نان و نمك
نيوشا طبيبي
سريال «روزي روزگاري» ساخته امرالله احمدجو را اگر نديدهايد، يا اگر در گذشته و به روزگار جواني آن را ديدهايد حتما ببينيد. كمتر سريال و فيلمي ساخته شده كه تا اين حد خصلت ايراني داشته باشد. هزار نكته نازك و نازنين زباني و تصويري در اين سريال هست. هر تصوير و هر گفتوگويي پايه در خصايل ايراني و مختصات سرزميني و آداب قومي ما دارد. ايران به واقع سرزميني بوده كه دزدان قطاعالطريقش هم براي خود آدابي داشتهاند و حدود اخلاقي و رسم جوانمردي را به سبك و سياق خود رعايت ميكردهاند. اين رسوم و قوانين اخلاقي و آييننامهها بين صنوف مختلف معتبر و لازمالاجرا بودهاند. امروز مجموعهاي از اين فتوتنامهها كه راه و رسم كسب وكار بسياري از مشاغل را به طريق جوانمردي و با اقتدا به يك وجود مقدس، مقرر ميداشته، جمعآوري و منتشر شدهاند. در اين فتوتنامهها ميخوانيم كه مثلا بقالان هم قسم شدهاند كه به خلايق جنس بد و فاسد نفروشند، دروغ نگويند، پاكي و پاكيزگي و چشم پاكي و دست پاكي را در معامله رعايت كنند. كمفروشي نكنند و حق صغير و يتيم و در راه مانده و مانند اينها را به جا بياورند. در سريال روزي روزگاري هم دزدان قطاعالطريق كه قاعدتا در بيرحمي و سنگدلي سرآمد بودهاند به لقمهاي نان و نمك و روغن، نمكگير اهل كاروان ميشوند و لاجرم نميتوانند به جان و مال آنها دستاندازي كنند. گويي دزدان هم آبرومند بودهاند و از اينكه نامشان به بيغيرتي و نمكناشناسي و بيشرافتي برده شود، هراس داشتهاند. اگرچه پذيرفتهاند كه راهزن باشند اما راهزني را هم بر طريق عياري و جوانمردي و راه رسم قديم پهلواني ايراني بجا ميآورند. عياران، رحم و مروت دفاع از مظلوم و نبرد با ظالم را سرلوحه كارشان داشتند اگرچه ممكن بود كه به منكراتي هم آلوده باشند. ناموس و شرف و عزت برايشان مفاهيمي بود كه جان بر سرش ميگذاشتند. در سكانس فوقالعادهاي از اين مجموعه، شايد در قسمت دوم، شعبانخان دزد سابق و راهنماي آن روز براي سردسته راهزنان لقمهاي نان و روغن ميگيرد و نمك مفصلي هم رويش ميريزد. سردسته كه لقمه را به دهان ميگذارد و فرو ميدهد، ديگر نمكگير شده. پير راهنما ميگويد:«ديگر نمكگير شدهاي و كار از كار گذشته، بيا و بنشين يك دل سير نان حلال بخور.» امروز مفهوم سفره و نان و نمك و ارزش و احترامش به افسانه و اسطوره ميماند. اين راه و رسم و آدابش چنان برافتاده كه بعضي از مردم شب بر سر سفره هم مينشينند و صبح كلاه از سر هم برميدارند. فقط در عرصه بازار و داد و ستد و بساز و بفروشي نيست كه حق را زير پا ميگذارند در امور ديگر سياست و فرهنگ و مانند اينها هم اوضاع كم و بيش همين است. گيرم آنجا جنگ بر سر پول است، اينجا دروغ ميگويند، تهمت ميزنند، حق را وارونه جلوه ميدهند تا به هدف خود برسند.
رحم و مروت كالايي است كه در اين بازار «دمده» شده و از رونق افتاده. مهربانان و با مروتها، احمق و سادهلوح ناميده ميشوند. كمتر كسي حق صحبت و سفره و نان و نمك را بجا ميآورد. البته كه جهان بر سر همان معدود مهربانان عالم ميگردد و روزگار با همين مهرورزيها ميچرخد، عرض من درباره شيوه غالب رفتار اين روزهاست. اگر در نظام اخلاقي كاپيتاليسم خيلي از خطوط قرمز براي كسب ثروت معنايي ندارند ما بر رسم و آييني بودهايم كه وفق آن تا همين دو، سه دهه پيش مردم به حرمت نان و نمك هزار مصيبت و سختي را تحمل ميكردهاند. اما امروز ما چنان پيش رفتهايم كه هر كاري را براي ثروتاندوزي مباح ميدانيم. نام آن را زرنگي و فعاليت گذاشتهايم. بچه زرنگها كساني هستند كه با رانت و پول و زير پا گذاشتن انسانيت و شرف و مروت و ناديده گرفتن حق نان و نمك و سفره و شرف و آبرو و انسانيت پا بر سر ديگران ميگذارند تا خانهشان بزرگتر شود و ماشين زير پايشان گرانقيمتتر.