روايت روياهاي گمشده
مهشيد اسماعيلي
امروزه در بيشتر جوامع، الگوهاي فكري در مورد انتخاب رشته تحصيلي و شغلي تحت تاثير منافع و مسائل اقتصادي دستخوش تغييري عظيم شده است، جوانان بسياري سالها به دنبال پذيرش و برطرف كردن نياز مالي و تامين وسايل آسايش خود به ناچار دست از روياپردازي كشيده و شغل و حرفه به ابزاري براي فراهم كردن رفاه و موقعيت اجتماعي بدل شده است. تعليم و تربيت اما، كارش تنها انتقال دانش و آداب و ارزشهاي اجتماعي يا تربيت نيروي تكنسين يا دانشمند نيست، بلكه ميتواند جواناني و در نتيجه جامعهاي آزاده و البته خلاق را شكل دهد.
پريمو لوي 1 اين فيلسوف و داستانسراي ايتاليايي قرن بيستمي چند سال پس از ويران شدن اردوگاههاي كار اجباري و همزمان با انتقادات فراوان به تقسيم كار در صنايع كه جزو روزمرّگي و تكرار در خود نداشت و در آغاز تحولات در اين زمينه در كتاب «كليدي به سوي ستاره» داستان دو كارگر را مينويسد كه در انتظار حكم نهايي خود هستند و همزمان ميخواهند اثري را به پايان برسانند. داستانش ضمن مقايسه مشاغل، بر اهميت رويكردهاي مبتني بر روايت تاكيد ميكند. دومنيكو ليپاري 2 متفكر معاصر و متخصص در زمينه آموزش معتقد است كه روايت ابزاري قدرتمند براي آموزش است، زيرا زبان رسمي علم گنجايش و كارايي لازم براي بيان واقعيت را ندارد؛ همانطور كه شوپنهاور نيز هيجاني كه در نتيجه تجربه رخ ميدهد را موثرترين عنصر در يادگيري و اساسا در شور و شوق براي زندگي ميداند و اينچنين هيجان وسيلهاي ميشود براي پردازش دانش. ليپاري در كتاب خود «معلم شدن» به رابطه ميان مشاهدهكننده و ابژه مورد مشاهده اشاره ميكند و برداشتها، پيشآگاهيها، پيشداوريها و علايق در نحوه برداشت فرد از متون را بسيار تاثيرگذار ميبيند و به همين دليل روايت را ابزاري پرقدرت در انتقال مفاهيم ميداند، چنانچه كارل بليكسن واژه انسان قصهگو را مطرح ميكند و مينويسد كه دردها با داستانها قابل تحمل ميشوند. داستانها از گزارشها و وقايعنگاريها، به دليل وجود هيجان كه توجه خواننده را با خود همراه ميكند، قدرتمندتر و ماندگارتر هستند. همچنين آنجا كه كمتر ميتوان هيجان را حس كرد، داستان آنها را قابل ادراك ميسازد.
با وجود اينكه قصهها نقطهنظر نويسنده را انتقال ميدهند و در عين حال ممكن است هر خواننده برداشتي مخصوص به خود، براساس دنياي پديدارشناسي خود از داستان داشته باشد، پريمو لوي در رمانش وقايع را همانگونه كه هستند روايت ميكند. قهرمان داستان، فاوسونه ليبرتينو3 با كلام و لهجهاي عاري از هرگونه استعاره صحبت ميكند و از طريق آن دستهاي دراز و خشك و سريع و حالات صورتش، داستان خود را تعريف ميكند؛ دقيقا مانند داستانهاي زندگي يا همان زندگينامهها. اين روايتها نه تنها جزيياتي از هويت نويسنده را دراختيار خواننده قرار ميدهند كه امكان مطالعه دقيق محيط و زمانه او را از لحاظ تاريخي و جامعهشناسي به وجود ميآورند.
ليبرتينو همچنين با آن روش دارويني، دست را با ذهن ارتباط ميدهد؛ دستهاي صنعتگرش، همانطور كه آهن سخت را خميده ميكنند، ذهن خواننده را نيز شكل ميدهند، همچون «سگي كه با صاحب كور خود ميكند.» همانطوركه ويكتور فرانكل هم نوشته انسان براي ادامه راه نياز دارد باور كند كه معنايي براي هستي او وجود دارد و مايل است خود را ابراز كند؛ پس هر چه رفتار و اعمال فرد بيشتر از طرز فكر او نشأت بگيرد و بيشتر خود را اظهار كند، بيشتر احساس خوشحالي خواهد داشت و اين همان نكتهاي است كه حرفه خوب را از بد تمايز ميبخشد. وينچنزو پرونه4 در كتاب «حرفهاي كه خواهي شد»، شغل خوب را كاري توصيف ميكند كه از فرد قهرماني فعال بسازد و از ديد او كار بد آن است كه موجب كسالت ذهن فرد شود؛ همچون كار در چرخه توليد كه محركي براي ذهن فراهم نميآورد و درنتيجه ذهن انگيزه و محرك را جاي ديگري جستوجو ميكند. مثال آن قهرمان داستان تنهايي پرهياهو از نويسنده اسلاو، بهومي هرابال كه در ايران نيز ترجمه و منتشر شده است كه در اتاقكي در زير زمين موظف به خمير كردن كتابهاي حذفي از كتابخانههاست و تنها ارتباطش با بيرون سوراخي در سقف است. او نيز بر اثر همين چرخه تكراري و روزمرّگي شروع به صحبت كردن با موشها ميكند و با همان اندك سواد خواندنش دست به كار خواندن كتابهاي ممنوعه ميشود. پرونه كار خوب را كاري ميداند كه نه فقط بقاي امروز و فرداي ما را تامين كند كه امكان رشد و پيشبرد اهدافمان را برايمان فراهم كند. يكي از تاريخشناسان معاصر در توصيف تحولات زندگي بشر، يكجانشيني و انقلاب كشاورزي را پايان آزادي انسان ميبيند و بعد از آن با حركت از فئوداليسم به سوي صنعتي شدن متفكراني چون آرنت و ماركس بر اهميت موقعيت اجتماعي تاكيد ميكند و اينجا همانجاست كه طبقات و رفاه اجتماعي در جوامع مصرفگرا و درنتيجه سلسله مراتب در محيطهاي حرفهاي اهميت مييابد و بسياري از جوانان و نوجوانان براي به دست آوردن مقام و درآمد و آنچه لوي من- ديگر يا من جايگزين مينامد، روياي خود را فدا ميكنند. معلمان و والدين اما، با هوشياري و از طريق روايتها، زندگينامهها و متدهاي آموزشي مبتني بر تحقيق و تجربه، فعاليتهاي بيرون كلاس با رويكردهاي روايتي، ميتوانند دانشآموز را به تفكر و خلاقيت و تجربه واداشته به هر نوع ظرفيت و تواني فضاي رشد و بالندگي دهند تا اين استعدادهاي بروز يافته و تجارب آموخته در هماهنگي با روياي فرد، او را به سوي خودشكوفايي سوق داده و جامعه را رشد و تعالي بخشند.
1- Primo Levi
2- Domenico Lipari
3- Faussone Libertino
4- Vincenzo Perrone