درباره ستارههاي ديجيتالي اين روزها و محبوبيت مجازي آدمقلابيها
پوچي فروخته ميشود و خريدار هم دارد
سيمون اينگولد
ترجمه| كوثر سليماني
اشكال جديد ارتباطات و تكنولوژيهاي تازه همهچيز را تغيير داده؛ حتي درك ما از شهرت و افراد معروف هم در اين عصر تغيير كرده اما اين موفقيت افراد در عصر رسانههاي اجتماعي چطور اتفاق ميافتد؟ از ديدگاه «جيتندر زهدو» شخصيت مشهور اين روزهاي جهان، برندينگ ساز، تنها راه براي درك چگونگي سنجش و معيار شخصيتها توسط آدمها در زمانه تغيير سلايق و ترجيحات، زير نظر گرفتن عموم جامعه است. در واقع با روش تركيبي ميان تحقيقات روانشناسي و تجربيات و با استفاده از روشهاي تحليلي كه اغلب بديهي تلقي ميشوند و غوطهور شدن در فرهنگ عامه به منظور افزايش بصيرت دروني و ايجاد همدلي در مخاطب، اين شناخت به دست ميآيد.
شيفته افراد معروف بودن از آن جهت مهم و درعين حال انكارناپذير است كه زماني همه ما را كم و بيش درگير خود كرده و گاهي حتي خودمان هم از اين حس خود كمي احساس شرم كرديم يا متعجب شدهايم كه چطور ممكن است صفحه يك «اينفلوئنسر» را در شبكههاي مجازي دنبال ميكنيم و به آن علاقهمند شدهايم. واقعيت اين است كه افراد مشهور هميشه در حال خدمت به ما هستند و اميال ما را مانند يك آيينه بازتاب ميدهند. آنها به سادگي اين اجازه را به ما ميدهند تا از واقعيت فاصله بگيريم؛ اين ماندگارترين نمود و جلوه تاثير آنها روي عموم مردم است. آنها مثالزدني و قابل تحسينند و البته گاهي اين تحسين به وسواس تبديل ميشود؛ دقيقا همان علتي كه كريستانا گرين 22ساله، كاربر فعال يوتيوب را در حين امضا دادن به طرفدارانش از پاي درآورد و توسط يكي از هوادارانش به گلوله بسته شد. بنابراين ميتوانيم بگوييم كه اين روزها ستارگان دنياي ديجيتالي بسيار در دسترستر از ستارگان هاليوودياند.
بحث جدي راجع به افراد مشهور ميتواند اين را به ما نشان دهد كه هر شخصي ميتواند به يك ستاره تبديل شود. در واقع شبكههاي اجتماعي با دموكراتيك كردن شهرت اين را براي ما دستيافتنيتر از هر زمان ديگري كردهاند. رنگ چشم، يا مو در شبكههاي اجتماعي ديگر توانايي گرفتن يك شانس عادلانه براي موفقيت از شما را ندارد. نكته حائز اهميت اما اين است كه به رسميت شناخته شدن توسط عموم نبايد با سادهلوحي، خودشيفتگي و سطحي بودن اشتباه گرفته شود. بلكه در اصل مدل و فرم جديد افراد مشهور آنهايي هستند كه مفهوم استعداد را رواج و سعي در گسترش آن بين عموم را دارند. البته نه استعداد و هوش با متر و مقياسهاي قديمي كه مثلا با توانايي نواختن پيانو، يا گذراندن مدرسه هنر تعبير ميشد، بلكه استعدادي كه هر جواني با گرفتن عكسي از خويش، يا فعاليت خلاق ديگري در مقابل دوربين تلفن همراه شخصياش ميتواند تجارت ميليون دلاري ايجاد كند؛ كاري كه افراد نسل زد (متولدين دهه هشتاد نسل زد، يا نسل اينترنت ناميده ميشوند) با سيستمهاي ارزشي و حساسيتهاي متغاير خود به خوبي در حال انجامش هستند. بايد به ياد داشته باشيم كه آنها دنيايي بدون گوشي هوشمند را نميشناسند. نسلي كه خيلي مسائل را پيچيده نمينگرند. انگار كه آنها فارغ از هر دين و نژاد و رنگي تنها براي زندگي و آزادي خلق شدهاند و شايد بتوان به لطف آنها حتي واژه «قضاوت» را از دايره لغات اجتماعي حذف كرد.
از نگاه جيتندر اين روزها ما با دورهاي از فرسودگي يا خستگي كمالگرايي مواجه هستيم. او معتقد است كه دوران كمال گذشته و در اين عصر عيبها هستند كه شيدايي را پديد ميآورند. ما مدت مديدي را با تصاوير يكسان و تا حدودي جعلي از افراد مشهور كه در نهايت كمال بودند، بمباران ميشديم كه البته تا حد زيادي خستهكننده بود به خصوص براي نسل جوان كه به همان اندازه بي رنگ و متفاوتند.
ولي آيا كمال هدفي براي ادامه تلاش نبود؟ آيا اگر از كمال دست برداريم آرمانهاي عملكردي خود را زير پا نگذاشتهايم؟ بگذاريد اين گونه پاسخ دهيم كه اگر كسي حق و مطالبات خود را براي كمال دنبال كند بيشك ارزشمند است اما اين ماجرا وقتي مشكلساز ميشود كه از نظر اجتماعي هم براي ما تجويز شود. ما عمدتا گرايش داريم برخي افراد خاص را شيطان قلمداد كنيم و برخي ديگر را بيلغزش و معصوم بشماريم. اما همه ما در واقعيت وجودي خود موجوي با ماهيت خطاكننده و ناكامل هستيم و وقتي در دنياي ديجيتال اين روزها اين اصل بدون كمالگرايي خاصي براي ما به نمايش درميآيد جذابيت به وجود ميآيد.
در چنين شرايطي بايد به اصالت اشخاص و البته هوش مخاطب اميدوار باشيم. بايد به جاذبه و نفوذ لحنها با وسواس بيشتري برخورد شود زيرا از اين نفوذ ديجتالي ميشود استفادههاي مفيد يا سوءاستفادههاي منفي به وجود بيايد.
در نهايت همهچيز بستگي به شخص و انتخاب روشهايش دارد تا جايي كه حتي برخي افراد مشهور رفتارهاي پرخاشگرانه مخاطبين را هم ميپذيرند كه البته برخي آن را برچسب «كسب توجه به هر قيمتي» ميزنند. شبكههاي اجتماعي براي هر كاربر صدا و بستري براي دموكراسي فراهم ميكند و هيچكس به دليل اينكه چون ما خوشمان نميآيد حذف نميشود. در شبكههاي اجتماعي، شما درك شدهايد، سنجيده شدهايد و حال يك نگرش عمومي مثبت يا منفي نسبت به شما وجود دارد. شما نميخواهيد از حق خود براي دادن عقيدهها و نظرات چشمپوشي كنيد همانطوركه نميتوانيد ديگري را از اين حق منع كنيد، براي همين است كه اصل «قضاوت» ديگر معنايي ندارد و نسل تازه بيشتر از نسلهاي ديگر شيفته شبكههاي اجتماعي و ستارگانش هستند. چون اين ستارگان بهتر از هركسي ميدانند كه قضاوت معنايي ندارد و به همان اندازه كه ميتوانند دوستداشتني باشند، دوستنداشتني هم هستند و هيچ كدام از اين دو مورد فضيلت نيست. خود واقعي بودن، نكته اصلي موفقيت اين ستارگان است؛ چه ما خوشمان بيايد و چه نه.
بنابراين شايد بتوان عصر ديجيتالي و زندگي ديجيتالي را روزگار «دفاع از اصالت خود، حتي اگر اشتباه باشد» ناميد و درك كرد كه چطور در اين شبكهها ستارههاي قلابي «پوچي ميفروشد» و مخاطبان هم خريدار آن هستند. با چنين دركي، ميتوان فهميد كه راه درست براي زيست در اين جامعه ديجيتالي چگونه است و اصلاح فرهنگ و اخلاق و آنچه جامعه به سمت آن ميرود از چه مسير ميگذرد. مسيري كه شايد گذر از آن سخت باشد، اما نشدني نيست.