هيچ يك از ما به ويژه ما خبرنگاران دوست نداريم تاريخ بعدها دربارهمان بنويسد كه در دورهاي كه آنها ميزيستند معاهدهاي چون تركمانچاي بسته شد. اما به همان اندازه هم نميخواهيم تاريخ درباره ما چنين قضاوت كند كه آنها ندانسته به وسط ميدان آمدند و آنچه در مفهوم «روز» مينمود را «شب» جلوه دادند. ماجراي انجام توافقي بلندمدت ميان ايران و چين در هفتههاي گذشته فضاي شبكههاي اجتماعي را از آن خود كرد و با كليدواژههايي چون «تركمانچاي» يا «تركمانچاي چيني» كاربران را درگير اظهارنظر كرد. از سوي ديگر خاطره مردم از صيد ترال در آبهاي خليجفارس و درياي عمان ذهنيت ايرانيها را از چينيها پركرده بود. حالا فكر كنيد بيايند و بگويند قرار است جزيره كيش يا جزايري از ايران را قرار است به چينيها بسپارند. آن وقت چه ميشود؟ واقعيت اين است كه هيچ معاهدهاي كه الزامآور و چنين محتواهايي در آن آمده باشد، وجود ندارد. پرسش اين است كه دادههاي غيرواقعي درباره روابط ايران و چين چگونه به شبكههاي اجتماعي راه پيدا كرد و چرا بار ديگر اطلاعات صحيح و درست مغلوب دادههاي نادرست شد؟ اينكه چرا «دادههاي غلط فاقد محتوا» در ميدان اذهان عمومي نبرد به «اطلاعات درست» باخت را با «حسن نجفيسولاري» مدرس دانشگاه امام صادق(ع) و دانشكده صدا و سيما قم در ميان گذاشتيم و تحليل او را خواستيم. اين تحصيلكرده دكتراي مديريت استراتژيك كه در كارنامه خود مديريت شبكه استاني صدا و سيماي اصفهان و همينطور مشاور عالي معاونت رسانه مجازي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران را دارد، ميگويد: «ايجاد خلأ اطلاعاتي با هر منطقي موجب ميشود كه دشمن از همان خلأ عليه شما استفاده كند. پاي منفعت ملي كه به ميان ميآيد بايد از مردم و جامعه مدد بگيريم و مخفيكاري منطقي ندارد. با همين مخفيكاري هزاران مورد ديگر اتفاق افتاده است.»
در هفتههاي گذشته شاهد انتشار مطالبي در شبكههاي اجتماعي و سپس رسانههاي آنلاين بوديم كه از توافق بين ايران و چين با صفت «تركمانچاي چيني» ياد كردند. اين صفت در حالي براي يك برنامه بلندمدت ميان دو كشور ايران و چين استفاده شد كه هيچ اطلاعاتي براي مستند كردن موصوف به صفت ارايه نشده بود. به نظر ميرسد ما در دو هفته گذشته به «نااطلاعات» يا «نادادهها» باختيم و احساسات مليمان درگير فضاسازيهايي شد كه هيچ سند و مدركي براي آن ارايه نشده بود. چرا ما به نااطلاعات يا شايعهها مرتب ميبازيم؟ به ويژه در اين مورد آخر كه ماجراي توافق بلندمدتي ميان دو كشور آسيايي بود؟
همانطور كه اشاره كرديد اين ماجرا يكي از بحثهايي است كه در فضاي مجازي حول ايرانيان واقع ميشود. علت اصلي بروز چنين وضعيتي كه در آن حق با باطل و راست با دروغ آميخته ميشود و هزاران مساله ديگر رقم ميخورد يك چيز است؛ «ضعف سواد رسانهاي ما». وقتي سطح سواد رسانهاي در جامعه بالا برود آن وقت قدرت تحليل افراد ارتقا مييابد و آنها ميتوانند راستيآزمايي كنند. در چنين شرايطي كساني كه از شايعهسازي سود ميبرند و ميخواهند دروغ بسازند يا تهمت بزنند، ميفهمند كه قدرت نفوذشان كاهش پيدا كرده و به دنبال روش ديگري ميگردند. اما وقتي سواد رسانهاي پايين باشد دروغهاي بسيار بسيار بزرگ به راحتي در قالب شايعه پراكنده ميشود. به صراحت بايد گفت كه علتش سواد مجازي است كه با كمال تاسف در اين زمينه ما سواد رسانهاي و سواد مجازي كمي داريم. ممكن است بگويند فضاي سياسيمان محدود است يا بگويند از بس دروغ تحويل مردم دادهاند يا بگويند اعتماد از حاكميت برداشته شده است يا بگويند دروغ گفتن و دروغپراكني عادي شده و نتيجهاش وضع پيشروست. شخصا معتقدم مشكل و مساله مردم چه در مورد خودشان و چه در مورد خانوادهشان در مورد كشورشان يا از نظر موضع سياسي يا فرهنگي يا اقتصادي همه اينها علت اينكه به راحتي مساله گفته و اشاعه داده و اينكه دروغ تبديل به باور ميشود، كم بودن سواد رسانهاي در جامعه است.
اين نقص و مشكل را متوجه چه بخشي از جامعه ميبينيد مثلا ما خبرنگاران كه بايد به توليد محتوا بپردازيم يا اينكه مسووليت را متوجه شخص يا نهاد ديگري ميبينيد يا مخاطب اين نقص كل جامعه است؟
به نظر من در ايجاد فرهنگ و سواد رسانه يك گروه و جريان مسوول نيست. اگر ميگفتيم مطبوعات يا رسانهداران قدرت بيشتري دارند كه محتواي بهتري توليد كنند باز هم سواد رسانهاي ايجاد نميشد. در توضيح و كالبدشكافي اين معضل بايد بگويم كه سواد رسانهاي در 6 سطح يا لايه به وجود ميآيد.
در سطح نخست و لايه اول مربوط به سطح حكمراني است. ما شوراي عالي انقلاب فرهنگي، شوراي عالي فضاي مجازي و شوراي عالي امنيت ملي داريم كه آنها در زمينه فرهنگسازي و فرهنگ فضاي مجازي بايد پيشگام ميبودند و علاوه بر آنكه خودشان اين موضوع را درك ميكردند بايد ميتوانستند به خوبي سياستگذاري كنند. در لايه يا سطح دوم دولت قرار ميگيرد. دولت به مفهوم مثلثي متشكل از سه قوه مقننه، مجريه و قضاييه. آنها بايد كارهايي را انجام ميدادند كه اين فرهنگ و سواد رسانهاي ارتقا پيدا ميكرد. لايه سوم و چهارم متوجه بخشهاي عمومي اعم از خصوصي و غيرخصوصي است. به اين معنا كه نهادهاي غيردولتي يا اپراتورهاي ارايهدهنده خدمات فضاي مجازي مسووليت دارند تا سواد رسانهاي را ارتقا دهند. لايه پنجم خانوادهها هستند و در سطح ششم فرد فرد ما افراد جامعه فارغ از خانواده و شغلمان يا مسووليتمان است. هر كدام از ما چقدر تلاش كردهايم تا سواد رسانهايمان را ارتقا دهيم؟ روزنامهها و رسانهها بخشي از اين 6 لايه هستند. البته معتقدم صدا و سيما در هر 6 لايه بايد ميتوانست نقشآفريني كند و در هر 6 لايه حضور دارد. شماي خبرنگار در دو يا سه لايه مسووليت داشتيد. رسانه شما در چند لايه از اين 6 لايه مسووليت داشته است. از خلال همين نقصان سواد رسانهاي است كه شرايط نابهنجاري پيش ميآيد و دشمن هم ميتواند سوءاستفاده كرده و ضربه بزند. يك فقره آن ديپلماسي و سياسي است و ماجراي توافق ايران و چين مصداق آن ميشود. البته در ماجراي ايران و چين علاوه بر نبود سواد رسانهاي دلايل ديگري هم موجب پديد آمدن فضايي كه شاهد بوديم هم مترتب است.
يك فرضي وجود دارد و آن مبتني بر فعاليت رسانههاي فارسيزبان غيرايراني است. به عبارت ديگر بيش از آنكه شرقيها رسانههاي فارسيزبان راهاندازي و فعال كرده باشند، اين غربيها هستند كه رسانههاي فارسيزبان راهاندازي كردهاند. بنابراين قدرت نفوذ و جريانسازي رسانههاي فارسيزبان غربي چنان است كه ميتواند موجهايي بسازد. بعد مردم به جاي آنكه فكر كنند غربيها در حال نفوذ به افكارشان هستند گمان ميكنند كه ما مستعمره چين شدهايم! چطور است كه چين رسانه فارسيزبان ندارد تا بتواند استعمارش را پيش ببرد؟
قبل از بحث نفوذ رسانهها بگذاريم درباره رسانههاي چيني فارسيزبان بگويم. حدود 30 سال قبل موقعي كه در اصفهان مسووليتي داشتم و معاون فني راديو تلويزيون چين به ايران آمده بود مترجمي همراه ايشان بود كه فكر كردم مترجم سفارت چين است اما بعد متوجه شدم كه مترجم او در راديوي فارسيزبان چين كار ميكند. آن زمان اين راديوي فارسيزبان روي موج كوتاه پخش ميشد و الان احتمالا روي وبسايتهاي اينترنتي قابل رصد است. اما در مجموع در موضوع رسانه هميشه رفتار شرقيها از جمله چين متفاوت از رفتار رسانههايي است كه در آن سوي دنيا فعال بودهاند. در بحث نفوذ از طريق رسانه نياز به فرصت بهتري است اما شرقيها نظير ژاپنيها، اندونزياييها يا چينيها يا هنديها يا كرهجنوبي چندان از رسانه براي پيشبرد اهداف خود بهره نميگيرند اما غرب براي نفوذ رسانهمحور عمل ميكند. به نظر ميرسد شرقيها با ديپلماسي، اقتصاد و فرهنگ اهداف خود را پيش ميبرند تا اينكه از ابزار رسانه استفاده كنند. سمت غرب از كشورهاي عربي تا كشورهاي اروپايي و امريكا از گذشته روي تلويزيون، راديو، ماهواره و فضاي مجازي تمركز داشتهاند. اين به معناي آن نيست كه چينيها تمايل نفوذ به كشورها را نداشتهاند.
ما هميشه از نفوذ حرف ميزنيم ولي هيچگاه آنقدر قدرتمندانه عمل نميكنيم كه جلوي نفوذ را بگيريم. عموما به سمت سياستهاي فيلترينگ و پارازيت ميرويم ولي در توليد محتوا آنقدر ضعيف عمل ميكنيم كه محتواي ديگر رسانهها طالب بسيار پيدا ميكند. يا در توليد محتوا آنقدر اشراف اطلاعاتي نداريم كه در خيلي جاها نظير همين ماجراي توافق بلندمدت ميان ايران و چين قافيه را ميبازيم. اين ضعف توليد محتوا در اين عرصه و در اين ميدان را چگونه تحليل ميكنيد.
در ماجراي اخير عده زيادي از روشنفكران، فعالان سياسي، رسانهداران و حتي دولتها وارد معركه شدند و پروپاگاندا ساختند. نتيجه ايجاد ذهنيتي است كه در آن خاطره تركمانچاي براي ايرانيها زنده شد. براي يافتن مقصر اصلي در بروز چنين رفتاري و ايجاد چنين فضايي به همان جمله شما كه اشاره كرديد ما قدرت توليد محتوا به صورت دقيق يا ارايه اطلاعات به صورت شفاف و واضح را نداريم، استناد ميكنم و اين تاكيد را به آن ميافزايم كه متاسفانه محتواي دقيق و شفاف را دريغ ميكنيم. در ميدان فعاليت رسانه كسي پيروز است كه زودتر مطلب و محتوا را توليد كرده و اشاعه دهد. اگر در حوزه سياسي يا اقتصادي به جاي كتمان كردن براي جامعه آنها را به درستي مطلع كنيم، فرصت بهرهبرداري به هيچ عنصر ديگري نميدهيم. اگر از اين زاويه به موضوع بنگريم كه در عصر ارتباطات رسانهها چنان قدرتمندند كه ميتوانند يك حقيقت يا منفعتي كه در آينده قرار است واقع شود يا به نفع امنيت ملي رقم بخورد يا ايجاد شود را زودتر شناسايي و معكوس آن را جلوه دهند؛ بنابراين اگر اين تصور را ميداشتيم نبايد معطل ميكرديم. روزنامهها، راديو و تلويزيون بايد يقين داشته باشند اگر اطلاعاتي را مخفي كردند و اطلاعات واقعي را به مردم ندادند دشمن مثل يك شكاف بر بردن از آن به عنوان خلأ استفاده ميكند و مثل يك ميكروب روي آن نقطه مينشيند و آنجا را عفوني ميكند و بعد عفونت به همه بدن سرايت ميكند. اگر فرض اين باشد كه حالا بعدا به مردم ميگوييم و حقيقت را هم ميگوييم نه اين درست نيست. به ويژه دولت قبل از ديگران اطلاعات درست و واقعي را به مردم بدهد. در همين مورد اخير توافق ميان ايران و چين شاهد آن بوديم كه 4 سال قبل رييسجمهوري چين با مقام معظم رهبري ديدار داشتند و در پي آن مقرر شد در حوزههاي اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي ميان دو كشور توافق بلندمدت تدوين شود. ما بايد از همان زمان مساله را رسانهاي و تبديل به «گفتمان» ميكرديم و از مردم نظراتشان را ميخواستيم. ديدگاههاي مختلف را وارد ميكرديم. حتي در زمينه تنظيم سند متخصصان، تحصيلكردهها، افراد آشنا به فرهنگ چين و افراد متخصص در اقتصاد جهاني را فرا ميخوانديم و نظراتشان را جويا ميشديم. وقتي مشاركت جمعي در امري حاصل ميشد آن وقت ديگر كسي نميتوانست فضاسازي كند. اما نقطه مقابل اين كار همين است كه الان رخ داده است. دشمن از شكاف اطلاعاتي پيش آمده سودجويي كرد و پيش از آنكه ما پادزهري براي اين ترفند او داشته باشيم ذهنيتي در ميان مردم رقم زد. حالا شما ميخواهيد با توسل به ابزاري چون رسانه، راديو، تلويزيون و روزنامه مرتب توضيح دهيد كه ما جزيرهاي را قرار نيست تحويل دهيم يا امتيازي ندادهايم. براي اين كار خيلي بايد انرژي بگذاريد و عملا كار سختي است.
در برخي محافل در تحليل اينكه چرا دير اطلاعرساني شد به اين نكته استناد ميكردند كه چون چين با امريكا هم مراوده كلان اقتصادي دارد ميخواسته در آرامش و دور از چشم امريكا كارها را پيش ببرد كه امريكاييها نتوانند مانعتراشي كنند. اين منطق براي پنهان كردن موضوع قابل پذيرش است؟
در عالم واقع رسانهاي، اصلا اين حرف درست نيست. در دنياي فعلي وقتي شما در خانه شخصيتان در حريم خصوصيتان كاري انجام ميدهيد و همان كار در فضاي رسانهاي دست به دست ميشود و شبكههاي اجتماعي آن را به گوش همه ميرسانند عملا حريم خصوصي هم قابل پنهانكاري نيست. ايجاد خلأ اطلاعاتي با هر منطقي موجب ميشود كه دشمن از همان خلأ عليه شما استفاده كند. پاي منفعت ملي كه به ميان ميآيد بايد از مردم و جامعه مدد بگيريم و مخفيكاري منطقي ندارد. با همين مخفيكاري هزاران مورد ديگر اتفاق افتاده است. من صرفا يك كارشناس رسانه هستم نه ديپلماسي بلدم نه مخفيكاري. متاسفانه ما بعضي مواقع در دادن اطلاعات به موقع و لازم و اطلاعات آگاهكننده يك شكاف و خلأ ايجاد ميكنيم. لازم نيست همه اطلاعات و جزييات را منتشر كنيم. كسي نميگويد اسرار محرمانه را در جامعه نشر بدهيد ولي بايد با انواع تكنيكها و فنون انتقال اطلاعات براي پركردن خلأ اطلاعاتي از شيوههاي اقناعي بهره ميبرديم تا چنين دستخوش فضاسازي نشويم و در نهايت در ماجراي انجام توافق بين ايران و چين سواي اينكه اساسا چه سندي با چه محتوايي قرار است بين دو كشور تدوين و امضا شود اعتقادم اين است كه نظام جمهوري اسلامي و حكمراني مطلب اين بود كه به ويژه دولت و در اينجا وزارت خارجه از روشهاي اقناعي كه در ارتباطات داريم و ما در ايران هم تدريسش ميكنيم و هم متخصصش را داريم خلأ اطلاعاتي را پر ميكرد و اجازه نميداد منفعت كشور دستخوش فضاسازيها ميشد.
فضاسازي در مورد انجام توافق ايران و چين يكي از بحثهايي است كه در فضاي مجازي حول ايرانيان واقع ميشود. علت اصلي بروز چنين وضعيتي كه در آن حق با باطل و راست با دروغ آميخته ميشود و هزاران مساله ديگر رقم ميخورد يك چيز است؛ «ضعف سواد رسانهاي ما».