بهار يا ويراني عربي؟
عباس عبدي
چندي پيش با دوست محترمي گفتوگويي داشتم درباره زيانهاي تغييرات بزرگ و توضيح ميدادم كه چرا اصلاحات معقولترين و پذيرفتنيترين راه است، حتي اگر افتان و خيزان حركت كند. به ظاهر گفتوگوي ما از حيث بيان دلايل يكديگر را قانع نميكرد، در نتيجه آن دوستمان به انگيزهخواني پناه برد و گفت كه شما هم از بقاي وضع كنوني منتفع ميشويد به همين علت از خطمشيهاي تغييرات بزرگ دفاع نميكنيد. البته اين نحوه استدلال به معناي پايان يافتن گفتوگو بود. از اينرو به او گفتم كه خب اگر كسي هم عين همين استدلال را در برابر شما بياورد چه خواهي گفت؟ اينكه بگويد منافع تو در گرو تغييرات بزرگ است و به دليل همين منافع از آن دفاع ميكني! روشن است كه انگيزهخواني چاره كار نيست. البته يك نكته را نبايد فراموش كرد يا ناديده گرفت و آن اينكه بسياري و شايد هم اغلب افراد برحسب منافع رفتار و حتي تحليل ميكنند، ولي اگر كساني بتوانند اين منافع را در چارچوب عمومي بسط دهند و مستدل كنند ايرادي ندارد. از اينرو منافع شخصي من نيز اقتضا ميكند كه نهادهاي رسانهاي و پژوهش اجتماعي گسترش يابد، چون حرفه من در اين دو زمينه است، ولي گسترش اين دو حوزه را با تامين منافع عمومي شرح ميدهم. توسعه و آزادي رسانه و پژوهش كمك به مديريت عقلاني و شفاف و نيز تفاهم عمومي ميكند و اين تامينكننده خير عمومي است. بگذريم. اكنون ميخواهم شاهدي ديگر در ادعاي خود عرضه كنم. اميدوارم كه با اين استدلال همدلانهتر برخورد شود.
10 سال از اتفاقات منجر به بهار عربي ميگذرد. تونس، مصر، ليبي، سوريه، تا حدي يمن، سپس عربستان، مراكش و... در اين موج سياسي دچار تحول شدند. چنان شور و شعفي جهان عرب را فرا گرفته بود كه همگان بر آن غبطه ميخوردند. اين حمايت به اندازه كافي دليلي بر درستي و مفيد بودن آن اتفاقات تلقي ميشد. برخي از اين كشورها توانستند به سرعت موج را سركوب كنند مثل عربستان. برخي به جنگ داخلي رسيد، مثل ليبي و سوريه، برخي نيز به تحولات سياسي تا حدي راديكال انجاميد. تقريبا همه آنها شكست خوردند. بهترين آنها تونس بود. هم به علت بالاتر بودن شاخص توسعهيافتگي و هم به علت رفتارهاي مدنيتر احزاب سياسي آن. از اينرو به نظر ميرسيد كه تونس از اين موج موفق بيرون آيد و حداقل سرنوشت آن مثل ليبي و سوريه يا مصر نشود كه فروپاشي و ارتجاع كامل را تجربه كردند. تونس كه بهترين روند تحول را داشت امروز در چه وضعي است؟ بازگشت آرام به گذشته را در پيش گرفته. نارضايتي در حد بالايي است. همچنان وحدت و تفاهم سياسي دور از دسترس است. اكثريت به ويژه جوانان چشمانداز روشني از آينده ندارند. آنان از وضع خود ناراضي بودند كه قيام كردند و بهار عربي را ايجاد نمودند ولي كار به جايي رسيده كه بهار عربي را بهار ويراني مينامند، زيرا هيچ چيز دندانگيري نه تنها نصيب آنان نشده، بلكه نسبت به گذشته عقبگرد هم داشتهاند. بنابراين براي هر انجام هر اقدام سياسي و راهبردي، توضيح نامطلوب بودن شرايط كنوني كافي نيست، بلكه بايد چشمانداز تا حدي روشن هم عرضه كرد. فراموش نكنيم تونس جزو كشورهايي است كه مسير تحولات آن در يك دهه گذشته با خشونت كمتر و تفاهم و سازگاري بيشتري انجام شده است و الا وضعيت ليبي، سوريه و يمن حكايت فاجعهباري است كه پيش روي همه قرار دارد.
برخي دوست دارند كه بگويند ما با ديگران فرق داريم و به سرنوشت آنان دچار نميشويم. قطعا فرق داريم، ولي به نظر ميرسد كه اين تفاوتها در جهت تقويت سناريوي بدتر شدن نتايج است و نه بهتر شدن. آيا اين استدلالها به آن معني است كه هيچ اتفاق ناخوشايندي رخ نخواهد داد؟ قطعا چنين نيست. اگر دستاندركاران كشور و سياست داخلي اقدامات موثري پيشه نكنند، انتظار ميرود كه دير يا زود با مشكلات بزرگتري مواجه شويم در عين حال ما وظيفه نداريم در فرآيندهاي زيانبار مشاركت يا آنها را تاييد كنيم. منافع و مصالح جامعه ايران از خلال يك تفاهم تاريخي و ملي و به رسميت شناخته شدن همه شهروندان ميگذرد.
امكان شكلگيري چنين تفاهمي از خلال فرآيند اصلاحطلبانه بسيار بيشتر است تا ورود در فرآيندهاي راديكال و ساختارشكن. همچنان كه در سالهاي اصلاحات شاهد تقويت اين نوع از تفاهم هم بوديم. به نظر من مردم نيز از چنين روندي حمايت ميكنند. اعتراض نسبت به وضع موجود به معناي تاييد هر شيوه ديگري نيست. گمان ميكنم كه مردم همچنان اميد دارند شاهد شكلگيري قويتر يك جريان اصلاحطلبانه براي عبور از شرايط كنوني باشند.