• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4685 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۶ تير

واكاوي كتاب «مدرنيته و ديگري آن»

تجربه‌اي در تاليف، برمبناي ايده جبران

كبوتر ارشدي

مساله چيست؟
در اولين رويارويي با اين اثر، درمي‌يابيم با تحقيقي جدي طرف هستيم. انبوه آثاري در قامت پايان‌نامه، يا كشكولي از ايده‌هاي مفصل‌بندي نشده، چنان بازار كتاب را پر كرده كه به راحتي مي‌شود از ميان ريگ‌ها، آن دانه‌هاي الماسي را كه با زحمت و دقت جلا يافته‌اند، سوا كرد. وفور آثار ترجمه نيز حساس‌ترمان مي‌كند تا ببينيم «حد تاليف» اين روزها چيست و چگونه خود را بر فراز مي‌كشد. دغدغه تاليف در حوزه انديشه دغدغه‌اي معرفتي و تعهدي دوراني است. وقتي علوم اجتماعي خموده و خواب باشد، ادبيات و فرهنگ و مطبوعات و نهاد آموزش نيز خواب مي‌رود. اما مساله اين كتاب چنانكه نويسنده- محقق اهل فلسفه ما، با اشاراتي روشن و برآمده از ذهني وقاد ارايه مي‌دهد، در دو سطح قابل پيگيري است. سطح اول كه تا حدي تخصصي است، نيازمند آشنايي با فلسفه قرن بيستم به‌طور خاص و متاسفانه به‌طور عام است. آشنايي با مكتب فرانكفورت و هابرماس هم در سطح اول مهم است. در سطح دوم، بر مبناي نظر هوركهايمر كه «نظريه انتقادي هرگز منحصرا در پي افزايش معرفت نيست، بلكه هدف آن رهايي انسان از اسارت است»، ديگري غير غربي را در برابر ادعاي هابرماس مبني بر «همه‌شمول بودن مدرنيته غربي» قرار مي‌دهد و از ضرورت توجه به شرايط امكان به «رسميت شناخته شدن» راستين سخن مي‌گويد. اين اثر در پي صورت‌بندي «پروژه تجدد سنت» است به مثابه بديلي براي «پروژه ناتمام مدرنيته». بحث ضروري قابل طرح در اين اثر، محل نزاعي جدي است كه همانا طرف بودن با مدرنيته‌ها به جاي مدرنيته است.
اثر در كجا ايستاده است؟
اثر پيش رو با توجه به اينكه تلاشي است در جهت بيرون آوردن گفتار مدرنيته از نگرش تك‌ساحتي و توجه به خوانشي متفاوت از مدرنيته‌اي كه در ايران پيش آمده، مي‌تواند صدايي تازه باشد. تاكنون تلاش‌هايي از اين دست صورت گرفته و در قالب مقاله، رساله و كتاب قابل دسترسي است. از جمله به كتاب «ناميدن تعليق» توسط گروه نويسندگان اشاره مي‌كنم. «ناميدن تعليق» براي شنيدن صدايي ديگر در بازخواني تاريخ، «هستي‌شناسي خودمان» عنوان شده و مي‌خواهد بدانيم تاريخ انتقادي و غيرشرق‌شناسانه در ايران چه مي‌تواند باشد و گزاره پر تكرار «گذار از سنت به مدرنيته» را پس مي‌راند. مصباحيان نيز در اثر خود، تلاش مي‌كند آنچه  تاكنون از منظر مدرنيته غربي صورت‌بندي شده، پس بزند تا چهره‌اي ديگر را از زير گردوغبار بيرون بكشد؛ چهره‌اي كه در آن هرآينه تصوير سرزمين‌هاي غيرغربي نمايان شود. مصباحيان با زباني رك و شايسته نقد مي‌گويد: «اگر قرار باشد نظريه هابرماس آن چنان كه او علاقه‌مند است همچنان نظريه‌اي رهايي‌بخش نام بگيرد، ضرورت دارد كه متواضع شود و منحصرا نقش فهم و درك فرهنگ‌هاي مختلف را براي خود قائل باشد». از نظر من مبتني بر شواهد امر، اين نگاه حتي اگر خود پژوهشگر ما بر آن واقف نباشد، بر «ايده جبران» ايستاده است. اين ايده در بازخواني تاريخ، براي شنيدن صداهايي است كه شنيده نشده و تصويرهايي است كه ديده نشده و پس زدن كليت‌هاي محتومي است كه امر جزيي را خفه كرده تا منازعات فرهنگي و به رسميت شناختن فرهنگ‌ها و سهم جوامع مختلف در رخدادهاي تاريخي، ناديده گرفته شوند آنجا كه لازم است تاريخ از چشم ديگري ديده شود، تلاشي براي جبران نگاه خطي به تاريخ است كه نشان دهد آن چيزها كه جاودانه و اجتناب‌ناپذير و اصيل به نظر مي‌رسند تا چه حد زاييده احتمالات و گسست‌هاي تاريخي بوده‌اند. 
مواجهه انتقادي
مصباحيان در صفحه هجده درآمد، مي‌گويد فراروايت عقل و آزادي و پيشرفت بايد به فراروايتي به نام ارتباط تغيير كند. گويي ايشان جدي نمي‌گيرد كه ساختن هر فراروايتي مي‌تواند عاملي دوباره شود براي نگاهي خطي. هرچند تاكيد بر «ارتباط» در خود نوعي لحاظ كردن ديگري را دارد، اما در قاموس فراروايتي كه منظر خوانش تاريخ شود، احتمالا همان معضلات پيشين را در شكلي نو سامان خواهد داد. اگر ايده جبران به‌طور دقيق در لحظه‌اي پيشاتاليف مورد مداقه قرار گرفته بود، پژوهشگر ما به موضوعي با نام «خرده‌روايت» و «روايتگري» مي‌توانست اهميت بيشتري بدهد و در پرداخت معرفتي اين اثر دستمايه‌هاي محكم‌تري بيابد. مولف-پژوهشگر ما در زير فصلي با عنوان «مدرنيته: اشاراتي تاريخي» مي‌گويد تعيين تاريخ آغاز مدرنيته امكان‌پذير نيست. مارشال برمن در «تجربه مدرنيته» به ما مي‌گويد كه از جمله درك و بيان جهاني كه در آن همه‌چيز آبستن ضد خويش است، دركي از ورود به مدرنيته است. دوراني كه همزمان سرشار از پژواك كشف نفس و هجو نفس، حظ از نفس و ترديد در نفس است و همه‌چيز چندآوا و ديالكتيكي است، در عين حال زندگي مدرن را كه مخلوق خود مدرنيته است نفي مي‌كند. در اين اثر آنچه همچنان نياز به انديشيدن دارد، اين است كه مولف با انگشت بر كدام مولفه‌ها در مواجهات غيرغربي ما مي‌خواهد تاريخ تجدد را داراي مختصات كند؟ وقتي پروژه تجدد سنت را در مقابل پروژه ناتمام مدرنيته مي‌نهد، از كدام سنت دفاع مي‌كند؟ گويي تاكيد بر سنت اسلامي در اين كتاب محل نزاعي جدي را پيش روي ما در نفي رويكرد خود مولف كه همه شنيدن همه صداها در تاريخ است، مي‌گذارد. در اين مجال كوتاه فقط به يك مبحث در حد اشاره مي‌توانم ارجاع دهم: مولف با وام گرفتن از «ديل ايكلمن» گوشزد مي‌كند كه مدرنيته‌اي مشخصا اسلامي وجود دارد كه ناديده گرفته شده است. اينجاست كه بايد به مولف يادآوري كرد كه چيزي به نام «مواجهه با مدرنيته» در جغرافياهاي مختلف تلاشي است بينا اقوامي، بينا ديني، بينانژادي و بيناقبيله‌اي و بهتر مي‌بود در اين تلاش سويه‌هاي پردازنده‌اي را از دل روايت‌ها و داستان‌هاي سركوب‌شدگان را مي‌ديد تا به لحظه تاسيس برسد، لحظه‌اي كه متاسفانه در اين كتاب غايب است. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون