به مناسبت برگزاري نمايشگاه آثار علي معمري در گالري « اُ»
هر چيزي در دوردست شاعرانه ميشود
فاروق مظلومي
رش، عنوان نمايشگاه علي معمري از سيام خرداد تا شانزدهم تير در گالري« ا»ُ است و آثار با انتخاب مجتبي اميني به نمايش رسيدهاند. اميني در استيتمنت نمايشگاه مينويسد:
«شطحيات / چه: مردم همانگونهاند كه / سرزمين و هواي آنهاست؟
جان كيج، ياداشتهاي روزانه: چگونه جهان را بهبود بخشيم. (فقط مشكلات را حادتر خواهيد كرد).
شطحيات جمع شطح در لغت به معني حركت است. وقتي به كار ميرود كه حركتي، جنب وجوشي يا ريخت و پاشي در كار باشد؛ از ديگ سرريزشدن است. گفتهاي پيچيده و عجيب در توصيف وجد دروني كه نيرومند و استوار، برصاحب وجد چيره ميشود و از گرمي و جوشش روح بيرون ميتراود. ضدونقيضگويي است.
كارهاي علي معمري شطحگونهاند؛ درطبيعت زندگي و كار ميكند و نقاش نقيض چشماندازي را تصويرميكند كه ميبيند. از ديگش رنگ سياه سرريز ميشود، منظره را مكدر و سياه بازنمايي ميكند. چشماندازش طبيعتي است كه انسان در وضع طبيعي تغيير ايجاد كرده. كارش مداقه در «شر» و «اختلال كمتوجهي عمومي» است. مدخل نمايشش، رش؛ درخت بيحاصل. درختي كه خودش گر ميگيرد و ميسوزد. سياه. كنايهاي است به بيتوجهي عمومي نسبت به محيط. تلقي از طبيعت و چشمانداز سياه در كارهاي مُعمري و نمايش رش او را ميتوان با ميانجي دو اثر از گاسپار ديويد فردريش نقاش رمانتيك آلمان خواند، نقاشي «راهبي كنار دريا 1809» و «ساحل و كشتي شكسته 1806».
راهبي در آستانه درياي سياه ايستاده است كه خودِ نقاش، فردريش است.
درياي سياه طبيعت است به مثابه نيروي وحشي و سركش در نقش نابودگر كه نقاش از قدم نهادن در آن قلمرو مرگ امتناع ميكند.
درنمايش رش استعاره گاردريل و علايم بازدارنده روي آن همان آستانه درياي سياه و ساحل ماسهاي نقاشي «راهبي كنار دريا 1809» است كه فردريش ايستاده است و هياهوي مرغان دريايي برفراز سياهي، انسان خُرد را برحذر ميدارند از در افتادن با طبيعت خوفناك. فرجامي كه پيشتر فردريش در نقاشي «ساحل وكشتي شكسته 1806 » آن را تصوير كرده است.» با خواندن استيتمنت معلوم ميشود كه مجتبي اميني علاوه بر هنرمند تجسمي نويسنده خوبي هم هست.
اميني با تفسير و نشانهشناسي آثار معمري درهاي ارتباط را به روي مخاطب ميگشايد و استيتمنت را به نقد تفسيرگرايانه تبديل ميكند. اگر منتقدي ميخواست نقدي تاريخگرا و مفسروار براي آثار معمري بنويسد بعيد ميدانم بعد از خواندن استيتمنت نمايشگاه حرفي براي گفتن داشت. او در استيتمنت ضمن نشانهشناسي ارجاعاتي به مفاهيم محيط زيستي هم دارد و از اين نظر آثار معمري را آثاري مفهومي معرفي ميكند كه اين امر در چيدمان گاردريل واضحتر است. نقدها و بيانيههاي تفسيرگرايانه راههاي ارتباط حسي را مسدود ميكنند اما در همين استيتمنت نقد حسي آثار هم وجود دارد آنجا كه به جملات نواليس (شاعر، فيلسوف، مهندس عمران قرن نوزدهم) در مورد دوردست اشاره ميشود.
(هر چيزي در دوردست شاعرانه ميشود: كوههاي دوردست؛ آدمها در فاصله دور؛ همه رويدادهاي دور رمانتيك ميشوند .) و بعد اضافه ميكند. «نقاشيهاي مُعمري ميان انتزاع و امر واقع معلقند چنان به سوژه نزديكند كه رمانتيك جلوه نميكنند و از آستانه «درياي سياه» عبور كرده و درون فاجعهاند، در نقاشي «20 لتي بدون عنوان» چشمانداز درحال سوختن كه نوعي سكون مبهم در غياب هرگونه جنبش را تصويركرده، با حس حزن واندوه كه قلمرو مرگ است.»
درست است كه به اندازه انسانهاي روي زمين تنوع ارتباط حسي با فرمها و رنگها وجود دارد اما رنگهاي مايل به سياه قابليت دراماتيزهكردن و رمانتيك كردن آثار معمري را داشتند. عمق و ابهامي كه رنگ سياه به اثر ميدهد در مقايسه با رنگ سفيد معلوم ميشود. سياهي ميبلعد و سفيدي در مرزي مماس با ناظرش ميايستد. چيدمان درخت و گاردريل فضاي والايي را كه در «تابلوحجم»هاي معمري وجود داشت با هنر مفهومي متصل ميكند و قطعا با توجه به اندازه فضاي گالري« اُ» موجب اختلال در اتمسفر كارها ميشد و حرفهايتر بود اگر گالري «اُ» با نمايش همزمان تابلوحجمها و گاردريل موافقت نميكرد. اگر در استيتمنت فقط به اشاره كردن به مواد و تكنيك و رسانه مورد استفاده هنرمند بسنده كنيم فضاي آزادتر و پوياتري در اختيار مخاطب قرار دادهايم. استيتمنت اگر چگونگي ايجاد اثر را توضيح دهد و به چرايي توليد و چيستي اثر نپردازد قطعا هنرآميزتر خواهد بود اگرچه ما معذوريتهايي كه حاصل جريان سرمايه در هنر است را هم كاملا درك ميكنيم كه براي فروش اثر مجبور به فهماندن آن به مخاطب هستند. آثار معمري تابلوحجمهاي فعالي هستند كه ميتوانند همراه هر مخاطبي شوند و نيازي به نشان دادن راه ندارند.
نكته مهم ديگري كه در اين آثار ديده ميشود استفاده از ابعاد يكسان و فضاي تقريبا يكسان در تابلوهاي كوچك براي ايجاد تابلوهاي بزرگتر است. نوعي تكثير و تكرار پاپ آرتي كه حاصلش اتمسفري انتزاعي شده است و اما اينكه آثار معمري از برچسب نام رسانههاي مختلف مثل نقاشي يا مجسمه ميگريزند و ما مجبور ميشويم عنوان ناكافي تابلوحجم را به آنها بدهيم از نشانههاي هنر والا است.بهتر است معمري به زودي ميان هايوهوي هنر مفهومي و انزواي هنر انتزاعي دست به انتخاب بزند.