برخي خطقرمزهاي خودساخته
سعيد اركانزاده يزدي
هر روزنامهنگاري كه در رسانههاي ايران كار ميكند، با عبارت «خط قرمز» آشناست. روزنامهنگاران بهطور نظاممند از همان ابتداي كارآموزي در عمل ميبينند و ياد ميگيرند كه موضوعاتي و حوزههايي جزو محدوديتهاي رسانهها به شمار ميروند و نميتوان به آنها پرداخت يا در پرداختن به آنها بايد كمال احتياط را رعايت كرد. ميتوان ساعتها نشست و در مذمت اينكه بسياري از اين خطوط قرمز اصلا لازم نيست يا اينكه بسياري از اين خطوط روشن و واضح نيست صحبت كرد. باز هم ميتوان ساعتها نشست درباره ريشههاي تاريخي و اجتماعي به وجود آمدن اين خطوط قرمز بحث كرد.
بگذاريد اينجا كاري با اين حرفها نداشته باشيم و بحث را از اينجا شروع كنيم كه به هر دليلي و بنا به هر شرايطي مجموعهاي از خطوط قرمز در رسانههاي ايران شكل گرفته كه گذركردن از آنها با هزينههاي كم يا زيادي همراه است و روزنامهنگاران دريافتهاند، نميتوانند در رسانههاي جريان اصلي پا را از اين خطوط فراتر بگذارند. بهخصوص طي بيست سال گذشته كه مطبوعات اتفاقاتي همچون توقيفهاي دستهجمعي و موردي را از سر گذراندهاند و به درس عبرت ساير رسانهها تبديل شدهاند، اين خطوط قرمز محكمتر و وسيعتر شده است. تا اينجاي كار، شايد بتوانيم تقصيرها را به گردن عوامل و مولفههايي بيرون از سازمان رسانههاي ايران بيندازيم اما وقتي كه واهمهها و ملاحظهها از خطوط قرمز از حد ميگذرد و به نوعي بيم و هراس مرضوار و حرفهاي تبديل ميشود، بايد نيشتر انتقاد را به خود روزنامهنگاران نيز بازگردانيم. ايران در سالهاي اخير همواره آبستن حوادثي بوده كه خطقرمزهاي رسانهها را عقب و جلو برده و گاهي به شدت محو و مبهم كرده است. تعداد قابلتوجهي از روزنامهنگاران رسانههاي ايران از هول اينكه پا را روي خط قرمزي نگذارند، چنان محافظهكار شدهاند كه عملا دستهاي خود را در روزنامهنگاري حرفهاي بستهاند. اگر شرايط حادي پيش ميآيد، اين روزنامهنگاران در وهله اول اصلا سعي ميكنند به موضوع اصلي نپردازند. مدام در كار «نه» ميآورند و ميگويند نميشود به اين موضوع پرداخت و خيال خود را راحت ميكنند. در عين حال نيز گاهي دم از محدوديتهاي زياد رسانهها ميزنند و ميگويند كه دست و پاي ما در پرداختن به موضوعات روز بسته و قلمها شكسته است. گاهي نيز ميگويند ما نميتوانيم يك موضوع خاص را از دو روايت مخالف و موافق گزارش كنيم و اگر يك طرف را حذف كنيم گزارشمان يكسويه ميشود، بنابراين از خير كل موضوع ميگذريم.
اما مساله اين است كه روزنامهنگاران بايد در پرداخت به موضوعات مسالهدار و حساس، ابتدا تمام تلاش خود را بكنند كه موضوع را با احتياطهايي كه تصور ميكنند كمتر مشكل درست ميكند گزارش كنند، نه اينكه همان اول عقب بكشند و دربست از خير موضوع بگذرند و خاموش بمانند. اما از آن سو، نمونههاي موفقي را هم در برخورد با خطقرمزها ميتوان ذكر كرد. برخي رسانههاي داخل كشور در حوادثي كه سال 1398 به وجود آمد، مثل رويدادهاي آبان ماه يا سقوط هواپيما، توانستند مرعوب اين فرهنگ غيرحرفهاي نشوند و بهويژه مطبوعات نشان دادند كه ميتوانند با كمي ابتكار و خلاقيت، بدون اينكه براي رسانه دردسري درست كنند، ماجراها را هم شرح دهند. واقعيت اين است كه برخي خطوط قرمزي كه در رسانهها مطرح ميشوند خودساخته و بعضي ديگر نيز مربوط به دهههاي گذشته است كه حالا ديگر مسائل حادي به شمار نميروند. البته اين حرف منكر محدوديتهاي وسيع در رسانهها نيست اما گاهي ديد حرفهاي و زبان نرم و كمي حوصله و خلاقيت ميتواند راهگشاي بسياري از بنبستهايي باشد كه خطقرمزهاي خودساخته در مسير فعاليت رسانهاي ايجاد كرده است. مخصوصا دبيران و سردبيران بايد اين فضا را براي روزنامهنگاران خود باز كنند؛ چهبسا بهجاي اينكه همان اول كار موضوعات حساس را با مديران رسانه چك كنند، اگر بگذارند محتوا توليد شود شايد مديران رسانه نيز قانع شوند و با انتشار محتواي نهايي موافقت كنند. در يك توصيه كلي، ميتوان گفت روزنامهنگار بايد از هيچ سوژهاي نترسد و تلاش كند با لطايفالحيل كار خود را پيش ببرد. حتي شايد در پايان خط توليد محتوا، باز هم زور خطقرمزها بچربد و آن محتوا منتشر نشود، اما اين نبايد بهانه شود براي اينكه روزنامهنگار در همان بدو امر بگويد سراغ موضوع نميروم چون ميدانم كه رويش حساسيت وجود دارد.