روز پزشك و اين همه داستانهاي باورنكردني واقعي
امير صدري
امسال داستان «روز پزشك» برايم با هر سال متفاوت بود. از اولين روزهاي اعلام رسمي وجود بيماري كرونا در ايران به عنوان يكي از اعضاي روابط عمومي سازمان نظام پزشكي در تماس مستقيم با مسائل كادر درمان و به خصوص پزشكان حاضر در صف مقابله با بيماري كوويد 19 قرار گرفتم و شاهد آنچه هم در سطوح مديريتي و هم در سطوح صف ميگذشت بودم و براي همين روايتهاي كرونايي فراواني را ميشنيدم و ميديدم. از طرف ديگر به عنوان يكي از اعضاي سياستگذاري و اجراي مراسم روز پزشك سازمان نظام پزشكي در سال جاري تجربهاي متفاوت داشتم. در مراسم امسال دو بخش ويژه در نظر گرفتهشده، بخشهاي تجليل از شهداي مدافع سلامت و بخش تجليل از قهرمانان كرونا بود و شخصا در روند انتخاب و دعوت نمايندگان اين دو گروه بودم. به دليل رعايت پروتكلها نه ميتوانستيم پذيراي خانواده بيش از صد و شصت شهيد مدافع سلامت باشيم و نه از بيش از سيصد قهرمان كرونا انتخابشده توسط مراكز نظام پزشكي در سراسر ايران (كه تازه آنها هم نمايندگاني از كل مدافعان سلامت بودند) باشيم. براي همين تنها ده نفر از هركدام اين گروهها برگزيده شدند كه انتخابشان صرفا براساس اينكه از هر كدام از گروهها يك نفر حضور داشته باشد و از سراسر ايران هم نمايندگاني حضور يابند، بود. تماس براي دعوت اين افراد باعث رودررويي با داستانهاي واقعي زندگي افرادي شد كه تكتكشان قهرمان محسوب ميشوند، از آن پزشك بازنشستهاي كه در دوران كرونا به صف درمان برگشته بود و تلاش ميكرد تا درمانگر مردم باشد و گفته بود براي چنين روزهايي تربيت شدهام و وقتي وجودم ميتواند مفيد باشد نبايد در خانه بنشينم و در نهايت شهيد شده بود، تا آن پزشك متخصصي كه پذيرفته بود به جاي همكارش هم كار كند و شيفتهاي يك روز در ميان خود را به شيفتهاي هرروزه بدل كرده است تا همكار باردارش در خطر تماس با ويروس قرار نگيرد و در نهايت خود مبتلا شده بود، تا آن متخصص بيهوشي كه بيست و پنج روز ماه در بيمارستان شهر شيفت داشت و تنها پنج شب در ماه را در خانهاش ميگذراند و درنهايت پس از پنج ماه حضور مداوم در بيمارستان به بيماري مبتلا شد و درگذشت، يا فرزند شهيدي كه عاقبت در كنار پدرش آرام گرفت يا آن فوق تخصصي كه چون رشته تخصصياش به كار بيماران كرونايي نميآيد به عنوان پزشك عمومي در مراكز كرونا بيمار ويزيت ميكند، از آن خانم پزشكي كه جدا از كار در صف اول مقابله با كرونا تمام وقتهاي آزادش صرف بسيج امكانات منطقهاش براي تامين ماسك و دستكش براي ساير همكاران شده بود تا همكاراني كه در دو سه روز اندك تعطيلاتشان در ماه حاضر به ديدن خانوادههايشان نيستند چراكه ميدانند آنها را در خطر قرار ميدهند و البته همسران، فرزندان و پدر و مادرهايي كه به دليل نداشتن امكان سوگواري عادي هنوز با از دست دادن عزيز خود كنار نيامدهاند و هنوز هم در شوك هستند ...
تكتك اين داستانها دنيايي از درد و رنج و حسرت و در عين حال شجاعت و ايثار در خود داشتند. آنچه مسلم است اين است كه از دست دادن پزشكي كه پس از سالها ممارست در علماندوزي به قطب علمي بدل شده كه هر روز جان عدهاي را با پيوند كليه نجات ميداد يا متخصصاني كه در گوشه و كنار كشور در مناطق دورافتاده خدمت ميكردند به اين سادگيها نيست و اين حسرت نبودشان را چندبرابر ميكند. روزگار غريبي است و داستانهاي اين قهرمانان قطعا ذهنم را رها نخواهد كرد، همانطوركه آن نگاه ترسيده چشمان نرجس خانعليزاده اولين شهيد سرافراز مدافع سلامت از كادر پرستاري را تا روز آخر زندگيام از ياد نخواهم برد.پزشك