دو قسمت براي قضاوت درباره يك سريال كم است و شايد در چنين شرايطي اظهارنظرها خيلي منصفانه نباشند، اما درباره «آقازاده» ميشود ادعا كرد اين سريال قبلتر از عرضهاش شروع شده بود؛ به عبارت ديگر تلاش عوامل كار براي رفتارهاي پردامنه در رسانهها، قبل از عرضه و پخش سريال، نشان از آن داشت و دارد كه اين محصول قرار است چيزي متفاوتتر از آنچه تاكنون در شبكه «نمايش خانگي» عرضه شده، عرض اندام كند. اما «تفاوت» مورد ادعاي سازندگان كار تا چه اندازه محقق شده؟ حداقل در اين چند هفته ابتدايي تا چه اندازه ميتوانيم اميدوار به ادامه كار باشيم؟ «آقازاده» را در اين يادداشت از چند جهت بررسي ميكنم.
يك؛ مضمون: درباره هزار پاي فساد
در اين سالها كه اخبار روزانه دادگاههاي مفاسد مالي چون خوره ايمان و اعتماد يك مردم را ميجود، ساخت سريالي با همين مضمون، قطعا جذاب است و البته جذاب ميماند اگر آن مجموعه داستاني به مصاديق بپردازد و فضاي آدمها و تو در توهاي قدرتش را انتزاعي نكند. يعني يا علنا مصاديق را رو كند و چون سندي افشاگرايانه عمل كند يا اينكه به مصاديق با نشانه و نماد نزديك شود. «آقازاده» تا اينجا از سنخ دوم است و اگر ميخواهد چون يك سوپاپ براي تخليه انرژيهاي منفي مردم تلقي نشود، بايد و بايد علني و عينيتر به ماجراها و آدمها بپردازد. فعلا آن اشاره به ماجراي حراج تهران، تنها مصداق جسورانه ماجراست. اما خب اين قانعكننده نيست، چون اساسا فساد همه فضاها را تصرف كرده، فضاي هنر اتفاقا يكي از آن عرصههايي است كه افشاگري دربارهاش راحتتر است و قبلتر در يك فضاي كميك هم مهران مديري در «هيولا» رويه ماجرا را لايهبرداري كرده بود. مفاسدي كه در اتصال با زندگي روزمره مردم هستند و مثلا حوزههايي چون سلامت يا معيشت مردم را نشانه رفتهاند، مثل آن ماجراي واردات خونهاي آلوده از فرانسه و در دهه هشتاد خورشيدي، احتمالا در اولويت هستند. اين روندي كه حول نيما شكل گرفته تا اين قسمت، ماهيت افشاگرايانهاي ندارد يا كم دارد. البته كه بايد منتظر بمانيم.
دو؛ پرداخت: كليشهها را بكش
براي باورپذيري، كار هر توليدكنندهاي در اين روزها سخت شده، خصوصا اينكه مردم در شرايطي هستند كه هر محصول فرهنگي با ذات افشاگرايانه توليد داخل را حاصل يك هماهنگي از پيش تعيينشده ميدانند و با جملات نااميدكنندهاي چون: «كار خودشونه» محصولاتي نظير «آقازاده» را پس ميزنند. همان نگرشي كه به سينماي مهدويان هم شايد زياد بها نميدهد و از حاتميكيا هم بريده. اما خب مردم تماما مقصر نيستند و پرداخت كليشهاي چنين آثاري بهانه را دست منتقدان ميدهد.
به شخصيت حامد كه از سريال «پدر» به اينجا منتقل شده، نگاه كنيد؛ او پس از دستبند زدن به غول فاسدي چون نيما، سوار پرايدش ميشود. اين تاكيد گلدرشت بر سادهزيستي او حتي اگر بخشي از واقعيات موجود درباره يك مامور امنيتي باشد در ذهن نميگنجد. همان حامد در مواجهه با واقعيت وجودي راضيه و در آستانه مراسم عقد، در نهايت بلوغ و پختگي عمل ميكند. او كه دريافته همسرش يك «طعمه - جاسوس» است، با يكي، دو ساعت قدم زدن، ماجرا را هضم و بعد مديريت ميكند. چنين ظرفيت پذيرشي شايد فقط در توان يك چهره آسماني باشد (بازي سهيلي قابل توجه است و ايراد شايد از طراحي شخصيت باشد). كليشهها البته فقط مختص به شخصيتپردازي نيست و در فضاسازي هم اين اتفاق افتاده.
به معماري خانه پدري حامد توجه كنيد؛ حوض و فواره و پله و هشتي، نمادهاي سنتي كه در نوستالژي خيلي از ماها وجود دارد و در ذات خودش به واسطه خاطرات خوبي كه به ذهن ميآورد، دلپذير است اما كاش سازندگان براي فضاسازي دوقطبي سنت و مدرنيته را در معماري نميآوردند. تمام فضاهايي كه نيما و دار و دستهاش حضور دارند، كاملا مدرن و خلوت است. نيازي به اين تقابل نبود، ميشد حتي فضاها را كمي كمهويتتر تعريف كرد و به ماجراها و آدمها اجازه جولان داد. در واقع چنين تعاريفي كه در «آقازاده» و معمارياش ميبينيم بسان امر الصاقي است و انگار خواسته شده چيزهايي هم به ذهن تماشاچي تزريق شود.
حيف است سريالي كه در فرم شبيه سريالهاي روز دنياست و چنان شروع ميخكوبكنندهاي دارد و در فلاشبك و فلاشفوروارد منظم و منسجم عمل ميكند، خودش و روايتش را درگير چيزهايي كند كه صرفا دست و پاگيركننده است تا راهگشا.
سه؛ تركيبت را درست بچين
انتخاب امير آقايي براي نقش نيما كاملا هوشمندانه بوده، برخي از المانهاي رفتار نيما به زيست شخصي آقايي بيارتباط هم نيست، مقصودم البته آن بخشهاي سياه شخصيتش نيست. درباره زبان بدن حرف ميزنم كه خودِ امير آقايي از اين حيث فضايي شبيه به نيماي «آقازاده» دارد. از آن طرف مثلا انتخاب نيكي كريمي براي چنين نقشي، كمي ريسك دارد و ميتواند به اوج برساند و توامان زمين بزند.
جنس بازي نيكي كريمي نوعي درونگرايي دارد كه با چنين نقشي متناسب است اما همين كريمي در سالهاي اخير درونگرايي ذاتي نقشآفرينيهايش را با نوعي پرستيژ تصنعي متاثر از تعريف و تمجيدهاي پشت دوربين مخلوط كرده و نتيجهاش شده بازيهاي بعضا تخت و ضعيف. در صورتي كه اين نقشي كه در «آقازاده» دارد نياز به شكستن آن پرستيژ دارد و البته اين مساله تا حدي به تلاش بهرنگ توفيقي به كارگردان كار ارتباط دارد.
درباره نقش حامد و نقشآفريني سينا سهيلي و آن حضور اسپينآفوارش از «پدر» به «آقازاده» هم طي چند روز گذشته حرف و حديثهاي بسياري به راه افتاده كه البته اصلا جاي نقد ندارد. توفيقي از يك ذهنيت آماده كمال استفاده را كرده و اين در تمام دنيا هم مرسوم است. در مشهورترين سريالها هم اين اتفاق ميافتد، سهيلي هم در اين كاراكتر جا افتاده و انتقادها در اين زمينه شايد كمي سختگيرانه است.
پرديس پورعابديني را هم فعلا با آن بعد معصوميتش طرفيم و بايد در ادامه ببينيم آن جايي كه حسهاي مربوط به جاهطلبياش را اجرا ميكند، چقدر و تا كجا پيش ميرود. اجراي اين بخش معصوميت ماجرا را بيش از اين بارها و توسط افراد مختلفي ديده بوديم، دشوارياش درآوردن آن جاهطلبي است.
چهار؛ اين قصه رو با خون تموم كن
اين بخش ماجرا يك پيشنهاد است به سازندگان «آقازاده»، حتما «دايره مينا» را ديدهاند، ساخته درخشان داريوش مهرجويي كه در يك تمركز روايي كمنظير و با يك بيرحمي دلچسب ماجراي «خونفروشي» در آن سالها را تصوير و در واقع افشا ميكند و تبديل به يك سند تاريخي ميشود. از «آقازاده» با اين ادعايي كه برداشته، چنين انتظاري ميرود، آخرِ اين قصه بايد با خون تموم بشه، چقدر اين شعار به مضمون داستان ميآيد، اگر كه در ادامه جسورتر و شجاعانهتر روايت بشود.