راهب و تلاقي فرهنگها
بسياري از داعيهداران ادبي در فضاي سرد و بيرونق ادبيات جدي كناره ميگرفتند يا از انجام كار منصرف ميشدند اما راهب در چنين شرايطي تازه جان ميگرفت و مشغول كار ميشد. علاقه عجيبي به آموختن و آموزش دادن داشت. هميشه موضوعي براي تحقيق دم دستش بود و اهميت هم نميداد كه خروجي اين تحقيق قرار است كجا منتشر شود. حالا كه رفته است بسياري از اين مقالات در اتاق كوچك خانهاش انبار شدهاند و همتي بلند نياز است تا تنظيم شوند و به چاپ برسند اما براي راهب نفس كار كردن مهم بود. در مورد ارايه اشعارش هم به همين اندازه وسواسي بود و به همين دليل است كه بعد سي و اندي سال شاعري تنها دو مجموعه شعر منتشر شده از او در دست داريم. در واقع او شاعري بود كه بيشتر از انتشار و شهرت به نفس كار شاعري اهميت ميداد اگر چه همين مقدار كار منتشر شدهاش كافي بود كه او را به شهرتي در خور در جامعه ادبي برساند. همه اينها از عليرضا راهب فيگوري ميسازد كه در شرايط بحران بسيار مورد نياز جامعه است. راهب را بايد نقطه تلاقي فضاها و فرهنگها دانست. او تنها شاعر فارسي زباني است كه ميشناسم و توانسته است زبان تركي را در حدي ياد بگيرد كه به اين زبان شعر بسرايد. در شرايطي كه از همه سو تلاش براي تفرقه انداختن ميان گروههاي مختلف اجتماعي در جريان است عليرضا راهب را بايد نمونه بارز اتحاد و همدلي به حساب آورد. اين شاخصه باعث ميشد كه راهب بتواند در عين حفظ استقلالش با هر سيستمي كار كند و بهترين نتيجه را بگيرد. رفتن راهب براي دوستاني مثل من باعث غبني است كه ميدانيم جبران نخواهد شد اما نبودن او در فضاي فرهنگي كشور در شرايطي كه بيش از هميشه به او و تلاشهايش براي بهتر كردن فضاي كار فرهنگي نياز داريم دريغي مضاعف است. يادش گرامي باد.