چگونه ميتوان به بيمارستان توي بيمارستان نگاه داستاني داشت؟
پزشكي روايي
اميد ميرزايي
هميشه برايم محل كنجكاوي و سوال بود اينكه آيا نگاه داستاني به اتفاقات و آدمهاي بيمارستان و سعي در دراماتيك ديدن آنها و شنيدن صحبتهاي بيمارانم نه فقط به صورت «شرح حال» بلكه به صورت «ديالوگ»، چه كمكي به درمان آنها خواهد كرد؟ اين سوال مدتها جايي براي خودش در پسزمينه ذهنم پيدا كرده بود و پنهان شده بود تا اينكه جايي خواندم اين روزها در محافل علمي دنيا موضوع داغي به نام «پزشكي روايي» بر سر زبانها افتاده است؛ موضوعي كه نهتنها مسالهاي ذهني بلكه رشته تخصصي خيلي از پزشكان دنياست و اين شد كه كامپيوتر شخصيام را باز كردم و پرداختم به جستوجو در گوگل و خواندن مقالهها و وبلاگهاي مرتبط با اين رشته تا رسيدم به سرمنشا اين علم يعني دانشگاه كلمبيا و خانم دكتر شارون، پزشك متخصصي كه دكتراي ادبيات دارد! تا پيش از آن هر چند كه بسيار به تجربه ديده بودم پزشكاني كه داستان ميخوانند و با ادبيات سر و كار دارند، در كار طبابتشان، يعني نه فقط در ايجاد ارتباط موثر با بيماران، بلكه حتي در درمان آنها موفقتر از ديگران هستند، اما اولينبار با ديدن اين عبارت، يعني «پزشكي روايي»، اولين سوالي كه از خودم پرسيدم اين بود كه مگر ساختار روايت و كار پزشكي چه ارتباطي با هم دارند كه چنين واژهاي در دنياي واژهها وجود دارد؟ پس براي مني كه تا قبل از آن نتوانسته بودم نخ ظريفي كه خواندن ادبيات داستاني را به تشخيص و درمان پزشكي متصل ميكند پيدا كنم، شنيدن اين عبارت تازه جرقهاي بود براي
باز كردن دريچهاي جديد در دنياي پيش رويم.
و اما پزشكي روايي يعني چه؟ و چطور ميتوانيم با كمك پزشكي روايي ساختارهاي مرتبط با نظام سلامت را بهبود ببخشيم؟ پزشكي روايي يك مفهوم نو در دنياي پزشكي است كه آفريننده آن يعني خانم دكتر شارون
-رييس مركز آموزش پزشكي روايي در دانشگاه كلمبيا- اعتقاد دارد اين رشته راهي جديد به سوي تحول بنيادي در پزشكي مدرن از طريق تغيير در نگاه پزشكان و درمانگران نسبت به بيمارانشان ميگشايد. نكته اصلي اينجاست كه درنظر گرفتن فرد بيمار به عنوان شخصيت يك داستان و شنيدن حرفهايش به عنوان قصهاي از زندگي او، درست شبيه به دنبال كردن ماجراي يك شخصيت از يك رمان تازه، فاصله زيادي دارد با آنچه امروز به عنوان ارتباط بين درمانگران و بيماران ميبينيم كه در عمل درنظر گرفتن بيمار تنها به عنوان «بيماري او» و شنيدن حرفهاي او به عنوان شرح حال و شكايت او از بيماري خود است. در پزشكي روايي بحث بر سر اين است كه آيا پزشكان ميتوانند با كمك شناختي كامل از ساختار و اجزاي روايت داستاني و تمرين خواندن و نوشتن روايتهاي داستاني، رابطهاي حقيقيتر و موثرتر با بيماران خود شكل بدهند و درنتيجه به نتايج درماني موفقتري دست يابند؟ بايد بگويم آنچه تحقيقات و تجربههاي اين چند سال اخير در حيطه پزشكي روايي نشان دادهاند، پاسخ مثبتي به اين سوال ميدهد!
در مقالهاي كه گزارش يكي از جلسات داستانخواني انجمن پزشكي روايي در آلمان است و در يك مجله معتبر پزشكي چاپ شده، خانم دكتر پلوگر و دوستانش بر سر اين موضوع بحث ميكنند كه داستان مرگ ايوان ايليچ تولستوي چه جنبههايي از پزشكي روايي در خود دارد و چطور خواندن آن موجب دريافت سطوح بالاي درك بيماران و ارتباط با آنها خواهد شد؟ همچنين در تلاشي ديگر، اعضاي انجمن پزشكي روايي دانشگاه كلمبيا هر ماه يك كتاب از حيطه ادبيات داستاني را تعيين ميكنند و اعضا بايد بعد از خواندن آن كتاب در جلسات هفتگي به موشكافي طرح و ساختار روايت آن كتاب بپردازند. اين دست فعاليتها كه اگر يك سرچ دقيق در گوگل بكنيم، ميبينيم كه تعداد آنها به
چند ده مورد هفتگي و ماهيانه در دانشگاههاي معتبر سراسر دنيا ميرسد، همگي با اين هدف انجام ميشوند كه با كمك گرفتن از ادبيات، از پزشكان امروزي -چه به عنوان مصرفكننده ادبيات و چه در جايگاه توليدكننده آن- پزشكاني مفيدتر بسازند.
يكي از همكارانم در زماني كه در بيمارستان نمازي شيراز كار ميكردم، ميگفت كه ما پزشكها هميشه در اين طرف خط ايستادهايم و اگر يك روز خودمان بيمار شويم و آن طرف خط را تجربه كنيم، از آن به بعد پزشك ديگري خواهيم بود. اين حرف به طرز جالب و دقيقي به وضعيت نامطلوب فعلي رابطه بيمار و پزشك اشاره ميكند كه هر دو طرف اين رابطه تصور درستي از جايگاه فرد مقابل ندارند و ميتوان گفت كه ادبيات با روايت كردن بيماراني در قالب شخصيتهاي داستاني و در موقعيتهاي مختلف، ميتواند ما را با خودش به آن طرف خط ببرد! چه خواننده باشيم و چه نويسنده و با اين نگاه در رشته پزشكي روايي به درمانگراني كه ميخواهند با گرفتن دستهاي ادبيات تبديل به پزشك بهتري شوند توصيه ميكنند كه نويسنده باشيد! و نه فقط خواننده و به اين توصيه با كمك گرفتن از بهترين نويسندههاي دنيا در دورههاي آموزشي هر ساله جامه عمل ميپوشانند.
مهارت گوش دادن و برقراري ارتباط عميق با بيماران، مهارتي كه به گفته دكتر شارون اگر خوب بلدش باشيم ميتواند تنها در چند دقيقه انجام شود، براي يك پزشك داستاننويس كه ميخواهد از بيمارانش شخصيتهاي داستانياش را در بياورد، از يك فعاليت تزييني آن هم مخصوص اوقات خلوت و اوايل شيفت كه خستگي هنوز هجوم نياورده است، تبديل به يك فعاليت ضروري و عادتي تغييرناپذير ميشود كه نتيجهاش ارتباط موثر با بيماران و دريافت نتايج بهتر درماني (آنچه يك پزشك «بهتر» نياز دارد) از يكسو و نوشتن داستانهايي با شخصيتهاي جذاب از سوي ديگر است، چراكه جوهره شخصيت آدمها در شرايط روحي خاص دوران بيماريشان، در عريانترين حالت خود به يك پزشك عرضه ميشود. شايد به علت همين قرار گرفتن هميشگي در موقعيتهاي خاص و داستاني و مواجهه دايمي با انسانها در اين شرايط باشد كه در طول تاريخ ادبيات كم نبودهاند پزشكان نويسندهاي كه با داستانهايشان درخشيدهاند. نويسندگاني كه طبيعتا پزشكان محبوب و درخشاني هم بودهاند كه بعضيهايشان -به قول خودشان- داستانهايشان را در عرض چند ساعت مينوشتند و در زمانهاي ديگر روزانهشان به كار طبابت مشغول بودهاند و حين ويزيت بيمارانشان علاوه بر يادداشتي كه پر از علايم و مشخصات بيماري بود، يادداشتهايي هم براي داستان بعديشان برميداشتند؛ نويسندگاني همچون آنتوان چخوف، ميخاييل بولگاكف، سامرست موآم، آرتور كانن دويل، خالد حسيني و غلامحسين ساعدي.