• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4681 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۱۱ تير

مسووليت آموزش و پرورش در قبال زندگي خارج از مدرسه دانش‌آموزان چيست؟

زنگ آخر

زهرا چوپانكاره

روزي كه تصوير چهره خاموش و يخ‌زده فرهاد رسيد و بعد روزي كه تصوير خندان رومينا با كلمه داس و پدر همنشين شد، مخاطبان خبر مرگ دو نوجواني را خواندند در سن دانش‌آموزي، نوجواناني كه به جاي نيمكت‌هاي مدرسه وارد بازي ديگري شدند؛ يكي قرباني كار كودك شد و فقر، يكي ديگر قرباني كودك‌آزاري يك مرد بالغ و بعد خشونت و دختركشي پدر. در اين ميان كه پليس و امدادگران و خانواده‌ها و همسايه‌ها و دادستاني و رسانه‌ها مشغول شرح ماجراها و چرايي و ذكر مصيبت بودند، خبري از آموزش و پرورش نبود. فرهاد و رومينا دو نفر از ميليون‌ها دانش‌آموز اين كشور بودند كه خارج از ديوارهاي مدرسه ديگر خودشان مي‌دانند و خانواده‌شان و وضعيتي كه در آن به دنيا آمده‌اند. اما اين سكوت آموزش و پرورش سبب نمي‌شود كه نپرسيم چطور مي‌شود كودكي در سن دانش‌آموزي درگير آسيب‌هاي جدي اجتماعي شود و «خانه دوم» نداند و نبيند و به جاي آنها از ديگران كمك نخواهد؟ آيا وظيفه اين نهاد با نزديك به 14 ميليون دانش‌آموز كه در سراسر كشور دامن گسترده است تنها در ميان ديوارهاي مدرسه‌ها محدود مي‌شود؟ زنگ آخر كه مي‌خورد زندگي دانش‌آموزان تمام مي‌شود تا مراسم صبح‌گاه فردا؟ محمدرضا نيك‌نژاد، معلم و سيدحسن موسوي‌چلك، رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران به اين سوالات پاسخ داده‌اند. هر دو نفر توضيح مي‌دهند كه چرا به نظر آنها اين وزارتخانه نمي‌تواند از زير بار حوادث خارج از مدرسه شانه خالي كند. 

محمدرضا نيك‌نژاد، معلم است و كنشگر صنفي. در اين سال‌ها مطالعاتي در حوزه نهاد مدرسه در ايران و ساير كشورها داشته و بر همان اساس است كه مي‌گويد وقتي در مورد وظيفه مدرسه درقبال زندگي خارج از كلاس درس دانش‌آموزان حرف مي‌زنيم بايد ببينيم در مورد چه نوع مدرسه‌اي حرف مي‌زنيم: «در سراسر جهان به لحاظ كاركردي، طيفي گسترده از مدارس داريم. مثلا در كشورهايي مانند كشورهاي اسكانديناوي يك نوع مدرسه داريم كه در واقع نهادهاي محله‌اي محسوب مي‌شوند، يعني اصلا مدرسه روز تعطيل و غيرتعطيل ندارد. در اين كشورها شكل خاصي از مدرسه هست كه به چشم يك نهاد فرهنگي و اجتماعي به آن نگاه مي‌شود. اين يعني علاوه بر اينكه بچه‌ها آنجا هستند و خانواده‌ها خارج از زمان مدرسه هم در آنها رفت‌‌وآمد دارند. در ژاپن هم چنين مدارسي هستند. كتابي از دكتر سركار آراني مي‌خواندم كه نوشته بود مدارس در ژاپن جزو مستحكم‌ترين ساختمان‌ها در برابر زلزله هستند. يعني در حوادث طبيعي تبديل به محل تجمع خانواده‌ها مي‌شوند. غير از آن هم فعاليت‌هاي اجتماعي، فرهنگي و حتي سياسي هم در اين مدارس شكل مي‌گيرند كه خانواده‌ها هم به آنها ورود پيدا مي‌كنند و در كنار فرزندان‌شان هستند. بچه‌ها هم خارج از زمان مدرسه مي‌توانند بروند مثلا فوتبال بازي كنند و از سالن موسيقي استفاده كنند. ما اصلا تصوري از اين‌گونه مدارس در كشورمان نداريم.» از اينجاست كه او مساله آسيب‌هاي اجتماعي را مطرح مي‌كند چون مدرسه‌اي كه به آن كاركرد موردنظر در صحبت‌هايش رسيده، نمي‌تواند خودش را از اتفاقاتي كه براي كودكان و نوجوانان مي‌افتد و آسيب‌هايي مي‌بينند، جدا بداند: «اگر كشور خودمان را هم درنظر بگيريم، اگر چند تا نهاد را درنظر بگيريم كه بايد به چنين وضعيت‌هايي رسيدگي كنند، آموزش و پرورش قطعا در كنار نهادهايي مثل بهزيستي قرار مي‌گيرد كه بايد آسيب‌هاي اجتماعي را پيگيري كنند؛ چه به لحاظ آماري و چه به لحاظ ارتباطي كه با دانش‌آموزان دارند. يعني آموزش و پرورش وظيفه دارد كه در اين مواقع وارد شود، اظهارنظر كند و حتي بابت اتفاقاتي كه رخ مي‌دهد معذرت‌خواهي كند. در كل جهان هيچ سيستمي به گستردگي آموزش و پرورش نداريم. براي همين است كه كاركردهاي بسيار زيادي را مي‌توانيم براي مدرسه درنظر بگيريم، ازجمله رسيدگي به آسيب‌هاي اجتماعي.» 
باتوجه به اين شناخت و داشتن آمار و البته برخورد معلمان با دانش‌آموزان است كه نيك‌نژاد معتقد است كه آموزش و پرورش نمي‌تواند سهمي از پيشگيري و مقابله با آسيب‌هاي خارج از محيط مدرسه نداشته باشد: «منِ معلم سر كلاس مي‌فهمم كه دانش‌آموزانم ممكن است درگير چه مشكلاتي باشند. من دانش‌آموز معتاد در كلاسم داشته‌ام، دانش‌آموزي كه صبحانه نمي‌خورده، دانش‌آموزي كه شب‌كار بوده و بعد خودش را به مدرسه مي‌رسانده، مي‌خواهم بگويم محل شناسايي آسيب‌هاي اجتماعي، مدرسه است و اگر يك روز دانش‌آموزي مدرسه نيامد بايد مدرسه پيگير باشد. الان در همه مدارس دولتي و غيردولتي سريع نيامدن بچه‌ها را پيگيري مي‌كنند و اين موضوع به نسبت زماني كه ما دانش‌آموز بوديم خيلي بيشتر باب شده. حالا وقتي مدرسه تا اين حد درگير مسائل بچه‌هاست چطور مي‌شود كه آموزش و پرورش خودش را كنار بكشد؟»
مدرسه البته به صورت عمومي به عنوان آن نهاد اجتماعي با كاركردهاي فراواني كه به گفته او در برخي كشورها رسميت دارد، در كشور ما شناخته نمي‌شود. از قضا اين يكي از نكاتي است كه قرار بوده محل توجه مسوولان آموزش و پرورش قرار بگيرد، چراكه به گفته اين معلم مدرسه در سند تحول بنيادين به عنوان يك مركز فرهنگي تعريف شده است، همان اتفاقي كه در كشورهاي اسكانديناوي شكل گرفته است و مرحله به مرحله قوي‌تر مي‌شود. نيك‌نژاد توضيح مي‌دهد: «وقتي در سند تحول بنيادين اين موضوع آمده است و مدرسه نهادي است كه به صورت مستقيم با دانش‌آموزان ارتباط دارد و با واسطه آنها مي‌تواند با خانواده‌ها ديدار كند، وزير نمي‌تواند خودش را پنهان كند.»
نيك‌نژاد، از امضاكنندگان همان بيانيه‌اي كه پس از قتل روميناي اشرفي، سكوت آموزش و پرورش را زير سوال برد: «مسوولان آموزش و پرورش بهتر است به اين نكته توجه كنند كه شانه خالي كردن از مسووليت خود در رخدادها و فاجعه‌هاي اجتماعي و بي‌توجهي به نقشي كه خواسته يا ناخواسته در آنها ايفا مي‌كنند باعث از بين رفتن اتفاق‌هاي تلخ و جانگدازي همچون قتل رومينا نمي‌شود بلكه برعكس، نپذيرفتن مسووليت به رشد بيشتر اين نابهنجاري‌ها در نهان و آشكار كمك مي‌كند. گام نخست براي بهبودي اوضاع، پذيرش مسووليت است. ما نهادهاي سياستگذار و مسوول در آموزش و پرورش، ازجمله شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي عالي آموزش و پرورش و وزارت آموزش و پرورش را دعوت به برخورد اخلاقي و مسوولانه مي‌كنيم و انتظار انجام كارهاي عملي و موثر در جهت جلوگيري از روي دادن ديگر بار چنين فاجعه‌هايي را داريم.» او مي‌گويد كه در ساختار درست درسي بايد مشاوراني در كنار دانش‌آموزان حضور داشته باشند تا بتوانند به اتفاقاتي كه در زندگي روزمره آنها رخ مي‌دهد و ممكن است آنها را در معرض خطر قرار بدهد، واقف باشند: «ما در مدارس كشورهاي پيش‌رو پرستار مدرسه داريم كه اگر در مدرسه اتفاقي افتاد حاضر باشد و غير از آن هم مسائل جسمي و حتي جنسي دانش‌آموزان را هم پيگيري كند. روانشناس در مدارس هستند و اينها سمت‌هاي رسمي تعريف ‌شده‌اند. اما الان از هر طرفي كه مي‌چرخيم مي‌بينيم كه اينها (آموزش و پروش) بنا را گذاشته‌اند بر صرفه‌جويي. من در منطقه 12 در مدرسه‌اي تدريس مي‌كردم كه دو مشاور داشت؛ يكي، دو روز در هفته مي‌آمد و يكي هم دو يا سه روز. نهايتا 5 روز در هفته حضور داشتند. حالا هر كدام از اينها حتي در حد مشاوره درسي چطور مي‌توانند دو روزه 200 دانش‌آموز را پشتيباني كنند؟ وقتي با آنها صحبت مي‌كردي متوجه مي‌شدي كه آموزش خاصي هم در زمينه آسيب‌هاي اجتماعي دانش‌آموزان نديده‌اند يعني در همان حدي كه منِ معلم فيزيك مي‌دانستم آنها هم مي‌دانستند شايد با كمي ديد تخصصي‌تر اما اينكه چگونه با هر دانش‌آموزي مواجه شوند را آموزش نديده بودند.» حالا اين موضوع را بايد به ساير نقاط كشور به غير از تهران تسري داد. شرايطي كه او توصيف مي‌كند مربوط مي‌شود به يك مدرسه در پايتخت و در مقابل به عنوان نمونه مدرسه كم‌جمعيت رومينا قرار دارد. پس از قتل دختر نوجوان به دست پدرش، مجيد عليپور، رييس اداره روابط عمومي اداره كل آموزش و پرورش استان گيلان در گفت‌وگويي به «اعتماد» پاسخ داد كه در منطقه حويق (محل زندگي، تحصيل و مرگ رومينا) صرفا دو مشاور فعال هستند، يك مشاور مرد و يك مشاور زن. براي چه تعداد دانش‌آموز؟ «امسال در مجموع بيش از 
۶ هزار و ۲۰۰ دانش‌آموز دارد كه از اين تعداد بيش از ۲ هزار و ۹۰۰ نفر دختر هستند كه يك مشاور دارند. سه مربي پرورشي و ۶ معاون پرورشي هم البته در اين منطقه هستند.»
زمانه عوض شده است، تغييراتي انجام شده و به عقيده اين معلم و كنشگر صنفي ما در زمينه ارتباط با خانواده‌ها و آموزش آنها به عقب رفته‌ايم: «زماني كه من راهنمايي مي‌رفتم، در همان موقعيت جنگ و سختي، مدارس دولتي عادي هم هر دو، سه هفته يك بار خانواده‌ها را دعوت مي‌كردند و كلاس‌هاي رايگان داشتند تا خانواده‌ها با مراحل رشد بچه‌ها آشنا شوند و راهنمايي‌شان مي‌كردند. اين چند سال كلا اين كارها تعطيل شده. به نظر من وقتي در اسناد بالادستي بر مساله آسيب‌هاي اجتماعي، آموزش‌هاي ايدئولوژيك خاص خودشان، آموزش‌هاي فرهنگي و اجتماعي و جنسي تاكيد شده، وقتي اين آموزش‌ها ناكارآمد است و اتفاقاتي اينچنيني رخ مي‌دهند، آن كسي كه مسوول اين آموزش‌هاست بايد پاسخگو باشد. اينجاست كه مي‌گوييم اين ساختار آموزش و پرورش بايد جواب بدهد و نمي‌تواند به هيچ بهانه‌اي خودش را كنار بكشد.»
همه اينها، همه اين حرف‌ها و نقدها و مقايسه با كشورهاي اسكانديناوي و غيره باز مي‌رسد به همان مساله پول و بودجه: «از درون كلاس بگير تا بالاترين رده‌هاي مديريتي در آموزش و پرورش، همه يك خط‌كش دست گرفته‌اند و فقط به فكر اين هستند كه با اين بودجه چه مي‌شود كرد. مدير مدرسه كه در تمام اسناد بين‌المللي به عنوان رهبر آموزشي شناخته مي‌شود و بايد ساختار آموزشي يك مدرسه را هدايت كند تبديل شده به داروغه ناتينگهام؛ مدير را نشانده‌اند كه هر كسي وارد شد سر و تهش كند تا بلكه پولي از جيبش بيرون بريزد. غير از تبعات خيلي خطرناك مالي كه اين قضيه پيش آورده، اين مدير نهايتا بايد تمركزش اين باشد كه پول جمع كند يا ببيند كدام نهادي حاضر است به آنها كمك كند. 
اگر طرحي مثل نماد هم وارد شود، چون اولويت نيست و در حاشيه نيازها قرار مي‌گيرند به آنها توجهي نمي‌شود. اين نماد كجا اجرا شده؟ من دو، سه سال در مدرسه‌اي در مقطع متوسطه اول درس مي‌دادم. طرح نماد را چطور اجرا مي‌كردند؟ يك نمايشگاهي برگزار مي‌كردند كه عكس معتاد داشت و مثلا بيماري‌هاي مختلف و غيره. همين هم نمي‌گويم بد است اما مي‌خواهم بگويم اين نهايت كار بود چون مدير حتي نمي‌توانست مثلا دو تا استاد دانشگاه دعوت كند كه بيايند و براي خانواده‌ها و بچه‌ها صحبت كنند چون نمي‌شود كه بدون پول ازشان خواست وقت بگذارند.» آموزش و پرورش با 14 ميليون در تماس است كه به گفته اين معلم حتي اگر با مقياس آمارهاي جهاني هم بسنجيم يعني به صورت طبيعي 2 تا 3درصدشان در معرض آسيب‌هاي مختلف هستند. اگر آموزش و پرورش خودش را كنار بكشد پس چه كسي قرار است به آنها رسيدگي كند؟ 

پيش از آنكه دير شود
يكي از نگراني‌هايي كه در كشور داريم به حوزه آسيب‌هاي اجتماعي برمي‌گردد و يكي از بهترين بسترها و كانون‌ها براي پيشگيري و شناسايي افراد در‌معرض آسيب‌‌هاي اجتماعي يا آسيب‌ديده و حتي خانواده‌هاي نيازمند، آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش به دليل دراختيار داشتن سه ضلع موثر در پيشگيري از آسيب‌هاي اجتماعي يعني دانش‌آموزان، اولياي مدرسه و اوليا و سرپرستان بچه‌ها از بهترين ظرفيت‌ها برخوردار است، منتها آموزش و پرورشي كه تفكر اجتماعي بر آن حاكم باشد، شادي‌گريز نباشد و پرورش به اندازه آموزش برايش مهم قلمداد شود و روي سواد اجتماعي تمركز ويژه داشته باشد.» سيدحسن موسوي‌چلك، رييس انجمن مددكاران اجتماعي ايران صحبت‌هايش را در مورد اهميت مسووليت‌ پذيرفتن آموزش و پرورش در مورد آسيب‌هاي اجتماعي خارج از مدرسه تقريبا مانند نيك‌نژاد آغاز مي‌كند. با همان تاكيد بر دسترسي به طيفي گسترده از شهروندان در سن مدرسه و البته با اين شرط كه اصولا نگاهي اجتماعي به حوزه مدرسه وجود داشته باشد. با اين توضيح، رسيدن به مدرسه‌اي كه دانش‌آموزان را علاوه بر سواد شيمي و فيزيك و ادبيات با سواد اجتماعي هم بار بياورد از نظر او يك ويژگي مهم دارد: «اين موضوع مستلزم اين است كه آموزش و پرورش واحد مددكاري اجتماعي را در مدارس تاسيس كند كه متاسفانه هيچ مدرسه‌اي در ايران اين واحد را ندارد. بله چند سالي هست كه مشاوراني مي‌آيند و آموزش مي‌بينند كه بتوانند كارهايي انجام دهند اما مشاور مشاور است، روانشناس روانشناس و مددكار اجتماعي هم مددكار اجتماعي. اگر قرار بود اينها كار هم را انجام دهند كه تبديل به رشته‌هاي تخصصي از كارداني تا دكترا نمي‌شدند.» 
بعضي از مشكلاتي كه بچه‌ها در درون خانه‌ها دارند، مي‌توانند بسترساز گرايش آنها به آسيب‌هاي اجتماعي شوند. موسوي‌چلك به همين دليل تاكيد دارد كه از طريق مدرسه است كه شناسايي اين قبيل زمينه‌ها راحت‌تر امكان‌پذير است: «بچه‌اي كه يكي از اعضاي خانواده‌اش درگير اعتياد است يا مرتكب جرمي شده، اگر مدرسه بتواند آنها را زودتر شناسايي كند، مي‌تواند به آنها خدمات بدهد يا براي بهره بردن از منابع اجتماعي موجود، آنها را ارجاع بدهد. اين ظرفيت بزرگي است كه آموزش و پرورش دارد. اگر حتي به هر دليلي دانش‌آموز خودش درگير يكي از آسيب‌ها شد؛ مثلا به اعتياد روي آورد، اقدام به خودكشي كرد، درگير مصرف مشروبات الكلي شد يا رابطه با جنس مخالف برقرار كرد، آموزش و پرورش مي‌تواند با شناسايي آنها و دسترسي آنها به منابع اجتماعي كمك كند تا اين بچه‌ها توانمند شوند و اگر نياز به حمايت‌هاي ديگر داشتند، از طريق ارجاع به سازمان‌هاي مرتبط اين حمايت را از آنها به عمل آورد.»
يكي از موضوعاتي كه در مورد نقش آموزش و پرورش در پيشگيري يا مقابله با آسيب‌هاي اجتماعي دانش‌آموزان مطرح مي‌شود همين امكان ارجاع به ساير مراكز ذي‌صلاح است. اما چقدر اين ارتباط ميان دستگاه‌ها وجود دارد؟ چقدر آموزش و پرورش وظيفه خود مي‌داند كه بهزيستي را درگير مسائل دانش‌آموزان كند؟ موسوي‌چلك توضيح مي‌دهد: «زماني كه خودم مديركل دفتر امور آسيب‌ديدگان سازمان بهزيستي بودم، تفاهمنامه‌اي با آموزش و پرورش داشتيم و آنجا بحث ارجاع مطرح شده بود. الان هم در قالب طرح نماد، كارهايي دارد انجام مي‌شود اما نهادينه‌شده نيست. ما بيش از هر چيزي نياز داريم كه اين ارتباط نهادينه شود و براي اين هدف، بايد آموزش و پرورش واحد مددكاري اجتماعي را در تشكيلات رسمي‌اش بپذيرد. با طرح‌هاي موقتي و مقطعي كه با آمدن يك مدير اجرا مي‌شود و با رفتن همان مدير از بين مي‌رود، نمي‌شود استفاده مفيدي از اين ظرفيت كرد.» او معتقد است كه وزير آموزش و پرورش كه «دانش اجتماعي دارد» در چنين شرايطي به عنوان مسوول اين وزارتخانه، براي استقرار دايمي مددكاران در مدارس تمهيداتي بينديشد كه عاقبت اقدام موثري براي پيشگيري و مقابله با آسيب‌هاي اجتماعي دانش‌آموزان انجام شود. 
با همه اين بررسي‌ها و راهكارهايي كه ارايه مي‌شود، در موضوع آسيب‌هاي اجتماعي و دانش‌آموزان همواره يك مساله وجود دارد؛ اطلاعات و آمارها در اين حوزه محرمانه‌اند. در نبود اطلاعات موثق، يكي از دشواري‌هاي كار رسانه اين است كه در چه حوزه‌اي و با چه رويكردي بايد با مساله دانش‌آموزان و مصايب احتمالي پيش روي آنها مواجه شود؟ موسوي‌چلك مي‌گويد كه آموزش و پرورش نبايد با اين حوزه با رويكرد سياسي برخورد كند: «اينها واقعيت جامعه ماست. نه فقط در آموزش و پرورش بلكه در جامعه هم همين است؛ هر چه پنهانكاري صورت بگيرد، آن موضوع حادتر مي‌شود و طبيعتا براي موفقيت، درمان، كاهش و كنترل هم بايد هزينه بيشتري بپردازيم. گاهي هم ممكن است ديگر دير شود و نتوان جبران كرد.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون