندك هستند. ما كه از ابتدا از دولت سوريه در مقابل تروريستها و اشغال خارجي و در مورد اختلافات داخلي از راهحل سياسي و گفتوگوي سوري - سوري حمايت كردهايم.
مجموعه گروههاي مخالف دولت چند مشكل دارد. بخشي از مخالفان بشار اسد مجموعههاي تروريستي بودند و اين عدم تفكيك معارضه سوريه با اين گروههاي تروريستي ضربه بزرگي به معارضه وارد كرد. بخشي از مخالفان، كشورهاي خارجي را نمايندگي ميكردند كه تبعات اين مساله براي معارضه بسيار زياد بود. بخشي از معارضه از نظر انديشه و عمل با انتقادهاي كه به دولت ميكنند، شبيه هستند. يعني همان صفاتي را كه به دولت منتسب ميكنند، خودشان هم دارند و در حالي كه ادعا ميكنند براي مقابله با فلان ويژگي دولت مبارزه ميكنند اما خودشان با آن ويژگي فاصلهاي ندارند. وقتي برخي معارضه مبارزه مسالمتآميز را به مبارزه مسلحانه و سپس آن را با بهكارگيري ابزارهاي تروريستي در ميآميزند و بعدتر به مقابله نظامي خارجي تبديل ميكنند، مطالبات مشروع اوليه زير سوال ميرود.
شما به عنوان فردي كه با دولت سوريه در تماس هستيد در شخص بشار اسد اراده براي واگذاري قدرت در فرآيند سياسي مشخص را ميبينيد؟
زماني كه آقاي بشار اسد به قدرت رسيد به دنبال برخي اصلاحات بود و از زماني كه بحران شروع شده تا به امروز برخي اصلاحات را انجام داده است. ما بايد در قضاوت يك فرد يا يك جريان، وضعيت تاريخي آن را مدنظر قرار دهيم. آقاي حافظ اسد، رييسجمهور سابق سوريه زماني كه به قدرت رسيد ثبات، امنيت، رفاه را براي جامعه سوريه به ارمغان آورد. پيش از او سوريه شاهد كودتاهاي بسياري بود. حافظ اسد بهرغم مشاركت سوريه در كنفرانس مادريد، هرگز از حق ملت سوريه در باز پسگيري جولان كوتاه نيامد و در طول اين سالها بهرغم بازي تاكتيكي كه انجام داد، اما حاضر نشد حقوق مردم سوريه درباره سرزمين اين كشور را به بهاي ضمانت بقايش در قدرت زير پا بگذارد. اگر ميخواهيد ببينيد كه فردي تا چه اندازه به قدرت چسبيده بايد ببينيد كه ميزان فشاري كه بر او وارد كردند تا درباره يك موضوع كوتاه بيايد و در ازاي آن بقايش در قدرت تضمين شود چه ميزان بوده است. حافظ و بشار هر دو در برابر زيادهخواهيها مقاومت كردند. همراهي اين خاندان با مقاومت فلسطين و پناه دادن به آنها، حمايت از مقاومت لبنان و همراهي با جمهوري اسلامي ايران مواردي نبودند كه از نظر غرب و امريكا و حتي «برخي» ديگر از كشورها، ناديده انگاشته شود.
در دو سال اخير شاهد افزايش حملات اسراييل به مقرهايي بوديم كه گفته ميشود متعلق به نيروهاي ايران يا نيروهاي تحت حمايت ايران است. در حالي كه كمكم سوريه از فاز نظامي دور و به فاز سياسي وارد ميشود، دليل افزايش اين حملات را در چه ميدانيد؟ تلاشي براي وادار كردن ايران به عقبنشيني؟
آنچه مربوط به شهادت نيروهاي ايراني يا وابسته به ايران است برحسب آنچه دوستان نظامي ما اعلام ميكنند، نادرست است.
از چه تاريخي به بعد؟
از حمله به پايگاه هوايي تيفور به بعد. (۹ آوريل ۲۰۱۸ طي حمله دو فروند جنگنده اف-۱۵ ارتش اسراييل به پايگاه هوايي تياس (T-4) سوريه واقع در منطقه تياس استان حمص سوريه ۱۴ نفر از نظاميان اين پايگاه شهيد شدند).
آمار قربانيان ادعايي از طرف اسراييل نادرست است يا اصولا حملهاي صورت نگرفته و اسراييليها داستانسرايي ميكنند؟
حمله به داخل سوريه صورت ميگيرد اما هدف آن نيروهاي ايراني نيست و نيروهاي ايراني يا وابستگان به ايران در نتيجه اين حملات شهيد نشدهاند.
در اين صورت دليل طرح اين ادعاها آن هم در بازههاي زماني نزديك به هم چيست؟
اسراييليها به دنبال جنگ رواني در دو سو هستند؛ داخل ايران كه مردم ايران را عليه سياستهاي نظام در سوريه تحريك كنند و يا ايران در سوريه را ناتوان جلوه بدهند و در سوي ديگر هم در داخل رژيم صهيونيستي به دنبال آن هستند تا به افكار عمومي خود اين گونه بقبولانند كه ما در برخورد با ايران قوي هستيم و ميتوانيم با ايران مقابله كنيم.
همزمان اسراييليها تعهداتي به روسيه يا ديگران دارند مبني بر اينكه ارتش سوريه يا مراكز اقتصادي سوريه را هدف قرار ندهند لذا نميخواهند اعلام كنند كه در حال تخلف از اين تعهد هستند اما واقعيت اين است كه ارتش سوريه را هدف قرار ميدهند. البته درباره تلفات نظامي سوريه هم اغراق ميكنند.
در بحث حملات رژيم اسراييل به سوريه و هدف قرار گرفتن مقرهاي نظامي، اين سوال به وجود ميآيد كه آيا روسيه با توجه به پيوندهاي محكمي كه ميدانيم ميان مسكو و تلآويو وجود دارد درباره اين مساله هشداري به اسراييل داده است؟
به هر حال ايران و روسيه هر دو همپيمان دولت سوريه محسوب ميشوند. در اجلاسهاي آستانه به خصوص در اجلاسهاي اخير، يكي از بندهايي كه در بيانيه پاياني ذكر شده، محكوميت حملات اسراييل به سوريه است كه 3 كشور ضامن ايران، روسيه و تركيه آن را امضا كردهاند. روسيه همواره به ما ميگويد كه ما با اين حملات مخالف هستيم و به اسراييل اعلام كردهايم كه نبايد اين حملات را انجام بدهد.
فراتر از تذكر شفاهي انتظار ديگري از روسها در اين خصوص نداريم؟
ما همواره به دوستان روس گفتهايم كه اين حملات ميتواند دستاوردهاي نشستهاي آستانه را از بين ببرد و آنها نيز رويه اسراييل را نميپذيرند.
آيا روسيه هيچگاه پيام مستقيمي از سوي اسراييل براي ايران آورده است؟ ديدارهاي نتانياهو با رييسجمهور روسيه كم نيستند و جايگاه ايران در منطقه هم قابل چشمپوشي نيست.
نتانياهو در هر ديدار، ملاقات يا اجلاسي به دنبال ايرانهراسي، نمايش دشمني با جمهوري اسلامي ايران و ايجاد يك فتنه عليه ايران است. نتانياهو در ديدار با برخي سران عرب ميگويد كه ايران در حال برنامهريزي عليه منافع شما است، اگر با مقامهاي غربي مينشيند ميگويد كه ايران تهديدي براي منافع شما است و اگر با مقامهاي روسيه ديداري داشته باشد ميگويد ايران براي مقابله با اسراييل به سوريه آمده و نه براي مبارزه با تروريسم. البته حضور ما در سوريه بر مبناي درخواست دولت سوريه و براي مقابله با تروريسم است.
دولت روسيه هيچگاه توصيهاي درباره تداوم حضور نظامي ايران در سوريه كرده است؟
ايران و روسيه كار مشتركي را براي كمكهاي به دولت سوريه در مبارزه با تروريسم انجام دادهاند كه بسيار موفقيتآميز بود. هم ما و هم روسها به خوبي ميدانيم كه در نتيجه اين همكاري سهجانبه مشترك بود كه دولت سوريه موفق شد وحدت و تماميت ارضي كشور را حفظ كند. در نتيجه اين همكاري سهجانبه بود كه دولت سوريه توانست جايگاه خود را در منطقه حفظ كرده و تجربههايي مانند تجربه ليبي در حمله نظامي به يك كشور و سرنگون كردن دولت از بيرون توسط نيروهاي نظامي خارجي تكرار نشد. همكاري مشترك ايران، روسيه و سوريه ادامه دارد. البته همكاري ايران و روسيه ابعادي فراتر از سوريه هم دارد.
اختلاف منافع ما در سوريه با روسيه اندك اندك با ورود به فاز سياسي در اين پرونده به چالشي يا تهديدي براي همكاريهاي مشترك تبديل نخواهد شد؟
ما با روسيه در مورد سوريه اختلافي نداريم. البته روشن است كه هيچ دو كشوري دقيقا مانند هم فكر يا عمل نميكنند. شايد بتوان گفت در كل ما با روسيه درباره رژيمهاي اسراييل و امريكا دو ديدگاه و دو روش داريم، اما در موضوع سوريه در اينكه اسراييل نبايد در امور داخلي سوريه دخالت كند، نبايد اهدافي را در داخل سوريه بمباران كند و نامشروع بودن حضور امريكا در سوريه و ضرورت خروج از اين كشور و سوري بودن جولان و محكوميت انضمام آن به اسراييل و رد و محكوميت به رسميت شناختن اين انضمام و موارد متعدد ديگري در سوريه با يكديگر اتفاق نظر داريم. ما درباره مبارزه با تروريسم، حفظ دولت سوريه و لزوم توسل به راهحل سياسي در اين كشور و ضرروت بازسازي و بازگشت آوارگان و موضوع تبادل زندانيان و برخي موضوعات ديگر با هم اتفاق نظر داريم.
با اين اوصاف در پرونده سوريه اختلاف نظري نداريم؟
بله همين طور است.
آيا ترور سردار شهيد سليماني تاثيري بر استراتژي ما در سوريه نداشت يا منجر به تغيير تاكتيك نشد؟
خير، ابدا؛ هيچ تغيير تاكتيكي يا استراتژي نداشته و نخواهد داشت. اما شهادت سردار سليماني ظلم به بشريت بود. ضربهاي به صلح، امنيت و ثبات در جهان و خاورميانه بود. شهادت سردار سليماني امتيازي ناروا به تروريستها بود. شهادت سردار سليماني ضربه به طرفداران ثبات، استقرار و حاكميتهاي ملي در منطقه خاورميانه بود. سردار سليماني زماني به شهادت رسيد كه در حال انجام ماموريت صلحساز و صلحآميز بود.
برخي رسانههاي اسراييلي شايد در راستاي همان فضاسازي و روايتسازي كه شما هم به آن اشاره كرديد، ادعا ميكنند كه سردار قاآني رويكرد متفاوتي از سردار سليماني در سوريه دارد. با اين اوصاف شما اين ادعاها را رد ميكنيد؟
بله، اين ادعاها مردود است؛ دو دليل براي حرف خودم عرض ميكنم: يكي اينكه فرض كنيد كه ما هيچ شناختي از سردار سپهبد شهيد سليماني و سردار قاآني نداشتيم اما ميدانيم كه سردار قاآني چندين سال معاون سردار شهيد بود و اگر اختلاف نظري يا تفاوت مشي وجود داشت ايشان اين سالها معاون سردار نبود. ديگر اينكه فرض كنيم كه هيچ شناختي از اين دو عزيز نداشتيم و سمت معاونت هم نبود، اما از جمهوري اسلامي كه شناخت داريم. سياستهاي كلي نظام جمهوري اسلامي ايران توسط مقام معظم رهبري و در نهادي مانند شوراي عالي امنيت ملي با مشاركت سران سه قوه و به رياست رييس محترم جمهور ترسيم ميشود و وزارت امور خارجه مجري سياست خارجي نظام جمهوري اسلامي ايران است. بنابراين تصميمگيريها و اجراي آنها در نظام جمهوري اسلامي وابسته به افراد نيست. اين شاكله و ماهيت با رفتن يك سردار - هر چند كه ميدانيم ايشان سردار بزرگي بودند و تا ابد در حزن و اندوه اين ضربه ناجوانمردانه هستيم- تغيير نميكند. بنابراين در حالي كه ما يك چهره دولتساز خود و ثباتساز خود را به نحو ناجوانمردانهاي از دست داديم، در عين حال اين شهادت ذرهاي در رويكرد جمهوري اسلامي نسبت به فلسطين، سوريه و... تغيير ايجاد نخواهد كرد.
اظهارات اخير آقاي فلاحتپيشه درباره كمك 70 ميليارد دلاري ايران به سوريه با واكنشهاي متعددي روبهرو شد. آيا كمكهاي ايران به سوريه در اين سالها بلاعوض بوده است؟ اگر خير ميتوانيد بگوييد كه ما به ازاي اين كمكها چه بوده است؟
من مطمئن نيستم جناب فلاحتپيشه اين جمله را گفتهاند يا خير و در چه چارچوبي بيان كردهاند و لذا بهتر است از خود ايشان بخواهيد آن را تشريح كنند. منتها در اينجا ميخواهم به نكتهاي اشاره كنم؛ البته يادم هست در ابتداي برجام به گونهاي به آن اشاره كردم: ما ديپلماتها دو سوي ديوار را ميبينيم و حرفي كه ميزنيم در دو سوي ديوار شنيده ميشود و لذا بايد حرفي بزنيم كه مراعات منافع و مصالح ملي كشور در دو سوي ديوار را كرده باشيم. وقتي اظهارنظري ميكنيم بايد هم مراقب منافع و مصالح ايران در داخل باشيم و هم در خارج از كشور از سخن ما سوءاستفاده نشود.
صرفنظر از سخنان جناب فلاحتپيشه و بدون تعرض به آن و به عنوان كلي عرض ميكنم كه متاسفانه گاهي در داخل، حرفهايي زده ميشود و مواضعي اتخاذ ميشود و اطلاعات نادرستي داده ميشود كه اگر بخواهيم به آنها جواب بدهيم و نادرستي آن را عيان سازيم، دشمن سوءاستفاده ميكند و به مصالح كشور لطمه ميخورد و اگر بخواهيم در مقابل آن سكوت كنيم و اين اطلاعات و تحليل نادرست را بيجواب بگذاريم باز هم به منافع و مصالح كشور لطمه وارد ميشود. گاهي در اين بين، درستترين اقدامات و سياستها و خالصترين، بهترين و موفقترين ديپلماتهاي كشور مورد هجمه واقع ميشوند، اما آنكه براي انقلاب اسلامي ملت بزرگ ايران و ميهن و مردم و نسلهاي آتي اين كشور خود را مسوول و به فكر منافع آنهاست، با دلي خونين بر اين حرفها چارهاي جز صبر ندارد و دل خوش دارد به وعدههاي الهي كه آنالله بدافع عن الذين آمنوا و يا آيه شريف وقل اعملو فسيريالله عملكم و رسوله و المومنون.
اين اظهارنظر شما را ميتوانم به اين تعبير كنم كه مخالف بيان اين مساله از سوي آقاي فلاحتپيشه هستيد؟
بحث مخالف يا موافق بودن نيست؛ ايشان چند دوره نماينده مجلس و حتي رييس كميسيون امنيت ملي و سياست خارجي بودهاند و نمايندگان حق دارند در تمامي امور كشور اظهارنظر كنند. آنچه منظور من است آن است كه بايد توجه داشته باشيم كه آنچه ايران در سوريه انجام داد خدمتي به بشريت بوده است. ما تروريسم را دشمن بشريت ميدانيم و داعش صنعتي است كه دشمن فرهنگ و تمدن بشري بوده و هست. فداكاري امثال سردار شهيد سليماني در مقابله با اين اختاپوس يك ارزش جهاني محسوب ميشود. تروريستها در سوريه و عراق نمود پيدا كردند و به لبنان هم رفتند و حزبالله با آن مقابله كرد ولي تروريسم، اين جرثومه خبيث ميتوانست به ساير كشورها هم سرايت كند. ما پيشگامان مبارزه با امر خطيري شديم كه بشريت را تهديد ميكرد ولي در عين حال اين امر از ارزش تلاشي كه براي مردم خودمان كرديم، كم نميكند همچنان كه محافظت از منافع ملي خودمان از ارزش كاري كه در سطح منطقه و فرامنطقه كرديم، چيزي كم نميكند.
منظور شما همان جمله معروف است كه اگر در سوريه نميجنگيديم بايد در خيابانهاي تهران با داعش مبارزه ميكرديم.
منظورم اين است كه تلاش ما در عين حال كه ارزش جهاني دارد، با منافع ملي ما هم سازگار بود و با وجود حفظ منافع ملي از ارزش جهاني برخوردار است. در بحث حضور ما در سوريه نبايد صرفا سود و زيان مالي را در نظر گرفت. پرداختن ما به جنبه مادي موضوع، نافي نيت معنوي ما نيست. همزمان اتكا به جنبه معنوي نافي اين نيست كه ما در زمينه مادي هم نبايد متضرر شويم. اگر ما به كمك دوستان خود شتافتيم در جهت حفظ امنيت ملي ما بوده اما دوستان ما در خارج از ايران هم از اين امنيت بهرهمند شدند. حتي سود زحمات ايران در سوريه را ساير كشورهايي كه حتي با ايران رابطه خوبي هم نداشتند، بردند، زيرا تروريسم مرز، فرهنگ و جغرافيا نميشناسد.
ما زودتر به سوريه رفتيم يا تروريستها؟
روشن است كه ما بر اساس در خواست دولت سوريه براي مبارزه با تروريسم به سوريه رفتيم و اگر تروريستها نبودند شايد حضور ما هم نبود. بنابراين حضور مستشاري ما بعد از حضور تروريستها در بحران سوريه بود اما اين حضور پيش از ساير مقابلهكنندگان با تروريستها بود. ما از ابتداي بحران، نيروي مستشاري به اين كشور اعزام نكرديم. ما ابتدا تلاش كرديم كه از اختلاف پيش آمده دشمن سوءاستفاده نكند. زماني كه ميگوييم سوريه عضو محور مقاومت است منظورمان اين است كه دولت و ملت سوريه محور مقاومت هستند. اگر بين دولت و بخشي از ملت اختلافي به وجود بيايد و آنها از ما كمك بخواهند قطعا ما به كمك آنها ميشتابيم. اما پس از حضور تروريستها در سوريه، حضور ما نيز متفاوت شد و به درخواست آنها كمك مستشاري ارايه كرديم.
حضور مستشاري ما بعد از حضور تروريستها در بحران سوريه بود.
ما با روسيه در مورد سوريه اختلافي نداريم.
ايران خواستار «عضويت ناظر» چين در روند آستانه بود.
اروپاييها بازسازي سوريه را گروگان فرآيند سياسي قرار دادهاند.
كشورهاي اروپايي به نحوي از آوارگان حمايت ميكنند كه مانع از بازگشت آنها به سوريه ميشود. به عنوان مثال، زماني كه شما به يك خانوار مبلغي را به دلار پرداخت ميكنيد، هزينه تحصيل فرزندان و درمان خانواده را پرداخت ميكنيد اما اگر به سوريه بازگشتند، اين كمكها را قطع ميكنيد طرف ترجيح ميدهد بازنگردد.
امنيت، مقوله و مفهوم مشكك و نسبي است كه در هر كشوري و هر منطقهاي استانداردي دارد. در استاندارد خاورميانه و سوريه، مناطق تحت اختيار دولت سوريه مناطق امني هستند.
جمهوري اسلامي ايران در روند شكلگيري كميته قانون اساسي كمك شاياني به تشكيل كميته قانون اساسي كرده است.
حافظ و بشار اسد هر دو در برابر زياده خواهيها مقاومت كردند.
در پرونده سوريه روند آستانه تنها روندي بوده كه به دستاورد عملي منتهي شد.
از حمله به پايگاه هوايي تيفور به بعد، آنچه مربوط به شهادت نيروهاي ايراني يا وابسته به ايران است برحسب آنچه دوستان نظامي ما اعلام ميكنند، نادرست است. حمله به داخل سوريه صورت ميگيرد اما هدف آن نيروهاي ايراني نيست و نيروهاي ايراني يا وابستگان به ايران در نتيجه اين حملات شهيد نشدهاند.
روسيه همواره به ما ميگويد كه ما با حملات رژيم صهيونيستي مخالف هستيم و به اسراييل اعلام كردهايم كه نبايد اين حملات را انجام بدهد.