• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4678 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۸ تير

چگونه گريز شكسپير از شر طاعون تئاتر را تغيير داد

نويسنده در محاصره ويروس

جيمز شاپيرو| ترجمه: احسان زيورعالم

 

در اواخر جولاي1606، در بحبوحه فصل تئاتري كه شايد شامل بهترين گروه از نمايش‌هاي جديد تا آن دوران 
-«شاه لير» و «مكبث» شكسپير، «ولپن» بن‌جانسون «تراژدي انتقام‌جو» اثر توماس ميدلتون- مي‌شد، كمپاني شكسپير، مردان پادشاه، پرچم خود را در تئاتر گلوب پايين آوردند و درهاي تماشاخانه‌شان را قفل كردند. طاعون برگشته بود. دو سال پس از شيوع بيماري كه موجب مرگ بيش از 30 هزار نفر در لندن شده بود، هيات مشاورين سلطنتي حكم بر آن دادند اجراهاي عمومي بايد متوقف شود. تعداد آدم‌هايي كه هر هفته از طاعون جان خود را از دست مي‌دادند‌ «از عدد 30» فراتر رفت. با اين حال‌ به نظر مي‌رسد راه گريزي هم براي بازيگراني وجود داشت كه قصد امرار معاش گاه‌به‌گاهي در پيچ‌وخم قواعد داشتند و اجراها مجددا از سر گرفته مي‌شوند، در حالي كه آمار مرگ‌وميرهاي ناشي از طاعون در هفته به رقم 
40 نفر و فراتر مي‌رسد. آرشيو هيات مشاورين سلطنتي براي اين دوره در آتش‌سوزي سال 1618 از بين رفته است؛ بنابراين ما هرگز نمي‌دانيم دقيقا چه تعداد تماشاخانه بسته مي‌شود اما در نمايشنامه كوچه قوچ (1608) اثر لردينگ‌بري به انعطاف‌پذيري اشاره مي‌شود؛ جايي‌كه شخصيتي مي‌گويد «من به عنوان يك بازيگر تازه‌كار طبق لايحه طاعون با 40 مورد تاييديه رو به زوالم.» در هر صورت، در اواخر جولاي 1606، با افزايش تعداد هفتگي قربانيان طاعون، نمايش‌هاي عمومي حداقل در فصل تابستان به پايان مي‌رسند. 
علايم طاعون وحشتناك بود: تب، نبض تند و بي‌نفسي و به دنبال آن درد در ناحيه كمر و پا، تشنگي و لكنت. برخي هم از «محنت سنگيني سر، تشويش و ناراحتي ذهني» رنج مي‌بردند. خيارك -تورم شديد غده لنفاوي، مشهور به ورم يا زخم طاعون- در كشاله ران، زير بغل يا گردن شكل مي‌گرفت، سپس دچار پارگي و باعث چنان درد آزاردهنده‌اي مي‌شد كه برخي قربانيان از پنجره‌ها خود را پايين پرتاب مي‌كردند. سرانجام، گفتار دشوار مي‌شد و قربانيان پيش از تسليم بر اثر نارسايي قلبي، دچار جنون يا رنج ناشي از هذيان مي‌شدند. روش وحشتناكي براي مردن بود و افتضاح براي شهادت دادن. 10 تا 35 ساله‌ها به‌خصوص آسيب‌پذيرتر بودند.
در ابتدا به نظر مي‌رسيد با نزديك شدن به پاييز بيماري كاهش مي‌يابد، چراكه تعداد قربانيان طاعون از اوج 116 نفر در هفته در پايان آگوست به عدد 87 در اواخر سپتامبر كاهش يافت. جيمز ششم، با نگراني از اينكه پارلمان قبل از كريسمس نمي‌تواند برنامه‌هاي او را براي اتحاديه اسكاتلند و انگليس بررسي و تاييد كند، به هيات مشاورين سلطنتي فشار آورد تا براي مقابله با شيوع بيماري اقدامات بيشتري انجام دهند. شورا به نوبه خود خواستار هوشياري بيشتر از سوي مقامات محلي مي‌شوند و از شهردار شكايت مي‌كنند، چراكه لندني‌هاي بيشتري صليب‌هاي قرمز‌رنگ را روي در خانه‌هاي آلوده و قرنطينه‌شده خود مي‌كشيدند. شهردار در پاسخ به اين شكواييه وعده داد براي جلوگيري از اين كار، قدم‌هايي در استفاده از رنگ روغن به جاي رنگ‌هاي پايه آب بردارد. در اوايل اكتبر، تعداد مرگ هفتگي طاعون به‌طور غيرمنتظره به 141 رسيد و بر اثر شيوع بيماري در مرحله جديد، در آن ماه نزديك به 600 لندني درگذشتند. شهردار قول داد با اقدامات سختگيرانه‌تري واكنش نشان دهد، گدايان از شهر بيرون رانده مي‌شوند، نگهبانان خارج خانه‌هاي آلوده پست مي‌دهند «و كسي ديگر حق بيرون آمدن از خانه‌هاي مذكور را ندارد.» اما همه مي‌دانستند اين وعده‌هايي نيست كه بتوان به‌راحتي حفظ‌شان كرد: باوجود هزاران لندني به‌تازگي آلوده شده‌، مقامات فاقد منابع و نيروي انساني براي تضمين قرنطينه خانه‌هاي آلوده بيشتر بودند.
هنگامي‌كه ماه جولاي طاعون در لندن رخ مي‌دهد، كليساي شكسپير، اولاف مقدس خيابان سيلور، واقع در شمال‌غربي لندن، جان سالم به در برده بود. اولاف مقدس يك كليساي كوچك بود و در دهه قبل از سال 1606، ناقوس‌هاي كليسا تنها به‌طور متوسط دو بار در ماه براي مرگ نواخته مي‌شد (به استثناي سال طاعوني 1603، هنگامي كه 125 از هم‌محله‌اي‌ها مردند)؛ حتي زماني‌كه ده‌ها نفر در هر هفته از طاعون در ديگر محلات لندن، در تابستان 1606 مي‌مردند، حتي يك خاكسپاري در مرداب اولاف مقدس از آوريل ثبت نشد و تنها دو نفر پيش از پايان آگوست در محله مردند. جان فلينت، كشيش تحصيلكرده در كمبريج، ثبت اطلاعات كليسا را ادامه مي‌دهد. هنگامي كه او مرگ‌ها را ثبت مي‌كند، تنها تاريخ و نام و شغل متوفي (و اگر خدمتكار، همسر يا كودك بود، رابطه او با يك صاحبخانه) را ذكر مي‌كرد. درحالي‌كه فلينت گاهي‌اوقات جزييات يك ولگرد را هم ثبت مي‌كرد، مدخل‌هايش مختصرند. او مانند برخي ديگر، علت مرگ را ثبت نمي‌كند. هر تلاشي براي رديابي موارد طاعون در كليساي شكسپير بايد با روش‌هاي ديگر بازسازي شود. اقبال خوب كليسا تا سپتامبر ادامه يافت. كليساي قديمي رو به ويراني كه بايد به سال ۱۶۰۹ تخريب و نوسازي مي‌شد، ميزبان نماز يكشنبه بود، ساكنان محله بايد دست محافظ مشيت الهي را در محل كار احساس مي‌كردند.
اوايل اكتبر، شانس كليسا از بين رفت. اگر طي مدت زمان كوتاهي مرگ‌هاي متعدد بر اثر طاعون زير يك سقف رخ مي‌داد‌ تا اواخر دسامبر 1606 شيوع بيماري حداقل جان 12 نفر را گرفته بود. اين احتمال قوي وجود دارد كه طاعون بيشتر جوان‌ها را آلوده مي‌كرد و عامل بيشتر مرگ‌وميرهاي آن زمان بود، از همين رو طاعون بايد عامل دو مرگ ثبت‌نشده كليسا هم باشد؛ يكي ويليام هاوسون صدقه‌بگير يا گدا، سن نامعلوم كه شايد در پايان دسامبر به هر علتي مرده است. مورد ديگر صاحبخانه شكسپير، ماري مونتجوي بود. احتمالا هنوز 40 سالش نشده بود كه در 30 اكتبر در قبرستان كليساي اولاف مقدس، در اوج شيوع بيماري دفن مي‌شود.
يكي از واقعيت‌هاي عجيب‌وغريب در مورد آثار به‌جا مانده در زندگي شكسپير اين است كه ما درباره هر آنچه ميان نمايشنامه‌نويس مونتجوي ردوبدل شده، بيشتر از گفت‌وگوهاي شكسپير و همسرش مي‌دانيم. در 1604 از شكسپير خواسته مي‌شود براي حل بحران محلي در خانه مونتجوي كمك كند. خانواده‌اي كه يك دهه قبل فرزندشان را از دست داده بودند و تنها يك وارث زنده داشتند، دختري به نام ماري. آنان همچنين كارگري ماهر به نام استفان بلوت داشتند كه زير يك سقف با آنها زندگي مي‌كرد، جواني مطلوب كه مونتجوي‌ها اميدوار بود با مري ازدواج كند و «از روي ميل ماري را به استفان پيشنهاد دادند.» ما اين را مي‌دانيم، همراه با جزييات درگيري و شهادت متعاقب شكسپير، از اختلاف بر سر مهريه تعيين‌شده كه هشت سال بعد در دادگاه مختومه مي‌شود، اطلاعاتي كه 1910 كشف شد. شكسپير در استشهاديه‌اش به دادگاه، به قول خودش مي‌گويد مونتجوي از او «خواسته و استدعا كرده» تا بلوت را «براي انجام ازدواج مذكور به حركت وادارد و ترغيبش كند» و شكسپير «بر اين اساس» خواسته‌هاي مونتجوي را اجابت مي‌كند.
شكسپير حدود 1602 به خيابان سيلور نقل‌مكان مي‌كند. به نظر مي‌رسد او اندكي پس از درگذشت مونتجوي، اولاف مقدس را ترك مي‌كند. كشيش علت مرگ مونتجوي را ثبت نمي‌كند و در شرح دادگاه سال 1612 هم هيچ اشاره‌اي نيست. در اين زمان، با شيوع طاعون در اولاف مقدس اين احتمال وجود دارد كه او يكي از قربانيان طاعون بوده باشد. در اين صورت، طاعون بايد بيش از آنكه مي‌دانيم به شكسپير نزديك شده باشد، به‌ويژه اگر مقامات محلي دستور به قرنطينه خانه‌هاي آلوده داده باشند.
اينكه شكسپير درباره زني كه از او استدعا كرده بود، چه فكر مي‌كرده و اينكه چرا او خيلي زود پس از مرگ زن خيابان سيلور را ترك مي‌كند، بايد به مثابه بخش مهمي از زندگي شخصي‌اش، مثل يك راز باقي بماند. اين قسمت به ما يادآوري مي‌كند قطعات اندكي از وجود شكسپير به‌جا مانده است، به‌ويژه مواردي كه درمورد روابط شخصي اوست. كشف قابل‌توجه يك قرن گذشته از اختلافات حقوقي مربوط به مهريه، در رابطه با بقاي آرشيو كليساي اولاف مقدس، به ما اجازه مختصرترين نگاه‌هاي اجمالي مي‌دهد كه تصور كنيم اين دوران شايد يكي از شادترين ادوار زندگي شكسپير بوده باشد و خيلي زود، به يكي از نگران‌كننده‌ترين و ترسناك‌ترين لحظات زندگي تبديل مي‌شود. شايد او اصلا به اين مساله فكر هم نكرده بود كه دو بار جان سالم به‌ در برده است: نخست، نوامبر سال قبل، از انفجار و شعله‌هاي باروت و دوم تقريبا يك سال بعد، از شيوع طاعون كه به در خانه‌اش رسيده بود.
زندگينامه‌نويسان دوست دارند چرخش‌هاي حرفه‌اي شكسپير را به وضعيت رواني او نسبت دهند (بنابراين او بايد هنگام نوشتن كمدي‌ها و سونات‌ها، عاشق بوده باشد، هنگام نوشتن تراژدي‌ها، افسرده و هنگام غم و اندوه هملت را نوشته باشد). درحالي‌كه زندگي شخصي او بايد با همان قدرتي اطلاع داده شود كه خودش مي‌نوشت. ما هيچ تصوري از احساس شكسپير طي يك ربع قرن نداريم، دوراني كه به شكل مداوم مي‌نويسد و ما اين امر را از كارهايش دريافت مي‌كنيم (كه عمدتا باعث آگاهي از وضعيت طاعون در آن دوره مي‌شود و مهم نيست شكسپير به چه ميزان تاثير طاعون را تجربه كرده است). چيزهاي بيشتري در مورد چگونگي فاجعه جوندگان در 1606 مي‌دانيم كه حواشي زندگي حرفه‌اي شكسپير را دستخوش تغيير مي‌كند، چراكه آغاز پايان كمپاني‌هاي تئاتر پسرانه لندن (در آن زمان زن‌ها حق كار در تئاتر را نداشتند) - Paul’s Boys و Children of Revels -  را رقم مي‌زند. كمپاني شكسپير جايگزين بازيگران پسر در تئاتر سرپوشيده بلكفرايرز مي‌شود. اين تغيير و تحول در طول زمستان باعث تغيير تركيب مخاطباني مي‌شود كه شكسپير براي آنان مي‌نوشت. شايان ذكر است اين تغيير و تحول بازتابي از چگونگي شيوع طاعوني است كه شايد منجر به مرگ شكسپير مي‌شد. شكسپيري به سمت نوعي درام قدرتمند، بهره‌مند از فضاي مملو از نور شمع بلكفرايرز - شايد به يادماندني‌ترين صحنه فوق‌العاده در داستان زمستاني كه در آن مجسمه به ‌ظاهر مرده هرميون زنده مي‌شود – سوق مي‌يابد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون