هنريك مجنونيان؛ زنده در ميان كلمات و كتابها
آيدين پورخامنه
اگر كسي بخواهد هنريك مجنونيان را بشناسد يا اگر احساس دلتنگي، دوستدارانش را گرفتار كرد، او در ميان كلمههاي كتابهايش زنده است.
در تاليفها و ترجمههايي كه از مجنونيان باقي مانده، تنها محيط زيست را درك نميكنيد و ميتوانيد با جهانبيني چند ساحتي او آشنا شويد.
نقل قولها و اطلاعاتي كه در متون باقي مانده از او در دسترس است، ميتواند چراغ راهي براي زندگي انسانگونه باشد. همانقدر كه محيط زيست را ميشناخت، با موسيقي آشنا بود، آثار شاعران ايران و كشورهاي مختلف را دنبال ميكرد، آثار هنري، تابلوهاي نقاشي، مجسمهها، سازههاي دست برايش زيبايي غيرقابل وصفي داشت. فيلمهاي سينمايي و مستند را به خوبي درك و تحليل زيباييشناختي ميكرد. همواره براي رعايت اصول اخلاقي و كمك به هنرمندان، آثار اصلي را خريداري ميكرد و هيچ كدام را در خانه نگه نميداشت. ميگفت كتاب، فيلم، آلبوم موسيقي و ... را بايد هديه بدهيد تا همه بتوانند از آن استفاده كنند.
خيلي خوششانس بودم كه توانستم در آموزشكده محيط زيست، از حضورش بهرهمند شوم، چراكه اين آموزشكده خيلي زود دانشجويان را از داشتن او محروم كرد. تا بود، در همه كلاسهايش روي همه دانشجويان رشتههاي مرتبط يا غيرمرتبط از دانشگاههاي مختلف باز بود. در كلاس، درس محيط زيست نميداد، درس زندگي ميداد. او همه را ميشناخت، نميدانم چطور، اما مسائل و مشكلات همه را در خاطر نگه ميداشت و چنان دوستانه راهنمايي ميكرد، انگار سالهاست كه دانشجو را ميشناسد و پدرانه خواستار پيشرفت اوست. چند سالي بود كه بيشتر ساعات روز را در خانه ميگذراند، او را از فضاي آكادميك دور كرده بودند و ديگر توان سالهاي گذشته را نداشت كه در كوه و دشت، گشتزني كند و حساب دانههاي خاك و سنگهاي منطقه را داشته باشد. اما حضور او در خانه، ساعتي به بيكاري نميگذشت. از همه شهرهاي ايران دوستداران محيط زيست و دانشجويانش به خانهاش ميرفتند، راهنمايي صادقانه و تجربه بيدريغش شامل حال همه ميشد؛ از دوستدار محيط زيستي كه ميخواست در يكي از شهرهاي ايران، فعاليت محيط زيستي كند تا دانشجوي دكترايي كه در تلاش براي نوشتن كتاب يا مقاله بود. «نميدانم» پاسخي بود كه گاهي در كلاس به سوالهاي دانشجويان ميداد، اما هفته بعد پاسخ را ميدانست و با معرفي چند منبع، دانشجو را راهنمايي ميكرد. بعد از فارغالتحصيلي دانشجويان، با آنها در ارتباط بود. اگر هر يك از دوستانش –كه از اعضاي هيات علمي دانشگاهها و متخصصاني با تجربه بودند- درباره موضوعي بيش از او تحقيق كرده بودند، پژوهشگر را به آنها معرفي ميكرد. همه دانشجويانش ميدانستند، دوستان ناشناختهاي دارند كه ميتوانند به آنها كمك كنند يا از آنها كمك بگيرند. دانشجويانش، صاحب خانوادهاي به وسعت ايران بودند.
هنريك مجنونيان، براي دريافت جوايز در مراسمها حاضر نميشد. با اينكه جايزه دادن و گرفتن را نميپسنديد، براي رعايت اخلاق، گاهي فردي را به نمايندگي از خود ميفرستاد. جوايز متعددي به او اهدا شده بود و نميپذيرفت، علاقهاي به جايزه هيچ مسوول و هيات داوراني نداشت. تعداد زيادي كتاب نوشته بود و بيشترشان تجديد چاپ شده بودند، محيط زيست و مردم را دوست داشت و گياهان، پرندگان، همه جانداران، خاك، باد و مردم به او عشق ميدادند.
مجنونيان، پژوهشگر، آموزگار، فعال، مترجم و مولف مستقل بود. هيچ فعاليتي را براي نام يا نان انجام نداد. براي هر كلمه از كتابهايش تحقيق ميكرد، ميخواند، ترجمه ميكرد، با صاحبنظران بحث و گفتوگو ميكرد. در كنار اينها همواره خود، به تحليل بيطرفانه ميپرداخت و قلمش روي صفحات جاري ميشد، گويي عصاره جانش روي كاغذ ميريخت. در نوشتن شب و روز نميشناخت، تا بتواند پيامش را ساده و شفاف بيان كند، آن زمان بود كه آرام ميگرفت. حسابهاي بانكياش نبود كه او را ثروتمند كرده بود، قلب مهربان و فكر پوياي او بود كه از همه چيز بينيازش ميكرد.