• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4714 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۲۰ مرداد

نگرشي به مساله حقوق مولف و مترجم در ايران

جنونِ كپي‌رايت يا هياهوي بسيار براي هيچ

كامران برادران

در وضعيت فعلي، نوشتن درباره كپي‌رايت و حق و حقوق نويسنده و مترجم اصولا كار چندان سختي نيست. كرور كرور مصاحبه و يادداشت را مي‌توان در رسانه‌ها و مطبوعات يافت كه در مذمت اين فاجعه و رنجي كه اهل قلم از آن مي‌برند نوشته شده است. ايده تمامي اين تحليل‌ها محوري مشترك دارد؛ وضعيت ادبيات و تفكر در ايران فاجعه است، چون كپي‌رايت را رعايت نمي‌كنيم؛ آثار ادبي ما جهاني نمي‌شوند، چون ايران به سازوكارهاي كپي‌رايت توجهي نمي‌كند؛ نويسنده و مترجم بايد با چندرغاز عايدي خود بسازد، چون كپي‌كاري و دزدي دامان همه را گرفته است! درنتيجه، كسي كه بخواهد درباره «حقوق» آثار و خالقانش بنويسد مسير چندان پر پيچ و خمي پيش رو ندارد، توگويي همه‌ چيز از پيش برايش تعيين شده و كافي است كه فقط جاهاي خالي را باتوجه به گزينه‌هاي موجود پر كند. 
«كپي‌رايت» بدل به وردِ جديد زمانه ما شده است. هر كتابي كه نوشته يا ترجمه مي‌شود، بلافاصله صحبت از حقوق قانوني آن به ميان مي‌آيد؛ اينكه آيا ترجمه‌اي كه صورت گرفته با رعايت كپي‌رايت بوده و الي آخر. جالبي ماجرا اين است كه خودِ ناشران هم اين را فهميده و اين «حق» را هم بدل كرده‌اند به ارزش افزوده كالاهاي‌شان. كم نيستند كتاب‌هايي كه ناشر با تفاخر در صفحات آغازين از انتشار آن با «رعايت حق كپي‌رايت و مذاكره با ناشر و نگارنده اثر» سخن به ميان آورده باشد. مشخص نيست كه اين تاكيد بر رعايت «حق» از كجا ناشي مي‌شود؟ مگر نه آنكه حق را حكمي گويند مطابق با واقع؟ پرداختن به ايده «كپي‌رايت» اصولا از خلال چند تصوير كليشه‌اي ممكن مي‌شود: نويسنده يا مترجمي كه به ‌خاطر دزدي چند سودجو از «حقوق» خود محروم شده است و حال تقاضاي رعايت عدل و عدالت را دارد؛ ناشر يا كتابفروشي كه از «انتشار غيرقانوني» فلان اثر ضرر هنگفتي كرده و حال بايد راهي انديشيد تا اين معضل براي هميشه حل شود! اما مشكل اينجاست كه اين نياز مبرم به «كنش‌» مدت‌هاست كه از سوي نهادهاي قدرت استثمار شده است، از جمله ناشران و نهادهايي كه مدام در حال راه‌اندازي خوراك جديد براي خطاب قرار دادن آرا و پرسش‌هاي خوانندگان‌شان هستند. به ‌شكلي سيستماتيك، زماني كه بحث «كپي رايت» و حق و حقوق مطرح مي‌شود، با نوعي همگون‌سازي كوركورانه سروكار داريم. اسلاوي ژيژك به ‌خوبي نشان داده كه هنگامي كه با دو گزينه به ‌ظاهر آشكار و بديهي مواجه مي‌شويم، چه ‌بسا بهترين كار اين باشد كه قدم به عقب گذاشته و شجاعت اين را داشته باشيم كه بگوييم هر دو بدترند و تلاشي هستند براي دور كردن توجه‌ها از مساله اصلي! بحث‌هايي است كه بر سر قانون كپي‌رايت بر سر زبان‌ها افتاده درست مصداق بارز چنين وضعيتي است. در چنين ساختاري دو گزينه در برابر ما قرار مي‌گيرد: اول اينكه رعايت كپي‌رايت خوب است و حقوق تضييع ‌شده بسياري را احيا مي‌كند و دوم اينكه تن ندادن به آن نكوهيده و معادل است با زير پا گذاشتن قسط و انصاف. در مواجهه با چنين دوراهي به‌ ظاهر مبرهني بايد ترديد كرد و نگاه ديگري به ماجرا انداخت. پرسشي كه بايد بي‌هيچ شرمي آن را پيش كشيد اين است: آناني كه از ضرورت رعايت «كپي‌رايت» سخن به ميان آورده و معتقدند كه اين امر وضعيت يك‌‌بام و دوهواي بازار نشر را به سروساماني مي‌رساند و در جهت احياي حقوق مولف و مترجم پيش مي‌رود، پيش از اين كجا بودند؟ سال‌هاي سال است كه مترجم و نويسنده و ويراستار بدل به برده روزمزد ناشران شده و بايد با هر سازي كه آنها مي‌زنند برقصند. حال اگر شخص دغدغه مالي نداشته باشد، مي‌تواند همين مسير را با اندكي زرنگي ادامه دهد و اگر هم فاقد چنين پشتوانه‌اي بوده ناگزير بايد برده روزمزد اداره يا شركتي ديگر شود تا اموراتش را بگذراند. جالب اينجاست كه هيچ‌يك از مناديان حق و حقيقت كه اين روزها مدام از ضرورت «كپي‌رايت» سخن مي‌گويند، هيچ‌وقت به اين روند اعتراضي نكرده‌اند. در اين وضعيت، ناشر هرچه دلش بخواهد مي‌كند؛ با مترجم يا نويسنده كار اولي قرارداد صفر درصد مي‌بندد، حق و حقوق طرف را نمي‌دهد يا اگر هم بدهد گريه و زاري او را درمي‌آورد تا چندرغاز كف دستش بگذارد. يادم هست يكي از همين ناشراني كه مدتي است دايره «رعايت حقوق» را دستش گرفته به مترجمي گفته بود كه به جاي دستمزد، 600-500 نسخه از كتابي را كه ترجمه كرده به او مي‌دهد. وقتي هم كه مترجم بينوا پرسيده بود با اين همه كتاب بايد چه كار بكند جواب شنيده بود كه برود آنها را به كتابفروشي‌ها امانت بدهد يا اگر هم نشد بغل خيابان بساط كند تا پولش را دربياورد! اين هم از طنز وضعيت فعلي ماست كه حق و حقوق «نيروي كار» تنها زماني مورد توجه قرار مي‌گيرد كه انباشت سرمايه عده‌اي تهديد شود. در ميان فاكت‌هاي كوركننده‌اي كه در مقوله «كپي‌رايت» مدام به صورت خواننده پرتاب شده، اين نكته مهم ناديده گرفته مي‌شود كه وضعيت «نابرابرِ» فعلي دست بر قضا معلول سياست‌ها و اقدام‌هاي بخش اعظم ناشران و اصحاب پول و سرمايه در اين حوزه است، نه رعايت نكردن «كنوانسيون برن» يا نمونه‌هاي وطني‌اش. اگر كسي در اين بازار بي‌در و پيكر واقعا به دنبال احياي حقوق كسي است، بايد توجه خود را بر سازوكارهايي بگذارد كه سال‌هاست توش و توان بسياري از اهالي قلم را گرفته و شماري را نيز از ادامه كار نااميد كرده است! بحث نه بر سر عده‌اي سودجو و دغلكار كه خودِ ساختاري است كه چنين اقدام‌هايي را ممكن و بازتوليد مي‌كند.  لويي فردينان سلين زماني نوشت كه هر وقت ديگران به فكرت مي‌افتند، بدان كه به دردسر افتاده‌اي! بنابراين زماني كه مدير فلان بنگاه انتشاراتي قدر قدرت، فلان آژانس ادبي و كارشناس و رييس بهمان اتحاديه ناگهان فيل‌شان ياد هندوستان كرده و از مزاياي «كپي‌رايت» و احياي حقوق سخن به ميان مي‌آورند، نگارنده اين يادداشت كوتاه بهتر مي‌بيند كه فرار را برقرار ترجيح دهد. طنز ماجرا اينجاست كه بنگاه‌هايي كه حيات‌شان برآمده از تضييع حقوق اهل قلم است، حالا براي سود و انباشت بيشتر سرمايه افتاده‌اند دنبال حمايت از نيروي كار. البته شكي نيست كه اگر مترجمي يا نويسنده‌اي با رونويسي و دزدي از روي حاصل دسترنج همكارانش براي خود پول و پله‌اي به هم مي‌زند، بايد با او و تمامي عاملانش برخورد جدي شود، اما دست آخر تاكيد نه يك يا مورد جزيي و كلي بلكه سازوكار و ساختاري است كه اصولا چنين كارهايي را ممكن مي‌كند. تاسيس يك انجمن صنفي يا موسسه مشخص براي پرداختن به اين قضيه هم نخواهد توانست كاري از پيش ببرد. گريختن از يك دهشت به دامان دهشتي ديگر در كشور ما سنتي ديرينه است. تاريخ ايران مملو است از لحظاتي كه فرد براي گريز از ظلمي كه بر او رفته، دست به دامان جور ظالمي ديگر مي‌شود. از قرار معلوم، اصراري غريب وجود دارد كه معمول‌ترين چيزها هم بايد دفتر و دستكي براي خودش داشته باشد، پر از كساني كه اتفاقا نقش مستقيمي در وضعيت نابرابر موجود دارند. پناه بردن از دهشت حقوق پايمال‌شده به دامان فلان انجمن و كانون و صنف براي نويسندگان و مترجمان كه جز در راستاي اتلاف حق و مزد قدم برنمي‌دارد (همان‌گونه كه نمونه‌هاي پيشين چنين اثبات كرده) بنا نيست چيز خاصي را حل كند، البته ممكن است دكان جديدي براي برخي حضار دست‌وپا كند! ورنر هرتسوك در شاهكارش با نام «فيتزكارالدو» به‌خوبي نشان داده كه اغلب مواقع «تمدن» آبستن بربريت و قساوت بيشتري است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون