• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4705 -
  • ۱۳۹۹ چهارشنبه ۸ مرداد

اميلي برونته در بلندي‌هاي بادگير

واكاوي شاعرانه وجه ساديستيك عشق

مهدي افشار

داستايوفسكي بر اين باور است كه واقع‌گرايي شرح جزء به جزء رخدادهاي پيش‌‍‌پاافتاده و امور جاري روزينه نيست و نبايد واقع‌گرايي را با يك چنين توصيفاتي يكي دانست. او در رمان‌هاي خود به جاي پرداختن به جزييات، موقعيت‌هايي را پيش روي ما قرار مي‌دهد تا از اين طريق وجوه اخلاقي، صفات و طبايع شخصيت‌ها را بشناسيم و خود مي‌گويد: «من آن موقعيت‌ها را هسته مركزي گوهر حقيقت مي‌دانم.» و راست آن است كه پرداختن به جزييات، رمان را به روايتي كسالت‌بار تبديل مي‌كند، حال آنكه تاثير عميقي كه رويكرد و رفتار شخصيت‌ها در قبال رخدادها بر خواننده مي‌گذارد، قابل قياس با توصيفي نيست كه رمان‌نويس در توصيف و تعريف شخصيت به دست مي‌دهد و اميلي برونته در تك‌اثر خود با عنوان بلندي‌هاي بادگير دقيقا چنين رفتاري را در پيش مي‌گيرد. بازشناخت شخصيت‌هاي برونته در بلندي‌هاي بادگير كه در زبان فارسي با عنوان عشق هرگز نمي‌ميرد نيز انتشار يافته است، از طريق ورود به انديشه‌ها، كابوس‌ها، اوهام و واكنش‌هاي شخصيت‌هايش در قبال رويدادهاي مختلف نمود مي‌كند به همين روي است كه تصويري از زندگي به دست مي‌دهد كه برخلاف رمانس‌ها چندان بر رابطه علت و معلولي استوار نيست. بلندي‌هاي بادگير رماني سراسر تضاد است، آميزه‌اي از لطافت و خشونت، مهر و كين، بيم و اميد و حتي فضاي گرينج در تضاد با ارتفاعات است و نيز اينچنين‌ است ساكنان آن و سلوك زندگي‌شان. هيث كليف يكي از چهره‌هاي اصلي رمان در تقابل و تضاد با ادگار لنيتونِ باريك اندام و لاغر و آرام طبع و شايد سست‌عنصر است و در عين حال كاترين نيز شخصيت پيچيده‌اي دارد بسيار متفاوت از شخصيت هر زن ديگري در رمان. در سراسر رمان با شخصيت‌هاي پيچيده‌اي مواجهيم كه داراي عواطف تند و افراطي‌اند و رمان آكنده از عناصري است كه آن را به رماني تراژيك و ترسناك تبديل مي‌كند و در شمار رمان‌هاي گوتيك قرار مي‌دهد. رمان در قالب گوتيك است زيرا در آن مرگ‌هاي تراژيك اتفاق مي‌افتد و روح كاترين در لاك‌وود پيوسته در رفت‌وآمد است. با اين حال بلندي‌هاي بادگير بخشي از ادبيات داستاني قرن نوزدهم را تشكيل مي‌دهد كه به سبب زيبايي‌هاي زباني و دقت نويسنده در معرفي دو خانواده و دو نسل و رابطه دقيق زماني بين حوادث رمان، فراموش‌نشدني است كه مخاطب را عميقا درگير و به همان شدت مجذوب مي‌گرداند.اميلي برونته از عنصر فراطبيعي براي تشديد و تعميق تاثير شوم نفرت، انتقام، تضاد طبقاتي، روابط پيچيده بين انسان‌ها و چندين امر پيچيده ديگر بهره مي‌گيرد. عشق بين كاترين و هيث‌كليف در سال‌هاي نوجواني پاي مي‌گيرد و هرچه آنان بزرگ‌تر مي‌شوند، گرايش كاترين به اموري چون جايگاه و موقعيت اجتماعي و زندگي در سطحي بالاتر معطوف مي‌‌شود و سرانجام هيث‌كليف را رها مي‌كند تا با ادگار لنيتون ازدواج كند كه زندگي لوكس‌تر و مرفه‌تري را براي او فراهم مي‌آورد و به ناگزير هيث‌كليف صحنه را ترك مي‌كند، زيرا تحمل يك چنين رهاشدني را ندارد. هيث كليف كه كودكي سرراهي است، موجودي خطرناك اما درگير مسائل عاطفي است و به نوعي، غيرقابل پيش‌بيني و جنون‌كردار است و در مجموع دشوار بتوان او را درك كرد. به غير از شخصيت‌ها، موقعيت مكاني است كه به رمان نيروي عظيمي مي‌بخشد. حوادث رمان تماما در عرصه‌اي دور از اجتماع رخ مي‌دهد و آن را معماگونه مي‌گرداند. برترين ويژگي ستودني برونته در شيوه  او در كاويدن عواطف و  وجوه مختلف شخصيت انساني و تاثيري است كه از محيط و شرايط مي‌پذيرد.

 در مسير رويدادهاي رمان، تغييري عميق در شخصيت هيث‌كليف ظاهر مي‌شود كه ريشه در نوع تولد او به عنوان يك كودك سرراهي و شيوه پرورده و بزرگ شدنش دارد. كسي را ندارد كه بتواند به او تكيه كند، هيچ فرد همدل و همراهي جز كاترين ندارد كه او نيز تركش مي‌كند تا با ادگار ازدواج كند و همين پيش‌بيني‌ناپذيري است كه وجه جدايي‌ناپذير شخصيت هيث‌كليف را تشكيل مي‌دهد و از همان آغاز سهمي مهم در جذاب گردانيدن رمان دارد. هوا، تپه‌ها و خلنگزارها همه و همه در زندگي خشك و عقيم خانواده ساكن اين بلندي نقش دارند، هوا مانند زندگي ساكنان گرينج و بلندي‌هاي آن، ناپايدار و متلون است.رمان سراسر درد و رنج است و همين تراژدي درد و رنج موجب جذابيت آن مي‌شود، هيچ‌يك از شخصيت‌هاي رمان مصون از درد و رنج نيست. پدر كاترين، از ليورپول، هيث كليف را كه لاي كهنه پاره‌ها پيچيده شده است چون توفاني به بلندي مي‌آورد و  ورود او همه شرايط زندگي را در آن خانه تغيير مي‌دهد. از برخي جهات هيث كليف و كاترين شباهت‌هايي به يكديگر دارند. هر دو لجوج و مالكيت‌جو هستند و همه‌چيز را به كمال براي خود مي‌طلبند. عشق بين اين دو جوهره اصلي رمان است و اگر بر چيزي جز عشق بتوان انگشت تاكيد گذاشت، آن انتقام است. به تدريج يك يك شخصيت‌هاي رمان قرباني يك روح شيطاني ناشناخته مي‌شوند. روح كاترين پس از مرگ، آن خانه را رها نمي‌كند و تا زمان مرگ هيث كليف هيچ‌كس رنگ آرامش به خود نمي‌بيند. هيث‌كليف پيوسته ديگران را مجازات و تقريبا همگان را با روحيه انتقام‌جويش نابود مي‌كند. او براي انتقام گرفتن از هيندلي و ادگار، املاك آنان را از چنگ‌شان درمي‌آورد. پسر هيندلي زندگي كارگري پررنجي را در پيش مي‌گيرد و هيث كليف او را آزار مي‌دهد و مانع مي‌شود كه درس بخواند. كاترين مي‌ميرد و وصال اين دو عاشق ناممكن مي‌شود اما روح آنان پس از آنكه جسم‌شان به آتش سپرده مي‌شود، به يكديگر مي‌رسد. كاترين بعد از مرگ بين ادگار و هيث‌كليف قرار مي‌گيرد، درست همان‌طوركه در زندگي بين آن دو، دو پاره شده بود. چه بسيار موارد كه او از ازدواج خود با ادگار آزرده است و مي‌نالد كه با هيث كليف بيشتر به آرزوهايش دست مي‌يافت.از زبان شاعرانه رمان كه بگذريم، مهم‌ترين و شاخص‌ترين ويژگي رمان بلندي‌هاي بادگير، رويكرد روانشناسانه آن است. نفوذ در حالات رواني و عاطفي برخي از شخصيت‌ها دشوار مي‌نمايد و اين امر ناشي از وجود خصوصيات متضاد و سرشتي آنان است. به رغم جريان پررنجي كه در سراسر رمان وجود دارد، رمان به خوانندگانش اجازه مي‌دهد با وضوح تمام مسائل مختلف را به مشاهده ببينند. سبك اميلي شاعرانه و جذاب است، اما انتخاب موقعيت مكان و زمان رمان و نيز طبايع شخصيت‌هايش، آن را جذاب‌تر مي‌گرداند. زنجيره حوادث آن‌گونه كه اميلي چيده، ستودني است و حوادث در دايره‌اي كامل تا پايان پيش مي‌رود، توفاني كه با ورود كودك (هيث كليف) آغاز مي‌شود، با مرگ او فرومي‌نشيند. تنها مشكل اينجاست كه نويسنده وجهي ساديستيك و بيمارگونه از عشق را عميقا كاويده است كه براي هر منتقدي هضم و درك آن دشوار است. يك چنين عشق و نفرتي براي بيشتر انسان‌ها غيرمنتظره است. خواننده رمان پس از پايان بردن آن، ناخودآگاه از خود مي‌پرسد آيا بين اميلي و قهرمانش، كاترين، شباهتي غريب وجود ندارد؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون