بازپسنگري تاريخي
و فرو بستگي انديشه
ميلاد نوري
ميراثبران هر فرهنگي به گذشتگان خويش ميبالند و به فضايل ايشان فخر ميفروشند. ما نيز بسيار چنين كرده و ميكنيم. نه تنها بد نيست كه مردمان قدردان پيشينيان فرهنگ و تمدن خويش باشند، بلكه بسيار ارزنده نيز هست كه ملتها به پيشينه فرهنگي و تمدني خود آگاه بوده و منزلت آن را به معنايي اصيل پاس بدارند. اما چه بسيار نيز ممكن است كه اين بازپسنگري تاريخي، ايشان را دچار فروبستگي انديشه كند. تمدني كه از تاريخش لبريز شده است بدون آنكه قدرت انديشيدن به موقعيت كنوني را داشته باشد جز جويدن تفالههاي گذشتگان كاري نميكند. در اينجا، بازپسنگري تاريخي سر از واپسماندگي در عرصه انديشه و تمدن برميآورد و جريان حيات را در شوون فلسفي، علمي، سياسي، اجتماعي، تكنيكي، معنوي، ديني و رواني به انسداد ميكشاند. تمدني كه به اين واپسنگري هرزهانديشانه دچار ميشود، شبيه به شخص بيماري است كه ناتوانيها و ضعفهاي جسمانياش را با نقل خاطرات شيرين گذشته ميپوشاند و هر گاه سخن از انگيزش و حركت ميشود اينچنين لب به سخن ميگشايد كه«روزگاري تني سالم و جسمي ورزيده داشتم»؛ او اين جملات را در حالي بر زبان ميراند كه با فراموش كردن حال و روز كنوني و دلخوشي به خاطرات پيشيناش هر دم فرسودهتر و ضعيفتر ميشود.
اين واپسنگري از روي انفعال و ضعف همچون افيوني كشنده به هزيان ميانجامد؛ هزياني كه رنجها و بيماريهاي فكري و فرهنگي را با كلماتي تهي از محتوا باز ميپوشد در حالي كه چراغ كوچك انديشهورزياش هر روز كم نورتر ميشود. به اين ترتيب دوگانگي مهلكي ميان ظاهر و باطن برقرار ميشود؛ گويي سرطان بدخيم در بيماري رو به مرگ با خندههاي ظاهري و نشاط فريبندهاش مخفي شده باشد. انديشه به دستاوردهاي تاريخي و افتخار به آنها اگرچه بجاست اما در بيشتر مواقع با اين فريب همراه است كه ما اينك نيز چون گذشته سرشار و شادكاميم. داعيهداران انديشه تاريخي خواهند آشفت كه آنچه حاصل شده با خون دلي فراچنگ آمده است و نميتوان و نبايد از آن چشم پوشيد. اگرچه اين سخن فينفسه عزيز و درست است اما دريغ كه همواره بهترين سرپوش بر تنبلي تاريخي كساني است كه از انديشه در اكنون عاجزند و جز تكرار سخنان بيارتباط به شرايط موجود كاري نميكنند؛ شبيه به كودكي كه در برابر آنكس كه قويتر از اوست فقط به ذكر نام پدر و برادرش افتخار ميكند.
گذشتگان اگر تاكنون ماندهاند و اگر هنوز نامي از ايشان در ميان است، بيسببي نيست. سخنان انديشمندان و اديبان در گذشتههاي يك تمدن، برخوردار از حقيقتي است كه اين تمدن و فرهنگ بازبسته آن را به پيش رانده و تاكنون نيز در تار و پود آن بر جاي مانده است. اما درست همين پابرجا ماندن و همين نفوذ چه بسا در شرايط كنوني تمدن، مانع از ديدار همان حقيقتي شود كه در كلمات ايشان مستور است. وقتي ميراث گذشتگان را همچون دستاوردي ارزشمند مينگريم كه بايد همان گونهاي كه بوده حفظ شود، ناخودآگاه پذيرفتهايم كه اين ميراث جز براي نمايش در موزه پرافتخار تاريخ ما به هيچ كار نميآيد؛ شبيه به بافتهايي كه اگر تاري از آن بيرون كشيم، تمام شالودهاش از هم ميپراكند؛ با اين نگاه ناچار ميشويم به تماشا و ستايش دل خوش كنيم بيآنكه خود قدرت آن را داشته باشيم كه نقشي بزنيم و طرحي نو دراندازيم.
نگاه به اكنون از منظر گذشته سر از برهوت بيعملي و هرزهانديشي برميآورد اما اگر درصدد بازسازي عمارت اين فرهنگ برآييم چه بسيار امر ارزشمند و سرشار كه در گذشته همين تماشاخانه پرنگار، ما را مدد خواهد رساند. آن معمار كه ميخواهد در عمارتي استوار منزل كند، عمارت پيشين را اگر داشتهاي ارزشمند داشته باشد، ويران نميكند بلكه با شناخت دقيق از تمام ظرايف و گوشهكنارهاي آن به بازسازي ميپردازد؛ عمارتي استوار در شاكله همين ساختار نهفته است؛ كافي است بنابر نيازهاي كنوني، نگاهي به طرحهاي اين ميراث افكنده شود. حاصل بازسازي چه بسا به كلي متفاوت از ميراث كهن نيز باشد اما تنها در اين صورت است كه استوار و قابل اعتماد خواهد بود. مواجهه با سنت تاريخي اگر از منظر «اكنون» رخ دهد نه تنها به واپسماندگي نميانجامد بلكه به شناخت بيش از پيش از آن چيزي ميانجامد كه هست و خواهد بود. تنها در اين صورت است كه گذشته ديگر در گذشته نميماند و راه آينده را ميپيمايد. اينك انديشه جايگاهي خواهد يافت و گذشته را همچون ابزار خويش براي گشودن راه آينده به كار خواهد بست بيآنكه در هرزهانديشي گذشتهنگر گرفتار شود.
با انديشه به گذشته از منظر اكنون ميتوان به جايگاهي رسيد كه در آن به مصاف گذشتگان رفت و از دستاوردهاي ايشان سودي برد بدون مرعوب شدن به قدر و منزلت ايشان و بيآنكه با تمسك به جايگاه تاريخي آنان سرپوش بر ضعفها و شكستگيهاي كنوني گذاشته شود. در انديشهاي كه از منظر كنوني رقم ميخورد و گذشته را همچون ابزار خويش به كار ميگيرد تنها كساني ميتوانند كاري از پيش ببرند كه خود نيز در حد مفاخر تاريخي از جايگاهي استوار بهرهمند شده باشند؛ وگرنه زير بار گران واپسنگري تاريخي به تمامي ضعيف و بيمايه جلوه خواهند كرد. مواجهه غيرنقادانه با ميراث پيشينيان همچون مواجهه كودكي ضعيف با والديني است كه در جايگاه قدرت با او مواجه ميشوند و او را مرعوب ميكنند در حالي كه چيز آمادهاي ندارند كه به كار كودك بيايد؛ كودك با پناه بردن به آنان براي خود جانپناهي مييابد تا ضعف خود را پنهان كند؛ درحالي اگر رشيد و استوار ميبود بدون مرعوب شدن در مقابل اقتدار ايشان، ميراث ناكارآمد آنان را نيز با قدرت بهكاري ميبست.
مدرس و پژوهشگر فلسفه