ايران- چين دريك نگاه
اما تا كي ميخواهيم با عيبپوشي ناكارآمدي خود و فرافكني، اين بدانديشان و كجفهمان يا دشمنان و بدخواهان را متهم كنيم؟
سخن من در اين مقاله تاييدي بر سمتگيري درست سياست خارجي، بعد ٤٠ سال است و بيان تدابير لازم براي نتيجه برد برد مندرج در سند همكاري ايران و چين اما سوال اينجاست آيا يكي از علل توفان يأس و بدبيني مردمي و تبليغاتي عليه سند ٢٥سال آينده با چين، بر عهده همه آن كساني نيست كه با سوءمديريت افكار عمومي و انتظارآفريني بيهوده، خوشباورانه توفاني از اميد و خوشبيني تبليغاتي در مورد برجام به پا كردند كه امروز همگان به شكست آن در رسيدن به بسياري از اهدافش معترفيم و بعيد نيست حتي مجبور باشيم تا ٢٥سال آينده تاوان بپردازيم؟
اگر به درستي رويكرد ملي خود در سياست خارجي اطمينان داريم، بايد ناكارآمدي خود را در اقناع افكارعمومي نسبت به منافع ملي جبران كنيم. به جاي اينكه ديگران را متهم كنيم بايد ضعف تبليغاتي و اطلاعرساني خود را برطرف كنيم و تجربه شكستخورده توجيه نشدن افكار عمومي در مورد برجام را اصلاح كنيم. لازم است با مردم خود صادقانه بگوييم كه رويكرد و سمتگيريهاي پيشين ما يا از روي اجبار و الزام يا خطا بود. بايد اعتراف كنيم كه اگر تاكنون اشتباهاتي كردهايم ولي بعد از ٤ دهه تجربه به اين درك رسيدهايم كه سمتگيري خود در سياست خارجي را براساس فضاي ژئوپليتيك، فضاي توسعه و ديگر مولفههاي قدرت اصلاح كنيم. ضرورت اوليه اين سمتگيري اصلاح تفكر و بينش و نگرش خود ما است. نگرشي كه بر اساس رقابت بين شرق و غرب بود. نه شرقي و نه غربي را بد تفسير و تاويل كردهايم، زيرا نژاد و تمدن و دين و سرزمين ما شرقي است اما سليقه و تفكر ما را غربي بار آوردهاند! لازم است در سمتگيري خود با استفاده از اين فرصت تجديد نظر كنيم كه به اختصار به محورهايي براي اهل نظر (كه هريك موضوع يك مقاله مستقل است) اشاره ميشود.
١- نگاه چين به موافقتنامه راهبردي ٢٥ ساله بيش از آنكه اقتصادي باشد، ژئواستراتژيكي و ژئواكونوميكي است تا به كليدهاي ساختار قدرت جهاني از طريق موقعيت ژئوپليتيكي ايران دسترسي پيدا كند. موقعيت ژئوپليتيكي ايران ارزش افزوده فراواني دارد. از درياي خزر تا خليج عدن و مرز چين تا مرز مديترانه حوزه نفوذ و قلمرو ژئوپليتيك ايران است. وقتي محور چين، ايران و روسيه به ائتلاف قارهاي و بينقارهاي تبديل شود ميتواند در قدرت و نفوذ اتحاديه اروپا و حتي اتحاد امريكا با اروپا نيز تا ٢٠٣٠ شكاف ايجاد كند. از آنجا كه سياست خارجي ما فاقد آيندهنگري علمي و اين بينش ژئو استراتژيك است و كشور در بحران اقتصادي به سر ميبرد، بايد براي تحقق راهبرد «برد- برد»، از هماكنون هم به ارزش اين موقعيت آگاه باشيم و با برآورد صحيح اطلاعات و محاسبات به شبيهسازي دستاورد آينده بپردازيم. نبايد اجازه دهيم برد ما مقطعي و صرفا مادي باشد، بلكه هدفمان بايد ايجاد ائتلاف و همپيماني استراتژيك باشد تا هرچه اين موافقتنامه تا ٢٥ سال آينده برد استراتژيك دارد، مشمول نقش و جايگاه ايران نيز بشود.
٢- چين مباني سياست خارجي خود را از چند دهه قبل، «تامين منافع ملي و صلح و توسعه پايدار در پرتو سياست بيتنش» انتخاب كرده و بنا به نظريه بسياري از صاحبنظران، تا سال ٢٠٤٠سهم توليد ناخالص داخلي چين بالاي ٧٠ تريليون دلار خواهد بود يعني ٨٠% بالاتر از GDP امريكا، زيرا چين اگرچه عضو بريكس است اما بالاتر از يك كشور نوظهور است و ايران در پرتو اين شراكت استراتژيك ميتواند نظير اندونزي، آفريقاي جنوبي، هند، روسيه و برزيل جايگاه واقعي خود در اقتصاد و توسعه را كسب كند. البته با اين شرط كه جمهوري اسلامي ايران نيز مدل رفتاري و مباني صحيحي در سمتگيري سياست خارجي داشته باشد.
٣- چين و راهبرد ژئوپليتيك جديد اين كشور با ايران فضاي توسعه چين را گسترش ميدهد و از آنجا كه اروپا اشباع شده فاقد فضاي توسعه است و امريكا نيز به لحاظ فضاي توسعه محدود، بنابراين سقف همكاري با چين براي ايران خيلي بلندتر از سقف همكاري با اروپا و امريكاست، از طرفي نه ما براي چين و نه چين براي ما تهديد امنيتي نيست درحالي كه اروپا و امريكا ما را تهديد امنيت ميدانند و براي چين و ايران به اتفاق، ناتو تهديد امنيتي است.
٤- چين برخلاف غرب كه در جنگ پنهان و آشكار با تمدنها به سر ميبرد، به سمت همپيماني با ايراني است كه مهد تمدن است و اقتدار ملي و منطقهاي دارد. اين همپيماني ميتواند امنيتساز، ثباتبخش و صلحساز باشد و ظرفيت و توان ملي را در جهت پيشرفت و توسعه به كار گيرد زيرا چين نشان داد چرخ صنعت و رفاه عمومي با منابع مالي، صنعت ارزان، نيروي كار ماهر بازارهاي جديد و نظريههاي علمي توسعه پايدار ميچرخد. همه اين عناصر را بعد از بحران مالي ٢٠٠٨جهان شاهد بوديم. چين پس از بحران مالي، امريكا را از ركود اقتصادي نجات داد و خود را نيز منتفع كرد. به گونهاي كه پيشبيني ميشود اگر بحراني روي ندهد چين تا ٢٠٣٠ اولين اقتصاد عالم خواهد شد. طبعا همپيماني ايران با چين در حوزههاي مختلف اقتصادي، امنيت، تمدنسازي و حتي ارزشي تحول چشمگيري ايجاد خواهدكرد.
٥- تنها نگراني عدم تحقق اين موارد دو مقوله است:
اول اينكه بهرغم اينكه ارزشهاي ما شرقي است، سليقه و زيرساختهاي فكري و مديريتي كشور يا غربي يا غيرعلمي است و هردو نميتواند متضمن منافع ما باشد، مگر اينكه فرآيند همكاري راهبردي ٢٥ساله با چين نظير پروژه برجام در انحصار عده محدودي در دولت قرا نگيرد و براساس ظرفيت علمي و تخصصي و حقوقي موجود در كشور و وفاق ملي منعقد شود تا از پشتيباني مردمي و وفاق ملي براي تحقق ان برخوردار شود.
دوم اينكه سازوكار نظارت و ارزيابي تخصصي براساس رهيافت نتيجه محور ناظر بر روند اين موافقتنامه راهبردي از آغاز تا پايان با ارايه گزارش به ملت باشد زيرا تجربه گذشته نشان داده كه وقتي سيستم نظارت و ارزيابي ضعيف يا فلج ميشود فساد و رانت و سوءاستفاده و به تاراج بردن سرمايه سرزميني قوي ميشود! بنابراين اگر ميخواهيم كارآمدياي كه منجر به ثبات ميشود را ارتقا دهيم لازم است سيستم نظارت و ارزيابي مستمر را بهطور علمي اعمال كنيم تا به نتيجه مطلوب برسيم.