يكي داستان است پر آب چشم
مسعود اميرزاده
در بلندترين ستيغ البرزشرقي كه نام فاخر شاهوار را بر خود دارد، فقط كلاهي سفيد از برف و داماني پر از سبزينگي چشمنوازي نميكند؛ شاهوار زيستگاهي ارزشمند از گونههاي جانوري مهم است كه بر اهميت آن افزوده است. اينها و بسيار فراتر از اينها باعث شده كه شاهوار نه فقط يك توده اكولوژيك مهم كه يك عنصر هويتي و فرهنگي براي استان سمنان خصوصا شهر تاريخي شاهرود باشد.
احداث معدن آلومينا در پايكوه شاهوار نه فقط تعرضي به حريم زيستي مردماني بود كه اين كوه را پشتوانه حيات خويش ميدانستند، بلكه توهين به هويتي قلمداد شد كه ريشه در نمادهاي اقليمي دارد.
اعتراضات آغازيدن گرفت و كنشگران و مردمان محلي به جمع منتقدان حضور معدن در جوار خويش و آلودگي و تخريبهاي ناشي از آن پيوستند. كمكم مسوولان و گروههاي مرجع و ريشسفيدان به مشكلات پيش آمده از اين معدن توجه نشان داده و در كنار مردم منتقد قرار گرفتند. تعطيلي معدن شاهوار حاصل يك مطالبه اصيل دامنهدار مردمي است كه تاكنون توانسته يكي از مخربان عرصههاي طبيعي را زمينگير كند.
آنچه رفت، شرحي مختصر از قصه پرآب چشمي است كه بر يكي از كوههاي اين سرزمين رفته است. در كشوري تشنه حال كه مهمترين منبع توليد آب دستهاي سنگي و پربركتي است كه به سوي آسمان دراز شده، خورهاي به نام معدنكاوي در حال بريدن اين دستهاي متبرك است. به نام اقتصاد، به نام اشتغال، به نام توسعه و... بخش معدن با روابط پيچيده و مبهم و بهرهمندي از قانوني فاجعهبار و يكسويه فعال مايشا در زمينه تاراج اندامهاي حياتي اين كشور است. اين بخش با اشتغالي كه در واقع به مثابه پرداخت جان در قبال دريافت نان است، كسب و كاري مشابه تجارت كليه و كبد در كشور به راه انداخته كه حاصل آن سوزاندن ستونهاي حيات و پايداري است.
هرچند گزارشهاي متعدد مركز پژوهشهاي مجلس شوراي اسلامي به صورت عام و به صورت خاص به معدن شاهوار پرداخته و بخشي از بيقانونيها و لطمات آن را شماره كرده، ليكن هنوز هيچ تحقيقات جامعي در كشور به آسيبشناسي اين بخش به ظاهر اقتصادي و توليدي نپرداخته است.
نارضايتيهاي مردم محلي از همجواري با معادن كه در واقع تكيهگاه زيستي آنها را تصرف ميكند و تبديل به ثروت براي جمعي بيگانه از يك سو و منشا آلودگي و تخريب و مزاحمت براي آنها كرده است، در جايجاي ايران زمين بلند است. معادن كوه كركس، معادن جاده هراز، معادن ورزقان، معدن تنگه شيرينه بوشهر كوهشاه كرمان و بسيار ديگر، زخمهاي عفوني و عميقي است كه بر جان نجيب طبيعت و مردمان گرداگرد آن وارد شده و گويا صداي ضجههاي حاصل از آن به گوش صاحبان تصميم نميرسد.
معمولا صاحبان اتوكشيده معادن با نقاب چهره دود گرفته كارگران و دستان ترك خورده آنها در مراكز تصميم حاضر و لابي ميكنند و به بهانه سختي و نان زير سنگ بخش معدن سعي در دور زدن قوانين حفظ محيط زيست و منابع و حتي ميراث فرهنگي دارند. همين موجب شده كه چه در تدوين و تصويب قوانين و چه در تصميمات كلي كشور همواره به سود بخش معدن نگاه تبعيضآميزي وجود داشته باشد.
شوربختانه بايد گفت سازمانهاي متولي امر طبيعت و زيست پايدار در كشور در قبال بخش معدن بيپناه هستند و نيز صداي اعتراض مردم محلي به درستي شنيده نميشود. از همينرو به مرور شاهد كاهش ظرفيتهاي حياتي سرزمين، گسترش نارضايتي عمومي، شكاف فزاينده طبقاتي و از دست رفتن چشماندازهاي ارزشمند خدادادي هستيم.
بدون شك اين كوهستان و طبيعت سلامت و بينقص است كه دلربايي كرده و در پس خود سلامت رواني جامعه و ميل به حفظ سرزمين را در دلها ايجاد ميكند. كوههاي سرشكسته و رودخانه بستر غارت شده و مراتع ويران شده به وسيله بخش معدن بيشتر اسباب ترحم و تنفر هستند و بساط اختلافات درون خانگي را موجب ميشود تا همدلي و يگانگي در عشق به وطن.
شاهوار سربلند از اين جهت نيز مثال زدني است كه فرزندان او در شهر شاهرود و ساير نقاط چون ديدند كه كوهي پشت و پناه آنهاست در هجوم بخش معدن كمر خم كرده، همت گماشتند و اينبار آنها پشت و پناه كوهستان خود شدند و در مقابل تخريب آن ايستادگي كردند.
هم اين فرزندان و هم تمامي دلبستگان طبيعت ايران زمين ميدانند كه كارزار حفظ كوهستان از طمع بخش معدن تمام ناشدني است و اين دندان ريشهكن نخواهد شد. انواع ترفندها به كار بسته خواهد شد كه دوباره كوهستانهاي ما جولانگاه ماشينآلات جهنمي شده و كسب و كار تنفروشي سرزمين به جريان بيفتد. اما تنها نقطه اميد اين است كه نه فقط در سمنان و شاهوار كه در همه ايران مردم هوشيار شدهاند و فريب شعارهاي دروغين اشتغالزايي و فيالواقع اشتعالزايي و سرزمينسوزي را نخواهند خورد. حفظ محيط زيست و چشماندازهاي طبيعي در سبد مطالبات مردم جاي گرفته و ايشان به خوبي فهميدهاند كه اين عرصهها متعلق به مردم و حتي ساير زيستمندان آن هم نه يك نسل بلكه نسلهاي آتي است.
آنها اجازه نخواهند داد تصميمات تسكيني براي دفع امراض ريشهدار اقتصادي يا رضايت عدهاي صاحب نفوذ اسباب متلاشي شدن لوازم حيات در اقاليم كوچك آنها را فراهم كرده و در آخرالامر به جاي كوههاي سربلند و پر برف، تفالههاي متعفن و آلوده معدن بر دستان آنها بماند.