خروج ايالات متحده از توافق هستهاي سبب شد تا جمهوري اسلامي ايران با اتخاذ رويكرد صبر استراتژيك تلاش كند تا در تعامل با كشورهاي اروپايي در پي نجات برجام برآيد و اين توافق بينالمللي را حفظ كند. با اين وجود اكنون و در پنج سالگي اين توافق، اروپا برخلاف وعدههاي اوليه نتوانسته به تعهدات خود عمل كند و ايران نيز در برابر اين بيعملي با استناد به متن برجام اقدام به كاهش تعهدات فني خود در توافق هستهاي كرده است. در اين شرايط گمانهزنيهاي زيادي پيرامون آينده توافق هستهاي و آنچه ايران بايد انجام دهد مطرح شده است. نادر انتصار، پژوهشگر امور سياست خارجي و استاد دانشگاه آلاباماي جنوبي امريكا در گفتوگو با «اعتماد» معتقد است در حال حاضر ترامپ تا 95 درصد به هدف خود براي نابودي برجام دست يافته و ايران بايد به فكر ترسيم يك راهحل جديد باشد. او معتقد است براي يافتن راهحل جديد نياز است كه جمهوري اسلامي از تصور اينكه اروپا يك بازيگر مستقل و مهم در عرصه بينالمللي است دست بردارد. اين گفتوگو را در ادامه ميخوانيد:
اين روزها برجام شرايط مناسبي ندارد و فشار امريكا باعث شده احتمال نابودي اين توافق بيش از پيش مطرح شود. پيشبيني شما درباره آينده برجام چيست؟
ترامپ حتي پيش از آنكه رييسجمهور امريكا شود، يكي از اهداف اصلي خود در سياست خارجي را نابودي كامل برجام اعلام كرده بود. با وجود اينكه ميدانيم ترامپ حرفهاي زيادي ميزند و اغلب نيز به حرفهاي خود عمل نميكند، از بخت بد در چند مورد روي حرفهاي خود ايستاده كه يكي از آنها تلاش براي نابودي برجام است. از ديد ترامپ اگر بخواهيم به موضوع نگاه كنيم، تاكنون او توانسته به 95درصد از اهداف خود در موضوع برجام برسد و اكنون ميخواهد تير خلاص را به توافق هستهاي شليك كند. اين اتفاق زماني خواهد افتاد كه ايالاتمتحده بتواند ديگر طرفهاي برجام و كشورهاي عضو شوراي امنيت را قانع كند تا به صدور قطعنامهاي عليه جمهوري اسلامي راي بدهند. به نظر من احتمال اينكه امريكا بتواند در اين زمينه به موفقيت دست يابد زياد نيست اما هنوز هم نميتوان آن را غيرممكن دانست.
تحليلگران ، تابستان جاري را سختترين دوره زماني براي برجام ارزيابي ميكنند. ارزيابي شما اين ماهها و اتفاقاتي كه ممكن است رخ دهد چگونه است؟
در ماههاي باقيمانده تا انتخابات رياستجمهوري امريكا، مطمئنا فشارها بر ايران افزايش خواهد يافت. در اين ميان نقش روسيه و چين بسيار اهميت دارد كه ميخواهند چه مواضعي را در برابر فشارهاي امريكا عليه ايران اتخاذ كنند. اين نقش بسيار مهمتر از نقشي است كه روسيه و چين در طول قطعنامههايي كه سابقا و پيش از برجام عليه ايران صادر شده بود و ديگر اين كشورها نميتوانند صرفا در كلام به مخالفت با امريكا بپردازند. صدور بيانيه و مصاحبه مطبوعاتي جاي استفاده از حق وتو را نميگيرد و اين كشورها بايد برمبناي قانون با خواسته غيرقانوني امريكا مخالفت كرده و از حق وتو استفاده كنند. همانطور كه ميدانيم تاكنون نه روسيه و نه چين هيچگاه نقش مهمي ايفا نكردهاند و از اين به بعد بايد چه كنند. مواضع آنها در سالهاي اخير قابل قبول بوده اما قطعنامهاي ارايه نشده كه بتوان ديد آيا واقعا
بر سر حرف خود ايستادهاند يا نه. راي كشورهاي اروپايي يا موافق با امريكا خواهد بود يا ممتنع، چرا كه آنها نه خواست مقابله با امريكا را دارند و نه توانش را. اما در مورد روسيه و چين نميتوان مطمئن بود كه رايي به قطعنامههاي احتمالي خواهند داد.
اين موضوع مطرح ميشود كه در صورت تغيير دولت در امريكا و روي كار آمدن يك دموكرات، امكان نجات برجام وجود دارد. آيا واقعا با توجه به موانعي كه دولت ترامپ بر سر راه برجام گذاشته، با آمدن جو بايدن ميتوان تغييري جدي در اين زمينه را انتظار داشت؟
امكانش وجود دارد اما قدم گذاشتن در اين مسير هم زمانبر و هم سخت خواهد بود. تحريمهايي كه دولت ترامپ در سالهاي اخير عليه ايران وضع و اعمال كرده، تحريمهايي پيچيده هستند و بسياري از آنها را صرفا با دستور رييسجمهور نميتوان لغو كرد. برخي از اين تحريمها از طريق دستور رييسجمهور قابل لغو هستند كه رييسجمهور بعد از ترامپ ميتواند درخصوص آن اعمال نظر كند اما اكثريت تحريمهاي اعمال شده اينگونه نيستند. بايدن در بهترين شرايط ميتواند تنها 5درصد از تحريمها را باطل كند اما براي لغو باقي تحريمها نياز به دخالت كنگره است. حتي برخي از تحريمها وجود دارند كه از سوي دستگاه قضايي امريكا اعمال شده و نه كنگره و نه دولت نميتوانند در اين زمينه اظهارنظر كنند. اگر اميد به اين است كه رياستجمهوري جو بايدن - كه به هيچوجه نميتوان از آن مطمئن بود- ميتواند ايران را نجات دهد و برجام را احيا كند، اشتباه ميكنيم.
فكر ميكنيد دولت احتمالي دموكراتها چه سناريويي را در برابر ايران در پيش خواهد گرفت؟
احتمالا سعي خواهد شد تا گفتوگو با ايران از سر گرفته شود و دو طرف راهي براي حل و فصل مسائل بيابند. با اين حال من چندان اميدوار نيستم، چرا كه صدمهاي كه ازسوي ترامپ بر برجام وارد آمده را غير قابل جبران ميدانم. اين صدمات چيزي نيست كه يك رييسجمهور بتواند مستقلا از پس جبران آن برآيد.
مشاوران امنيت ملي بايدن تاكنون چند سناريو را مطرح كردهاند. يكي بازگشت به برجام و مذاكره براي توافقي جديد و ديگري تلاش براي دستيابي به يك توافق محدود و موقت و بعد مذاكره براي يك توافق جامع. به نظر شما در عمل كداميك از اين راهها در صورت روي كار آمدن دموكراتها دنبال خواهد شد؟
با شرايطي كه پديد آمده به عقيده من شانس برگشت امريكا به برجام بسيار كمتر است. همانطور كه گفتم، طراحي دولت ترامپ براي از بين بردن برجام بهگونهاي بوده كه برگشت به اين توافق عملا غيرممكن است و دردي از ما دوا نميكند. اين امكان وجود دارد كه در صورت همراهي دولت ايران، تلاش شود يك توافق محدود و موقت ميان دو طرف شكل گيرد و همزمان گفتوگوها براي به ثمر رساندن يك توافق جديد آغاز شود. من نميدانم ايران آيا تمايل دارد كه چنين سناريويي را با دولت امريكا پيش ببرد يا نه؛ اما بهطور كلي مساله اين است كه با نگاه واقعبينانه بيشتر انتظار ميرود امريكا به سوي ايجاد يك توافق محدود و گسترش آن پيش برود و امكان بازگشت به برجام در عمل بسيار اندك است.
تداوم رياستجمهوري ترامپ نيز يك احتمال جدي است. تقابل دو سياست «فشار حداكثري امريكا» و «مقاومت حداكثري ايران» به كجا خواهد رسيد؟
اگر شاهد ادامه همين روند كنوني باشيم بايد بگويم احتمال تقابل نظامي ميان دو كشور وجود خواهد داشت، همانطور كه اكنون وجود دارد. البته بايد گفت ترامپ آدمي است كه نميتوان او را پيشبيني كرد. افرادي هستند كه ميتوانند روي او اثرگذار باشند اما در مجموع ترامپ خودش تصميم ميگيرد و اين تصميمات ضد و نقيض است. خطر ترامپ هم همين است كه نميتوان برداشتي منطقي از رفتارهايش داشت؛ هركاري هم ممكن است از سوي او سر بزند. ممكن است صبح بگويد خواهان مذاكره و ديپلماسي براي رسيدن به يك توافق است و شب هنگام از حمله به ايران سخن بگويد. او به اين دليل كه از نظر فكري معتدل نيست، يك خطر جدي محسوب ميشود. برخي حتي ميگويند ترامپ ديوانه است اما من روانشناس نيستم تا در اين باره نظر بدهم اما روشن است كه از نظر متخصصان روابط بينالملل اقدامات ترامپ فاقد يك منطق كلي است.
آيا در ميان جمهوريخواهان ارادهاي براي حل و فصل با ايران وجود دارد؟ آيا ميتوان گفت ترامپ واقعا خواهان يك توافق با ايران است؟
به عقيده من ترامپ مايل است با هركسي و هر كشوري توافق كند اما به شرطي كه اين توافق به نفع او باشد. اگر شما ميخواهيد طرز تفكر دونالد ترامپ را درباره معامله و توافق دريابيد بايد به كتاب او يعني هنر معاملهگري رجوع كنيد. البته خودش ننوشته اما ايدهها از اوست. او دوست دارد مذاكره كند و دوست دارد خود را برنده مذاكرات بداند. فهمي كه در چارچوب روابط بينالملل از مفهوم مذاكره وجود دارد با فهمي كه ترامپ از مذاكره دارد بسيار متفاوت است. فهم ترامپ «بساز و بفروشي» است؛ او نگاهش در اين سطح است كه چگونه خانهاي را بخرد و بعد به چند برابر قيمت به ديگري بفروشد يا با قيمتي بالا اجاره دهد. با اين نگاه نميتوان در سطح بينالمللي به موفقيت رسيد و روابط ميان كشورها را تنظيم كرد. براي همين است كه افرادي مثل پمپئو و ديگر جنگطلباني كه در وزارت خارجه امريكا حضور دارند، ميتوانند ترامپ را قانع كنند كه اهداف خود را پيش ببرند. بهطور كلي فكر ميكنم اگر ترامپ بار ديگر پيروز شود، امكان درگيري با ايران به نحوي بيش از زماني خواهد بود كه يك دموكرات در انتخابات رياستجمهوري به پيروزي برسد. همانطور كه گفتم بزرگترين خطر ترامپ غيرمتعادل بودن اوست.
كشورهاي اروپايي ميتوانند نقشي در تنظيم روابط ايران و امريكا داشته باشند؟
هنوز در ايران برخي گروههاي سياسي تصور ميكنند اروپا وزنهاي در مقابل امريكاست يا دستكم در اين باره حرف ميزنند. اين يك اشتباه اساسي در محاسبه است و تنظيم سياستهاي كلي براساس اين محاسبه اشتباه ميتواند خسارتبار باشد. اين بايد از چارچوب فكري مسوولان ايراني بيرون برود كه اروپا ميتواند نقش موثري ايفا كند. تصور اين موضوع كه در حال حاضر ما با چند قطب پيرامون مسائل سياست خارجي يا پرونده هستهاي گفتوگو ميكنيم، اشتباه است. اينطور نيست؛ روسيه و چين اختلافاتي با امريكا دارند و با اغماض ميتوان آنها را در بلوكي جداگانه دستهبندي كرد اما در مقابل اروپا به هيچوجه در حد و اندازههاي يك بلوك جهاني در مقابل امريكا نيست. هرچند نميتوان به چين و روسيه بهطور كامل اعتماد كرد اما معتقدم آنها در اين مسائل بسيار قابل اتكاتر از اروپا هستند. بايد تصور اروپا به عنوان يك بازيگر مهم و مستقل در مسائل بينالمللي كنار گذاشته شود. اروپا اساسا بازيگر مستقلي نبوده و در آينده نزديك نيز نميتواند باشد، بنابراين بايد راهبرد سياست خارجي ما در تعامل با دو قطب تنظيم شود؛ يك قطب امريكاست كه كشورهاي اروپايي نيز اغلب از آن تبعيت ميكنند و در سياست خارجي دنبالهروي از امريكا را ترجيح ميدهند و قطب ديگر روسيه و چين است. مساله اصلي ايجاد توازن ميان اين دو قطب است به نحوي كه بتوانيم منافع ملي خود را تامين كنيم.
نادر انتصار
نگاه ترامپ به مذاكره نگاهي بساز و بفروشي است.
سناريوي احتمالي دموكراتها گذار به سوي توافقي محدود است.
طراحي دولت ترامپ براي از بين بردن برجام به گونهاي بوده كه برگشت به اين توافق عملا غيرممكن است.
اروپا به هيچوجه در حد و اندازههاي يك بلوك جهاني در مقابل امريكا نيست.