از فرار از زندان تا رستگاري در شائوشنگ
روايتهاي سينماگران امريكايي از زندانهايشان
گروه اجتماعي | صنعت سينما طي دورههاي مختلف تلاش كرده است تا همانطور كه زير پوست شهر را روايت كند، زير پوست زندان را هم به تصوير بكشد. جالب است كه در اين عرصه هاليوود محصولات سينمايي و تلويزيوني بسياري ساخته كه در آن زندگي درون زندانهاي امريكا را به تصوير كشيده است. بخش قابل توجهي از اين محصولات متوجه سرگرمي است. به عبارت ديگر سازنده تلاش كرده است كه در عين حال مجموعهاي بسازد تا بيننده را پاي تلويزيون نگه دارد. اما حتي اگر بخشي از اين محصولات اغراقشده باشد اما باز هم درون خود آسيبهايي را به تصوير كشيده است. داستانهاي زندان در هر حالتي داستان افرادي هستند كه زندگيشان با نقض قانون گره خورده است. بنابراين در نمونههاي هاليوودي و حتي نمونههاي اروپايي محصولات سينمايي و تلويزيوني داستان درباره تبهكاران و مجرمان است و در برخي موارد هم داستان افرادي است كه به ناحق به زندان افتادهاند. جز «فرار» كه محور بسياري از توليدات سينمايي بوده ماجراهاي ديگري هم در محصولات هاليوود مدنظر قرار گرفته است. در بسياري از ساختههاي هاليوود شخصيتهاي زندانبانان شخصيتهاي جذابي نيست. شايد در فيلم «مسير سبز» كه تامهنكس نقش يك زندانبان را بازي ميكند وضع متفاوتي را ببينيم ولي در اكثر ساختههاي سينمايي زندانبانان شخصيتهاي منفي هستند و در بسياري از فيلمها و سريالهاي امريكايي بر اين موضوع تاكيد شده كه زندانبانان از زندانيان سوءاستفاده كردهاند. مثلا در فيلم «اسليپرز» كه 4 نوجوان در شهر نيويورك مرتكب جنايتي ناخواسته ميشوند و دادگاه آنها را به دارالتاديب ميفرستد 4 نوجوان قرباني سوءاستفاده ماموران زندان شدند و همين انگيزه انتقامجويي آنها در بزرگسالي شد تا تصميم بگيرند آن ماموران را پيدا كرده و انتقامشان را عملي كنند. نام «آلكاتراس» به عنوان يكي از زندانهاي خاص امريكا هم بهانه ساخت فيلم و سريال شد. اما از نمونههاي متاخر ميتوان به مجموعه «فرار از زندان» اشاره كرد كه فصلهايي از آن در ايران هم ترجمه و در شبكه سينماي خانگي پخش و عرضه شد. داستان جواني كه نقشه فراري دادن برادرش را روي تن خود خالكوبي و كاري كرد تا به زندان بيفتد. او در زندان با تبهكاراني مواجه شد كه هر يك تيم و دسته و مافياي خود را داشتند و چه بسا اقداماتشان جلوي چشم زندانبانان هم پيش ميرفت و كسي جلودارشان نبود. در سريال «فرار از زندان» كه نقاط اغراقشده بسياري داشت بيپرده آسيبهاي زندگي داخل زندان را ترسيم كرده بود. در بخش ديگري از اين سريال كه به اصطلاح در يك زندان غير امريكايي به نام «سونا» رخ ميداد روي ديگري از زنداني بودن در ناكجاآباد را به تصوير كشيد. بخش قابل توجه داستان «فرار از زندان» نقد سيستم فاسد قضايي در امريكا بود كه در آن براي مردي پاپوش درست كرده و او را به زندان انداخته بود. شبكه رسانهاي فاكس ابتدا در سال ۲۰۰۳ به دليل نگراني از طولاني شدن اين مجموعه، ساخت اين سريال را قبول نكرد. به دنبال موفقيت سريالهاي لاست و ۲۴، فاكس تصميم گرفت تا كار توليد را در سال ۲۰۰۴ شروع كند. فصل اول سريال با نظر مثبت بينندگان روبهرو شد و نمره بالايي گرفت. قرار بود فصل اول ۱۳ قسمت داشته باشد، ولي با توجه به محبوبيت سريال، ۹ قسمت ديگر به آن اضافه شد. فرار از زندان در چندين جشنواره و در زمينههاي مختلف نامزد دريافت جايزههاي بسياري شده است. در سال ۲۰۰۶، اين مجموعه موفق به كسب جايزه بهترين سريال درام از نگاه مردم شد. در سال ۲۰۰۵، فرار از زندان جايزه گلدنگلوب بهترين مجموعه تلويزيوني درام را از آن خود كرد. هر پنج فصل اين سريال روي ديويدي به بازار عرضه شده است و در جولاي ۲۰۰۹، دو قسمت اضافي به نام فرار نهايي منتشر شد.
نمونه ديگري از سريالها با داستان زندان هم سريالي تحت عنوان «نارنجي مد جديده» [Orange Is the New Black] به ماجراي زناني اشاره دارد كه به دلايلي به زندان محكوم شدند و در زندان بايد زندگي متفاوتي را تجربه كنند. در اين سريال نيز رفتار زندانبانان با زندانيان مورد بحث قرار گرفته و عملا سيستم زندانباني امريكا را به چالش كشيده است.
همه آنها كه اهل ديدن فيلم و سريال هستند نام «رستگاري در شائوشنگ» را شنيدهاند. در اين فيلم اندي دوفرين (تيم رابينز) بانكدار جواني است كه به جرم قتل همسر و معشوقه پنهانياش به حبس ابد در زندان ايالتي شائوشنگ محكوم ميشود. او تاكيد ميكند كه اين جرم را مرتكب نشده، ولي قاضي تشخيص ميدهد كه او گناهكار است. او سالهاي متعددي را در اين زندان ميگذراند در حالي كه تنها سرگرمياش دستوپنجه نرم كردن با افرادي از پايينترين طبقه جامعه است؛ كساني مثل همجنسگرايان و قاتلها كه مدام او را آزار و اذيت ميكنند. آليس بويد ردينگ (مورگان فريمن) يكي از زندانيهاي سياهپوست و راوي داستان است كه به اين مشهور است كه ميتواند هر چيزي را در زندان فراهم كند. او كسي است كه اندي بعد از چند ماه بيش از دو كلام با او صحبت ميكند و از او يك نوع چكش مخصوص ميخواهد. در ابتدا فكر ميكند كه اندي براي فرار از زندان اين چكش را ميخواهد ولي پس از ديدن اندازه چكش، متوجه ميشود كه بسيار كوچك است و براي شكستن سنگهاي كوچك طراحي شده؛ رد، راوي فيلم روايت ميكند كه سوراخ كردن ديوار زندان با اين چكش ششصد سال زمان ميبرد. نمونههايي از اين دست در صنعت سينما بسيار است و ميتوان بيش از اين آنها را مرور كرد، اما تنها نكته جالب توجه اين است كه صنعت سينما در امريكا توانسته اين عرصه را به خوبي به تصوير بكشد و چالشهاي آن را براي همه ترسيم كند.