هنريكي كه ميشناختم
حميد حيدري
از لحظهاي كه تصميم گرفتم اين يادداشت كوتاه را بنويسم، ذهنم متوقف شده است و كلمات ياريام نميدهند. نوشتن از كسي كه گنجينه واژگان وسيعي داشت و از طرفي به قداست واژهها مومن بود محال نباشد قطعا دشوار است. در اين چند روز خاطرات فراواني به ذهنم هجوم آورده، از اولين كلاس درس با استاد تا آخرين گفتوگو و با اين حال انگار كه خاطرهاي نيست. در فضايي مهآلود قرار گرفتهام و با بهت اين سطور را مينويسم. از چه چيزي بنويسم؟ از هنريك مجنونيان استاد سختگير و با دانش يا از هنريك مجنونيان كارشناس زبده و دلسوخته محيطزيست يا از هنريك مجنونيان دوستدار فرهنگ، هنر، ادبيات و ايران؟ اينكه انساني داراي ابعاد گوناگون و گسترده باشد بسيار ارزنده و قابل ستايش است با اين حال براي آنان كه ميخواهند او را بشناسند و توصيف كنند بسيار سخت است. پس بگذاريد سادهتر بگويم، چه چيزي در هنريك مجنونيان براي ما شاگردان نوآموز خاص و يونيك بود؟ و چه چيزي باعث شده بود از خيل اساتيد با دانش بيش از همه شيفته او شويم؟ به بيان ديگر وقتي از هنريك مجنونيان حرف ميزنيم دقيقا درباره چه كسي حرف ميزنيم؟ صادقانه بگويم ميل و شيفتگي بيمانند هنريك مجنونيان به زيستن دقيقا آن ويژگي برجستهاي بود كه بيش از همه مرا مجذوب خود كرد. انسانهاي زيادي ديدهام كه از كمبودها ناليدهاند، كم آوردهاند، فرار كردهاند و شكست خوردهاند. ولي آنان كه ماندند و جنگيدند و با تمام نقصهاي سيستم ناكارآمد و منقبض توانستند بر اصول و پيمان خود استوار باشند، كمياب بودهاند. هنريك مجنونيان از اين نوع انسانهاي رو به انقراض بود. محيطزيستي بودن و به معناي صحيح كلمه بومگرايي در ايران كنوني اعصابي پولادين ميخواهد و دلي عاشق زيرا كه فرد آگاه و عاشق هميشه شاهد عجيبترين و تلخترين اتفاقات براي طبيعت بيپناه اين سرزمين است. بيگمان معلم بودن هنريك مجنونيان از اين قاعده كلي كه شخصيت آدمي بر اثر كار يا كارهايي كه ميكند در طول زندگي شكل ميگيرد، جدا نبود و براي من هر زمان كه خسته و نااميد ميشوم، خواندن اين بخش از نوشتههاي استاد، الهامبخش است:«اما براي دانشجويان و هواداران رهايي محيط زيست شايد ديدگاه مايكل سوله بتواند مايه دلگرمي بيشتري براي عبور از بحرانهاي كنوني باشد. مايكل سوله معتقد است كه معماران و صنعتگران در قرون وسطي، زماني كه شروع به ساخت كاتدرالها(كليساهاي جامع) كردند از اينكه نتيجه كار و موفقيت آنها قرنها طول خواهد كشيد و آنها به هيچوجه نتيجه كار خود را نخواهند ديد نه تنها هراسان نشدند بلكه خللي در اراده آنها به وجود نياورد. كارگزاران حفاظت نيز بايد اهداف خود را در مقطعي با پيچيدگيهاي اجتماعي سازگار كنند و در اقدامات خود آنها را مدنظر قرار دهند. اگر دير زيستي آنها براي ديدن نتايج كارشان كفايت نميكند نبايد از اين بابت دچار يأس و نااميدي شوند يا در ثمربخشي كارشان ترديد داشته باشند زيرا به گفته بانوي جان شيفته و بزرگواري، نااميدي بدترين احساس براي از پاي درآمدن است. نسل امروز اگر از شكوه و عظمت اين بناهاي باشكوه كه ساخت برخي از آنها دو قرن طول كشيده و به عنوان ميراث جهاني ثبت شدهاند، بهرهمند است و به آنها افتخار ميكند، مديون اراده و باور استوار نسلي است كه كار خود را بدون هرگونه خودخواهي يا نااميدي ادامه داد. اين معماران در طول حيات كار و آفرينش خود هر يك به تربيت نسلي همت گماشت كه بتواند كار نيمه تمام آنها را به پايان برد. حاميان محيطزيست نيز شايد لازم باشد با اين باور كه به هر حال انسان به قصد نابودي خود بر نخواهد خاست و دير يا زود به اين آگاهي دست خواهد يافت كه با شرايط محيط زيست خود به هماهنگي برسد به كار خود اميدوارانه ادامه دهند و از بحران زيستمحيطي كنوني نهراسند.» بدون شك خانه گرم و روشن و نگاه مهربان استاد تا ابد در خاطرمان حك شده و تاثيري كه در مسير زندگي ما گذاشته ابدي خواهد بود.
معتقدم اين نوشته مجيد رهنما كه يادآور انساني است كه «هنر عشق ورزيدن» و ايثار را ميداند و از زندگي، اين وديعه بيهمتا به درستي بهره ميگيرد، ميتواند توصيفي درخور از زندگي پربار هنريك مجنونيان باشد: «پس انساني كه به انسان بودن خود واقف شده است و با نور و عشق راه زنده بودن را در برابر خود باز ميكند، انساني است كه در درجه اول ميكوشد خود و دنيا را آنچنان كه هست ببيند. انساني كه حس مسووليت و احترامي شديد نسبت به خود دارد و با توجهي كه شرط عشق و خرد انساني است به دنبال آن ميرود تا شخصيت و تماميت انساني خود را هر دم آبديده و محكمتر كند. چنين انساني از جمله هيچگاه حاضر نخواهد شد كه به خاطر كسب افتخارات موهومي از قبيل جاه و مقام و منزلت دروغين يا تحصيل ثروت و موقعي كه بتواند احيانا او را در برابر پستي و بلنديهاي روزگار بيمه كند خود را بفروشاند. گرانبهاترين سرمايه اين انسان و محكمترين پايه قدرت او چيزي جز شخصيت او نيست و براي او، اين زندگي هزاران بار بيش از آن ارزش دارد كه در ازاي خوشايند ديگران يا ملاحظات گذران اجتماعي، خوار و ذليل شود.»