• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۲ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4725 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۲ شهريور

يادداشتي بر رمان سالِ ورزايي، نوشته محمد اكبري

سالِ ورزاجنگ

پرنيان خجسته‌حال

 

 ورزاي جنگي از ميان گوساله نر انتخاب مي‌شود كه بر اثر تربيت به شكل ورزاي جنگي درمي‌آيد. ورزاها وقتي به سن سه سالگي مي‌رسند، آمادگي لازم براي تبديل شدن به يك ورزاي جنگي را دارند. شاخ‌هاي آنها را با شيشه و چاقو مي‌تراشند تا هنگام نبرد بتوانند حريف را زخمي كنند و اغلب نيز به شاخ ورزا سير مي‌مالند تا جراحات دردناك‌تر شود. با اين اوصاف مي‌توان گفت خصلت اساسي اين حيوان خشونت است. امري كه در سراسر رمان سالِ ورزايي محمد اكبري كه ازسوي نشر پيدايش در سال 99 منتشر شده است، به طُرق مختلف حضور دارد. چه در مورد طبيعت كه فصل زمستان است با بوران و برف و سوز و سرما و چه در حيوانات كه رم كرده و خشمگينند    همچنين در شخصيت‌ها كه عصبي، بدخلق، تخريب‌گر و جدلي‌اند. حال كمي بيشتر به اين جزييات بپردازيم.
خشونت طبيعت در رمان سال ورزايي 
 فصل توصيف شده و مسلط در اين رمان فصل سرماست. يعني زمين در چرخش تقويمي خود به سردي رسيده است. آسمانِ فضاي رمان سياه و ابري است و بارانش بند بيا نيست. «باران شلاق مي‌زد به زمين، به باغ شازده، به عمارت نيمه ويران. نيمه سالم عمارت اربابي طاقت سيلي را كه آمده بود نداشت و فرو ريخته بود.» مدام برف مي‌بارد و سوز و سرما و كولاك عمق استخوان را مي‌جود و مي‌پكاند. منطقه هم روستايي است از توابع رشت به نام «سنگر». «رودخانه سيااسطلخ» از سرما يكسره يخ زده است. «سپيدرود» سر ناسازگاري دارد. «آب وهمناك مي‌خورد به ديواره رودخانه و گل‌آلود و كف‌آلود برمي‌گشت.»  جاده را برف كاملا سفيد كرده است. «برف از سر زانو هم رد مي‌شد» و «باد همه جا را خشك كرده.» همه اينها چرخش كند زمين و مسلط شدن فصل سرد را متصور مي‌شوند كه در نتيجه بيانگر خوي خشونت  است. 
خشونت حيوان در رمان سال ورزايي
در وهله اول بايد به قارقار كلاغ‌ها اشاره كرد كه صداي ثابت اين رمان است و گويي مي‌خواهند با قارقارشان گوش شنوندگان را بيازارند. «انگار همه كلاغ‌ها از رشت تا سنگر جمع شده بودند روي درخت انجير چسبيده به سياه‌اسطلخ.» روباهي كه مرغابي را شكار زده و مي‌گريزد. شكار بخشي از خشونت غريزي است. «ديشب اردك كاكلي را خودم كردم توي مرغ‌داني و نيست. ديروز غاز نرم اين روباه برده و خورده حتما.» عمارت نيمه ويران محل خروس‌جنگ و ورزاجنگ است. سگي مي‌خواهد زنجير پاره كند و كسي را بدرد، يا براي ميني‌بوس واق واق مي‌كند. «سگِ درازغلام انگار هار شده بود از ديدن دسته گاوها و مي‌خواست درخت آزاد را از ريشه درآورد»، «از دستت خون مي‌آد... نبستيش؟... جاي گاز سگه؟» گاوي كه در طويله ماغ مي‌كشد و پا بر زمين مي‌كوبد. ورزايي كه هجوم مي‌آورد و از طويله مي‌‌پرد وسط حياط و دور خانه مي‌دود و شاخش را فرو مي‌كند به ديوار كاه‌گلي طويله. سگي كه زاييده و توله ندارد، انگار توله‌اش را خورده است. گاوي كه گوساله‌اش را خورده و «فقط سر گوساله مانده بود توي دهان خوني گاو»، «الان مرجان را مي‌خورد.»
خشونت انسان در رمان سال ورزايي 
در اين اثر با شخصيت‌هايي روبه‌رو مي‌شويم كه يا دست به خشونت مي‌زنند يا دستخوش خشونت مي‌شوند. «ستار» كه ارديبهشت 57، هجده سالش تمام مي‌شود، سرش گرم مهلكه ورزاجنگ است. ورزاي ستار در جنگي از ورزاي «كاسي» شكست مي‌خورد. «ستار دمغ بود. انتظار باخت ورزايش را نداشت. حس سرشكستگي داشت. حس آب سياه اسطلخ. مستاصل دور خود مي‌گشت و گرداب درست مي‌كرد.» «آقاكاس» در پي آن است كه گاو دزديده شده را سر بزند. «سرش را مي‌زديم شايد شانس قمار برمي‌گشت.» در جايي هم مي‌گويد كه سر دستفروشي را كلاه گذاشته و قصدش دزديدن تيلرهاي «شركت طرح برنج» است. «درازغلام» هم همان خشونتي را بروز مي‌دهد كه ديگران. «درازغلام توي چرت و خواب و بيداري، درگوش آقاكاس گفت اين باد و توفان جان مي‌ده براي به‌دربردنِ گاو از طويله مردم.»  «گدا» هم گاودزد است. «سيدخانم» را در يك نقشه گاو دزدي مي‌بيند، زنش هم با او دست به يكي مي‌كند. 
«مرجان» دختري است كه در اين بين دستخوش خشونت مي‌شود. از ستار حامله است، سراغش را از هركسي مي‌گيرد اما پيدايش نمي‌كند. توي ده چو افتاده است كه گم و گور شده يا گم و گورش كرده‌اند و «گدا» و «سيدخانم» پدر و مادر مرجان، مي‌خواهند او را به كاسي بدهند، در صورتي كه مرجان از آقاكاس متنفر است و دلش ستار را مي‌خواهد. 
«شازده» نمونه بارز خشونت و نگاه از بالا به پايين ارباب و رعيتي است. در توصيف رفتار او همين مثال از كتاب بس: «شازده با نوك انگشت اشاره به طلادندان و آقاكاس فهماند باهاشان كاري ندارد و با نوك انگشت كوچك به گدا اشاره كرد بيايد جلوتر.»  در مجموع طبيعت و حيوان و انسان در اين اثر داراي وضعيت ورزايي هستند. اين اثر با نشان دادن رفتار طبيعت و حيوان و انسان گوياي اين است كه فصل و دورانِ تاريخي خشن برقرار شده است. يعني با چرخش تقويمي زمين به تاريخي رسيده‌ايم كه خشونت در همه ‌جايش ريشه دوانده است.   در واقع خشونت هم به شكل مستقيم با پرخاش در رفتار حيوان و انسان و طبيعت مشخص است و هم به‌طور غيرمستقيم به شكل زايش عصبي. از جو حاكم بر اين رمان پيداست كه برف و سرما و بارانش هم عصبي‌اند. در مورد حيوان و انسان و حتي جن هم بايد گفت كه آنها نيز به عصبيت رسيده‌اند. در اين اثر گاو، سگ، انسان و جن همه در حال زاييدنند. «مرجان حس كرد الان است كه جن بزايد.» حتي مادرِ پير درازغلام حامله برايش به نظر مي‌رسد. مرجان هم كه از ستار حامله است. اين زاييدن طبيعي نيست بلكه از فرط خشونت و از جنس خشم است، چراكه گاو مي‌زايد و سپس گوساله‌اش را مي‌خورد. سگ در چاله مي‌زايد و توله‌اش را مي‌خورد. بچه‌اي توي آب سياهرود مي‌افتد و غرق مي‌شود. يا بچه‌اي توي آب سياه‌اسطلخ. « مي‌توان گفت «سال ورزايي» شخصيت‌هاي اين رمان را احاطه كرده است و درنهايت آنها را به سمت مسخ شدن پيش مي‌راند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون