سر بر آستان غدير
وحدت و ائتلاف يا دشمني و جنگ وقتي تحقق مييابد كه به گفته دكارت ما بينديشيم و بر هستي خويش آگاه باشيم. بدون آگاهي از هستي خويش ما ذرهاي معلق در جهانيم كه به هر سويي رانده ميشويم و ابزاري هستيم در دست قدرتمندان كه به هر نحو بخواهند از ما بهره ببرند و بهره بكشند. امروز در روز عيد غدير دلم هواي مولايم اميرالمومنين را كرد. بياختيار به سمت كتاب الغدير كشيده شدم. خواستم چند قطعه شعر ناب از شاعران آغازين در سده اول هجري را بخوانم. ديدم مرحوم علامه اميني(ره) ميگويد: شعر غدير فراتر از عشق و احساس و ناظر بر حقيقت و عينيت تاريخ است. پس اگر ميخواهي در اين درياي غدير وارد شوي با آگاهي و از روي عشق و محبت وارد شو. «شاعران غدير در پي بيان داستاني هستند كه در دنياي عينيشان واقع شده و آنچه در قالب شعر گفتهاند، بيان آن حقيقت است». اين عينيت در كنار عشق «رهرو حقجو را به چشمه زلال حقيقت ميرساند...و چه بسيار از اين آوازها كه از دل شاعران برميخيزد، در دل شب نواي دلنشين كاروانيان ميشود و... در دل رهروان شور زندگي ميافكند و نويد صبحي دلافروز را به بشر ميدهد». نخستين شاعري كه درباره غدير سروده شاعر بزرگ عرب حسان به ثابت است كه همان روز در حضور پيامبر اين شعر را سروده است:
يناديهم يوم الغدير نبيهم/ بخم و أسمع بالرسول مناديا
فقال فمن مولاكم و وليكم/ فقالوا و لم يبدوا هناك التعاديا
إلهك مولانا و أنت ولينا/ و لمتر منا في المقالة عاصيا
فقال له قم يا علي فإنني/ رضيتك من بعدي إماما و هاديا
فمن كنت مولاه فهذا وليه/ فكونوا له أنصار صدق مواليا
هناك دعااللهم وال وليه/ و كن للذي عادي عليا معاديا
پيامبر آنان را در روز غدير و در غدير غم نداد داد. به نداي پيامبر گوش فرا دهيد. پس گفت: چه كس مولا و ولي شماست؟ پس بيدرنگ گفتند: خدايت مولاي ما و تو ولي ما هستي و هرگز از ما نافرماني نخواهي ديد. پس به علي گفت: برخيز اي علي كه همانا من تو را پس از خود امام و راهبر مردم انتخاب كردم. پس هر آنكه را من مولاي اويم، [علي] مولاي اوست. پس او را يار و از سرِ صدق فرمانبردار باشيد. آنجا بود كه دعا فرمود بارالها يار دوستدار و فرمانبردار او باش و به هر كه با او دشمني كند دشمن باشد. پيامبر پس از شنيدن اين سروده فرمود: اي حسان! ما را به زبانت مدد نرساندي. تو همچنان به روحالقدس مدد ميشوي(1). طرفه آنكه از جمله شاعران غدير شخص حضرت مولي(ع) است. اين شعر را علي(ع) در پاسخ به نامه معاويه نگاشته است. معاويه در نامه خود به علي(ع)، فضيلتهايي را براي خود برميشمرد. از جمله ميگويد كه پدرم در جاهليت بزرگ و سروري داشت و در اسلام به پادشاهي رسيدم. خويشاوند پيامبر و دايي مومنان و نويسنده وحي الهي هستم. از اينرو علي(ع) در پاسخ او شعري را سرود و هويت خود را به رخ او كشيد:
محمّد النبي أخي و صنوي/ و حمزةُ سيدُ الشهداءِ عمّي
....
سبقْتُكمُ إلي الإسلام طُرّاً/ علي ما كان من فهْمي و علمي
فأوجب لي ولايتهُ عليكمْ/ رسولُالله يوم غدير خُمّ
فويلٌ ثمّ ويلٌ ثمّ ويلٌ/ لمن يلقي الإله غداً بظلمي
پيامبر محمد، برادر و همتاي من است و حمزه، سرور شهيدان عموي من است... در اسلام آوردن بر همه شما بر اساس فهم پيشي گرفتم. پس پيامبر خدا در روز غدير خم ولايت مرا بر شما همانند ولايت خويش واجب نمود. پس صدها بار واي بر كسي كه در روز قيامت خدا را در حالي ملاقات كند كه بر من ظلم كرده باشد.(2) بحث بر سر اين است كه آيا وحدت اسلامي بر بنيان فراموشي هويت مذهبي مسلمانان استوار است؟ يا بر اساس بهرسميت شناختن و پذيرش يكديگر بنيان نهاده شده است؟ البته اين پرسش فراتر از بحث امت اسلامي است و در حوزه هويت ملي هم موضوعيت دارد. آيا همبستگي و وحدت ملي بر فراموشي هويتهاي قومي و ديني استوار است؟ يا با حفظ آنها ميتوان جزيي از يك ملت بود؟ سنت مرحوم علامه اميني(ره) در اين ارتباط جاي تامل و انديشه فراوان دارد. پيش از آنكه اين بحث را ادامه دهم، خاطرهاي از ايشان كه از استاد محمدرضا حكيمي شنيدم را نقل ميكنم. استاد حكيمي كه خدايش حفظش كند ميگفت كه مرحوم اميني در يك تابستان به مشهد آمده بودند و در روستاي اخلمد كه روستاي خوش آبوهوايي است اقامت گزيده بودند. در همان روزها تعدادي از اديبان و شاعران نوانديش از جمله اخوان ثالث به مشهد آمده بودند و من خوش داشتم كه ايشان مرحوم اميني را ملاقات كنند. آنها هم استقبال كردند و من هماهنگ كردم و با هم به سمت اخلمد حركت كرديم. ولي، در راه دلم چون سير و سركه ميجوشيد و اضطراب داشتم كه اگر اينان با ايشان ملاقات كنند و بگويند در اين روزگاران پرداختن به مساله تشيع و نوشتن كتاب الغدير و طرح مجدد يك موضوع مورد اختلاف در جهان اسلام و كاملا كهنه چه سودي و چه اولويتي دارد؟ چه ميشود؟ و اميني چه برخوردي خواهد كرد؟ از اينكه جلسه تلخ شود به شدت نگران بودم. به هر روي در مسير بوديم و كاري از دستم بر نميآمد. به اخلمد رسيديم و وارد منزلي شديم كه اميني اقامت داشت. در اتاق قرار گرفتيم و معارفهاي صورت گرفت و از اتفاق، اولين پرسشي كه يكي از حاضران كرد، همان پرسشي بود كه من از آن نگران بودم. حكيمي ميگفت بر نگراني من افزوده شد و دل در دل نداشتم. ولي اميني با آرامش و وقار گفت كه شما در مرداب بوديد و زمين زير پاي شما سست بود. من شما را از مرداب بيرون آوردم و زير پاي شما را محكم كردم. حال شما داراي هويت هستيد و كسي هستيد. اينك با هر كي ميخواهيد از موضع برابر برويد گفتوگو كنيد. وقتي شما كسي نيستيد چگونه ميخواهيد با كسي گفتوشنود داشته باشيد؟ اولا بايد كسي باشيد تا با ديگري سخن بگوييد و اين مفهوم هويت است. وحدت اسلامي، ائتلاف بين ملل، يگانگي ملي بر حذف ساير لايههاي هويتي بنا نشده است. آنان كه وحدت و يگانگي هر مجموعهاي را با انكار لايههاي هويتي اعضاي مجموعه برابر ميدانند، به واقع بنيانگذاران جنگ و ستيزند.مرحوم مطهري به خوبي به اين موضوع در يادداشتشان در مجموعه يادنامه علامه اميني ميگويد كه «منظور علماي روشنفكر اسلامي از وحدت اسلامي، حصر مذاهب به يك مذهب، يا اخذ مشتركات مذاهب و طرد متفرقات آنها كه نه معقول و منطقي است و نه مطلوب و عملي، نيست. منظور اين دانشمندان، متشكل شدن مسلمين است در يك صف در برابر دشمنان مشتركشان است.»(3) و اما سنت علامه اميني(ره)؛ او در مقام پژوهش موشكاف و باريكبين است، از كوچكترين نكتهاي نميگذرد. سخنان ديگران را بر فراز زمان و مكان ميخواند و ميشنود و بيرحمانه از دم تيغ تيز نقد خود ميگذراند. در مقام برهان آوردن و استدلال هيچ كوتاه نميآيد و با هيچكس مداهنه و سازش نميكند. ولي در مقام زندگي جمعي با همه زندگي ميكند و همه را به رسميت ميشناسد. به كتابخانههاي گوناگون دنيا سفر و با بزرگان مذاهب و اديان ديگر گفتوگو ميكند. نوشتههاي خود را شخصا براي آنان ارسال ميدارد و از آنان ميخواهد كه او را نقد كنند و كتابها و نوشتههاي خود را نيز براي او بفرستند. فرض او معرفي و تصويرپردازي از هويت خود بهطور آگاهانه براي ديگران و آشنايي بيواسطه با ديگران به منظور شناخت آنان است. او ديگران را به رسميت ميشناسد و منكر هويت هيچكس نيست. علامه اميني(ره) در مقدمه جلد اول الغدير ميگويد: و ما اين همه را در خدمت به دين و اعلاي كلمه حق و احياي امت اسلامي ميشماريم و در جلد سوم در بحثي تحت عنوان نقد و اصلاح ميگويد: اين دروغها و تهمتها تخم فساد را ميكارد و دشمنيها را ميان امت اسلام برميانگيزد و همبستگي اسلامي را تبديل به تفرقه ميكند و جمع امت را متشتت ميسازد و با مصالح عامه مسلمانان تضاد دارد» و باز ميگويد كه «هدف ما از نقل و انتقاد اين كتابها، اين است كه به امت اسلامي اعلام خطر و آنان را بيدار كنيم كه اين كتابها بزرگترين خطر را براي جامعه اسلامي به وجود ميآورد، زيرا هيچ عاملي بيش از اين كتابها صفوف مسلمان را از هم نميپاشد و وحدتشان را از بين نميبرد ورشته اخوت اسلامي را پاره نميكند». او نامهنگاريهاي خود را با بزرگان اهل سنت انتشار ميدهد. محمد عبدالغني حسن در نامهاي به مرحوم اميني ميگويد: «از خدا مسالت دارم كه غدير [بركه] زلال شما را سبب صلح و صفا ميان دو برادر شيعه و سني قرار دهد كه دست به دست هم داده، بناي امت اسلامي را بسازند»(4). يا آنكه عادل غضبان مدير مجله مصري الكتاب ميگويد: «اين كتاب منطق شيعه را روشن ميكند و اهل سنت ميتوانند به وسيله اين كتاب شيعه را بهطور صحيح بشناسند. شناسايي صحيح شيعه سبب ميشود كه آراي شيعيان و سنيان به يكديگر نزديك شود و مجموعا صف واحدي را تشكيل دهند.»(5) محمد غلاب استاد فلسفه در دانشكده اصول دين در دانشگاه الازهر ميگويد: «كتاب شما در وقت بسيار مناسبي به دستم رسيد زيرا مشغول جمعآوري و تاليف كتابي درباره زندگي مسلمانان از جنبههاي مختلف هستم. لذا، كتاب شما به من كمك خواهد كرد و من ديگر مانند ديگران درباره شيعه اشتباه نخواهم كرد.»(6) بازگرديم به شرايط امروزين ايران. آيا بدون داشتن دركي از ايده ايران و پذيرش تمام هويتهاي قومي، ديني و مذهبي در چارچوب تمدني اسلامي و ايراني ميتوانيم به يكپارچگي ملي دست يابيم و همزيستي مسالمتآميزي با ديگر ملتها داشته باشيم؟ به گمان من، تمام ناكاميها و ناآراميها در ايران ريشه در بحران هويت دارد. هويت به همان اندازه كه در شناخت آگاهانه خود به ما كمك ميكند، به پذيرش و شناخت ديگر تكثرها نيز به ما ياري ميرساند. در پايان بار ديگر از زبان ملكالشعراي شعر فارسي حكيم فردوسي سر بر آستان علي(ع) بگذاريم.
منم بنده اهل بيت نبي/ ستاينده خاك و پاي وصي
برين زادم و هم برين بگذرم/ چنان دان كه خاك پي حيدرم
پينوشت
(1- ترجمه الغدير جلد 3، ص.57 ) (2- ترجمه الغدير، جلد 3، ص. 43 ) ( 3- مرتضي مطهري (1352)، الغدير و وحدت اسلامي، 2.234، در دكتر سيد جعفر شهيدي و محمدرضا حكيمي، يادنامه علامه اميني، موسسه انتشارات رسالت )
( 4- مقدمه جلد اول الغدير ) ( 5- مقدمه جلد سوم الغدير )
( 6- مقدمه جلد چهارم الغدير )