گيرم پدر تو بود فاضل
مهرداد احمديشيخاني
وقتي كه ماه گذشته در مراسم دوباره مسجد شدن اياصوفيه و تغيير كاربري آن از موزه، اردوغان اين شعر فارسي سلطان محمد فاتح به مناسبت فتح قسطنطنيه را خواند كه سروده بود: «پردهداري ميكند در قصر قيصر عنكبوت/ بوم، نوبت ميزند بر تارم افراسياب»، به مذاق بسياري از ايرانيان خوش آمد. البته اين فقط سلطان محمد فاتح نبود كه ذوق شاعرياش فارسيسرايي بود كه در بين سلاطين عثماني نيز سلاطيني بودند كه به فارسي شعر ميسرودند، از جمله سلطان سليم كه بر شاهنامه تسلط داشت و شعرهاي نابي به زبان فارسي سروده، از جمله «اهل دل را جز اين مرادي نيست/ كه سپارند جان به خاك رهت» يا سلطان سليمان قانوني كه چنين دلنشين فارسيسرايي ميكرده: «ديده از آتش دل غرقه به آب است مرا/ كار اين چشمه ز سرچشمه خراب است مرا». البته اينكه سلاطين دولت عثماني كه همجوار ايران بودند و با حضور مولانا در سرزمينشان، سلطه شعر و ادب فارسي شايد چندان غريب نباشد، اما وقتي توجه كنيم كه در دورهاي تا منطقه بالكان، فارسيسرايي رسم بوده، موضوع جالبتر ميشود، آنجا كه در حكومت محلي عثمانيان در بالكان، صدراعظمي اهل بوسني كتابي به سبك گلستان به فارسي سروده و نامش را «بلبلستان» نهاده بود.
اما اينكه در دورهاي زبان فارسي از شرق تا غرب عالم زمان خود گسترده بود و حتي امروز در تبت روستايي هست كه به فارسي سخن ميگويند يا در زماني شاعران پارسيگوي هند، گوي سبقت از شاعران ايران ربوده بودند و چندين قرن، بهترين شاعران پارسيگوي، هندي بودند و نه ايراني و همانطور كه در يادداشتي در همين روزنامه اشاره كردم، سرود ملي پاكستان به زبان فارسي است، همه درست، ولي امروز چه؟ اينكه در گذشته، زبان فارسي، شرق و غرب عالم را به هم پيوند ميزد به جاي خود و البته جاي مباهات دارد ولي به قول همان ضربالمثل فارسي خودمان «گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل»؟ حالا كه عصر رسانههاست و آن هم انواع رسانههاي ريز و درشت كه فضاي واقعي و مجازي را به تسخير خود در آوردهاند، دم زدن از اينكه ما چنين و چنان بوديم، چه فايده دارد؟ با اين فخرفروشي و دلخوش كردن به اينكه اردوغان شعر فارسي خوانده كه زبان فارسي، گستره سابق خود را باز نمييابد. از خود بپرسيم ما براي حفظ اين گستره كه بزرگترين و مهمترين سنگر هويتي ما در مقابل هجوم ديگران است چه كردهايم؟ چقدر به اين اهميت داديم كه سخن فارسي را در آن سوي مرزهاي سياسي ـ جغرافيايي امروز حفظ كنيم؟ آيا در اين موج هر روز تنگتر رسانهاي، رسانههاي ما هم اين اهميت را دريافتهاند؟
مهمترين رسانه ما در اين فضاي هر روز تنگتر شده، صدا و سيماست. در كدام يك از برنامههاي اين رسانه، غير از اهداف ايدئولوژيك، اولويت و هدف اخص، حفظ گستره زبان فارسي است؟ ميگويند در سفر وزير خارجه اسبق كشورمان به تاجيكستان بعد از فروپاشي شوروي، موسيقي يكي از خوانندگان پيش از انقلاب را براي خوشامدگويي نواختند. معني اين را ميفهميم كه چيست و از اهميتش باخبريم؟ آيا متوجه ميشويم كه اگر قصدمان حفظ گستره زبان فارسي در سرزمينهايي است كه نگرششان به مذهب طور ديگري است، راه ادامه حيات زبان فارسيمان از كدام سو است؟ و آيا متوجه هستيم كه اگر اين گستره را از دست بدهيم، مرزهاي فرهنگيمان با مرزهاي سياسي ـ جغرافياييمان يكي ميشود و اين بسيار مهلك و خطرناك است؟
يكي از دوستان سفركرده كه اينك ساكن تاجيكستان است، ميگفت باز جاي شكرش باقي است كه برخي شبكههاي رو به گسترش فارسي با هدف قرار دادن نيازهاي تفريحي و نه ايدئولوژيك فارسيزبانان، حافظ اين گستره زبان فارسي در آن سوي مرزها هستند تا جايي كه گويش به زبان فيلمهاي دوبله شده تركي، كه بسيار نزديك به زبان معيار فارسي دوبله شدهاند، براي جوانان و نوجوانان آن ديار، نشانه فخر و غرور است، كاري كه بهتر بود رسانه صوتي و تصويري خودمان ميكرد و اين عرصه را به ديگران نميبخشيد كه آنچه معلوم است به هر دليل اين عرصه را خالي نهاده و از انجامش پرهيز ميكند.