قمار محمد بنزايد
نصرتالله تاجيك
سابقه توافقهاي كشورهاي عربي با رژيم صهيونيستي براي عاديسازي روابط به دهه ۱۹۹۰ باز ميگردد. البته از دهه ۱۹۷۰ اين روند با مذاكرات كمپديويد آغاز شد، اما توافقهاي دوجانبه با اسراييل از سال ۱۹۹۴ با توافق وادي عربه بين اردن و رژيم صهيونيستي و توافق طابا ميان مصر و اين رژيم آغاز شد. از آن زمان تاكنون تحركاتي در ميان برخي كشورهاي عربي بهويژه در جنوب خليجفارس براي ايجاد نوعي رابطه با اين رژيم شكل گرفت. مثلا مجوز قطر براي تاسيس يك دفتر اقتصادي اسراييل در دوحه و همچنين روابط غيررسمي عمان با تلآويو كه سال گذشته پيش از درگذشت سلطان قابوس، به دعوت از نتانياهو براي سفر به مسقط و ديدار ميان اين دو انجاميد. اين رويه را در فارسي با عنوان عاديسازي و در عربي با عبارت «تطبيع» توصيف ميكنند. اما اين تلاشها به دليل فشار افكار عمومي مردم كشورهاي منطقه خيلي جلو نرفته است. عربها و به ويژه فلسطينيها اين را نميپذيرند. همين تعداد توافقهايي هم كه تاكنون ايجاد شده است، بيش از آنكه براساس خواست و اراده مردم منطقه باشد به دليل فشارهاي دولت ايالاتمتحده امريكا و تطميع رژيمهاي منطقه رخ داده است. بعد از جريان بهار عربي، كشورهايي مانند عربستانسعودي تلاش كردند كه آثار و عواقب اين توفان را از سر بگذرانند. يكي از اصليترين راهكارهايي كه دولتهاي سعودي و امارات براي رها شدن از آثار نارضايتي افكار عمومي و تفكرات آزاديخواهانه و مردمسالاري در پيش گرفتند، هراسافكني و ارعاب از دشمن خارجي با استفاده از «لولوسازي» بود. اين حكومتها، ايران را به عنوان «لولو» در منطقه معرفي كردند تا از اين طريق، با بهانه دشمن خارجي بتوانند مردم خود را از اقدام عليه ثبات برساخته رژيمهايشان منع كنند. اين رويكرد كه با هدايت امريكا انتخاب شد، باعث شد تا نزديكي ميان اين رژيمها با رژيم اشغالگر سرزمين فلسطين هم به بهانه دشمن مشترك آغاز شود. سعوديها و بحرينيها در طول اين سالها تلاشهايي براي مذاكره و معامله با رژيم صهيونيستي انجام دادند. امابهرغم فشار و تطميع از سوي واشنگتن و لولوسازي از ايران و بهانه دشمن مشترك باعث نشد كه خيلي پيشرفتي در روند تطبيع با رژيم صهيونيستي جلو برود. اما هيچ انگيزه و اراده عميق و نياز فوري اجتماعي يا حتي تمايلي در ميان افكار عمومي كشورهاي عربي براي عاديسازي رابطه با اسراييل وجود ندارد. واقعيت اين است كه انگيزههاي تاريخي، نيازهاي اجتماعي و حتي اهداف سياسي كشورهاي عربي، ماهيتا در تضاد با عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي است. محمد بن زايد، حاكم بالفعل امارات متحده عربي تلاش كرده است براي اهداف سياسي شخصياش يك پاس گل انتخاباتي براي دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا فرستاده است. معلوم نيست اين توپي كه بن زائد براي ترامپ فرستاده، چندان موقعيت گلزني خطرناكي براي ترامپ ايجاد كند، چهار ماه ديگر نتيجه اين باجها مشخص ميشود. مانند فوتبال، انتخابات در امريكا هم قابل پيشبيني نيست، شايد همين هديه بنزايد به يك موقعيت بسيار خوب براي ترامپ در سياست داخلي تبديل شود، اما شواهد نشان ميدهد كه چنين نيست.
اين خوشخدمتي محمد بن زايد به ترامپ، از جيب مردم فلسطين است، با اين توجيه كه طرح الحاق كرانه باختري به سرزمينهاي اشغالي تحت سلطه رژيم صهيونيستي، متوقف ميشود. كل اين ادعا مسخره است. اساسا بن زائد سر چيزي معامله كرده است كه مال خودش نيست، فلسطينيها مدعي سرزمينهاي فلسطيني هستند و نه ابوظبي. هر شعاري كه نتانياهو بدهد و معاملههاي قرن و هزاره و شوخيهاي قرن نميتواند سرنوشت مردم يك سرزمين را تعيين كند. مردم فلسطين مهرههاي بازيهاي سياسي نتانياهو، ترامپ، بن سلمان و بن زايد نيستند. قطعا سرنوشت سرزمين فلسطين نه در تماس بن زايد و نتانياهو، بلكه با اراده مردم فلسطين تعيين ميشود. مردم فلسطين بعد از ۷۳ سال هنوز توانستهاند كارزار خودشان براي بازپسگيري سرزمين اشغالشدهشان را زنده نگه دارند و قطعا با قويتر شدن اين اراده، در آينده اين رفع اشغال محقق خواهد شد.
سرزمين فلسطين، متعلق به مردم فلسطين است. فلسطين ريشه در تاريخ دارد، تاريخي كه دهها و صدها نتانياهو و بنزايد و امثالهم در آن آمدهاند و رفتهاند. اين معامله نه از نظر مردم فلسطين مشروعيت دارد و نه در افكار عمومي اعراب مقبوليت. خواسته اصلي طراحيكنندگان اين توافق اين است كه از رابطه اعراب با رژيم صهيونيستي قبحزدايي كنند.
دوم اينكه كمكي به دونالد ترامپ، رييسجمهور امريكا است تا چند روزي در تيتر خبرهاي بينالمللي باشد. من انگيزه ديگري براي اعلام اين خبر نميبينم و معتقدم كه نبايد بهاي چنداني به اين توافق داد. قطعا اصل اين اتفاق، كمسابقه و مهم است، اما وزن و اثرگذاري چنداني ندارد، چراكه با اقدام بن زايد، قبح رابطه با صهيونيستها در ميان اعراب ريخته نخواهد شد. اگر به اين سادگي بود تا به امروز ۷۳ سال از آغاز اشغال سرزمين فلسطينيان گذشته است تا به امروز ديگراني خيلي سياستر و باهوشتر و قدرتمندتر از محمد بن زايد بودند كه اگر ميتوانستند اين قبح تطبيع را ميشكستند. مساله ديگر هم مساله موفقيت ترامپ در سياست خارجي است. شايد اگر شرايط ايالاتمتحده امريكا طبيعي بود و مشكلات سلامتي و اقتصادي در اين كشور حكمفرما نبود، اين خبر ميتوانست يك كمك جدي به كارزار انتخاباتي ترامپ كند. همانطور كه به صورت معمول رايدهندگان امريكايي چندان اهميتي به سياست خارجي نميدهند، در شرايطي كه مشكلات داخلي در پيش چشمانشان به عنوان اصليترين مساله انتخابات پيش رو قرار دارد، اولويت گفتوگوي تلفني محمد بن زايد و نتانياهو، بسيار برايشان از بيكاري و كرونا كمتر خواهد بود. من معتقدم كه اقدام امارات باعث قطبيتر شدن وضعيت اشغال فلسطين ميشود. افرادي كه تاكنون مواضعي مبهم داشتند و يكي به نعل و يكي به ميخ ميكوبيدند، حالا وضعيت واضحتري پيدا ميكنند. طرفها رسما موضع خود را روشن ميكنند كه طرفدار آرمان فلسطين هستند يا هوادار اشغالگر فلسطين. به تصور من روشن شدن اين جبههگيريها برخلاف انتظار طراحان اين توافق، كمك بيشتري به حل مساله فلسطين و تقويت موضع فلسطينيها ميكند. جبهه آرمان فلسطين، حالا كم كم از زوائدي كه پشتپرده به اين آرمان خيانت ميكردند خالي ميشود. محمد بن زايد هم وارد قماري شده است كه سرنوشت خودش را در معادله قدرت امارات متحده معلوم ميكند. محمد بن زايد، وليعهد يكي از
۷ امارت اين كشور است. ۷ امارتي كه هر يك سياست متفاوتي دارند، رويكرد متفاوتي دارند و ممكن است اصولا چندان موافقتي با اين عملكرد نداشته باشند. بن زايد، از زماني كه به صورت بالفعل با كنار رفتن يا كنار زده شدن برادرش به شكل بالفعل جانشين او شد، تلاش كرده است كه قدرت را در اين كشور يك دست دراختيار بگيرد و همه رقباي قدرتش را كنار بزند. او تاكنون قدرت را يكدست دراختيار خودش نگه داشته است، اما رقبايش همچنان قدرتمند هستند و معلوم نيست تا چه زماني تركتازي و يكهتازي او را در قدرت بپذيرند. محمد بن زايد با خوشخدمتي به ترامپ، تا آبان ماه كه انتخابات برگزار ميشود و در صورت انتخاب مجدد ترامپ به رياستجمهوري مجموعا چهار سال ديگر فرصت دارد تا بتواند تحت حمايت امريكا خودش را به عنوان رهبر بلامنازع امارات مطرح كند، اما اين اقدام قطعا تبعاتي در پي خواهد داشت. افكار عمومي عرب و بهويژه فلسطينيان نسبت به امارات بدبين شدهاند، روابط امارات با قدرتمندترين همسايهاش، ايران، دچار مشكلات بيشتري ميشود و اختلافات ميان هفت امارت اين كشور را تعميق ميكند.
توافق بن زايد و نتانياهو، هيچ اثري جز افزايش تنشها و تشنج در منطقه نخواهد داشت. اساسا صلح، امنيت و ثبات منطقه خاورميانه و غرب آسيا، بخشي از انگيزهها و اهداف اين توافق نيست و هيچيك از طرفها به فكر صلح نبوده و نيستند. حتي اگر بن زايد دلسوزي براي فلسطينيها داشت و ميخواست امتيازي بدهد تا جلوي اشغال سرزمينهاي بيشتري را بگيرد، نبايد اين امتياز را به ترامپي ميداد كه بدترين سياستها را تاكنون عليه فلسطينيها در پيش گرفته است. نميتوان مدعي خيرخواهي فلسطين بود و به بدترين دژخيمان فلسطينيان، به مشروعيتدهندگان اشغال قدس و برنامهريزان افزايش سرزمينهاي تحت سلطه رژيم اشغالگر، امتيازهاي تازه داد. اما اين رويدادها، براي جمهوري اسلامي ايران مطلوب است. با افتادن نقاب از چهرهها و پايان دوروييها و خيانتها، مردم فلسطين بيش از گذشته به فقدان اراده در ميان حكام عرب در حمايت از خودشان پي ميبرند و آنها را به سمت راهكارهاي ديگري پيش ميبرد. براي سياستهاي ضداشغالگري در ايران مطلوبتر اين است كه مردم فلسطين و اعراب خودشان پاي كار بيايند و از حمايت حكام عرب و ايالاتمتحده دل ببرند و مستقيما در برابر رژيم صهيونيستي ايستادگي كنند. به اعتقاد من اين رويداد وزن سياسي و استراتژيك چنداني در مقابل موقعيت ايران در خاورميانه ندارد. با تقويت اتكا به نفس مردم فلسطين، باعث ميشود تا كارزار مقابله با اشغالگري تقويت شود و اين به نفع سياست ضداشغالگري ايران است. گفته ميشود كه نفوذ اسراييل در مناطق پيراموني ايران، باعث تضعيف قدرت ايران در منطقه ميشود. من اين استدلال را نميپذيرم. مگر نه اينكه اسراييليها سالهاست در كشورهايي در شمال و شمال غرب ايران نفوذ دارند و از آنجا عمليات جاسوسي و خرابكاري و امثالهم انجام دادهاند، به امارات هم بروند، چندان تغييري در شرايط ايجاد نميشود. فرض كنيم كه آنگونه كه طرفداران اين رژيم ميگويند عمان و كويت و بحرين و قطر و سعودي صف كشيدهاند تا روابطشان را با تلآويو تطبيع كنند، چقدر اهميت استراتژيك براي ايران دارد؟ نبايد چندان اين قضيه را بها داد و
در راستاي تلاشهاي افرادي چون برايان هوك، به شكلي وانمود كرد كه انگار كابوس جمهوري اسلامي ايران رخ داده است. اين اتفاق، تعبير كابوس فلسطينيهاست كه همزبانان و مدعيان پشتيبانيشان با اشغالگران دوستي ميكنند. جاهطلبي محمد بن زايد، در بلندمدت امارات را دچار دردسرهاي بيشتري ميكند. همان هزينههايي كه در يمن به امارات تحميل شد، از نفرت مردم يمن از جنايات اين كشور گرفته تا هزينههاي شديد مالي و نظامي و عاقبت اجبار به عقبنشيني، در نتيجه اين تصميم تشديد خواهد شد. تنش و تشنجي كه با اين توافق ايجاد ميشود، نهايتا دامن خود محمد بن زايد را ميگيرد.
من معتقدم كه اقدام امارات باعث قطبيتر شدن وضعيت اشغال فلسطين ميشود. افرادي كه تاكنون مواضعي مبهم داشتند و يكي به نعل و يكي به ميخ ميكوبيدند، حالا وضعيت واضحتري پيدا ميكنند. طرفها رسما موضع خود را روشن ميكنند كه طرفدار آرمان فلسطين هستند يا هوادار اشغالگر فلسطين. به تصور من روشن شدن اين جبههگيريها برخلاف انتظار طراحان اين توافق، كمك بيشتري به حل مساله فلسطين و تقويت موضع فلسطينيها ميكند. جبهه آرمان فلسطين، حالا كم كم از زوائدي كه پشتپرده به اين آرمان خيانت ميكردند خالي ميشود. محمد بن زايد هم وارد قماري شده است كه سرنوشت خودش را در معادله قدرت امارات متحده معلوم ميكند.