ريشههاي واقعه كربلا (3)
آدم از خاك، عرب بر عجم برتري ندارد مگر به سبب تقوا. معاويه دستور داده بود تا عربي وجود دارد غيرعرب حق ندارد امام جماعت باشد. همچنين غيرعرب حق ندارد در صف اول نماز جماعت قرار گيرد. دستور داده بود علي عليهالسلام را در منابر به خصوص در نمازهاي جمعه سب كنند و دشنام دهند. اين رسم تا زمان روي كار آمدن عمربن عبدالعزيز كه به توصيه معلمش در كودكي دريافته بود كه اين كار مذموم است، برقرار بود. معاويه، هم از ديانت و هم از روحانيت به عنوان ابزار براي رسيدن به اهدافش استفاده ميكرد. آيه قرآن را كه ميگويد «اگر كسي مظلوم كشته شود بر ولي دم اوست كه قصاص كند» ابزاري قرار داد براي تحريك مردم شام و گسيل لشكر 100 هزار نفري به سوي كوفه با شعار خونخواهي عثمان از علي عليهالسلام خليفه مسلمين و يارانش. همچنين برخي صحابه پيامبر خدا(ص) و تابعين را تشويق به جعل حديث در نكوهش امام علي عليهالسلام و خاندان پاكش ميكرد. رشوههاي فراوان به مخالفانش ميداد و از اين طريق برخي ياران امام حسن عليهالسلام را از گرد ايشان پراكنده و صلح را بر آن امام عزيز تحميل كرد و البته به مواد صلحنامه هم كه در مجموع به نفع امام حسن و خاندان رسالت بود هرگز عمل نكرد. اين درحالي بود كه امام حسن و بعد از او امام حسين در دوره 10 ساله امامت خود در زمان معاويه به قرارداد صلح پايبند بودند. از ديگر كارهاي معاويه در دوره خلافتش مسموم كردن مخالفانش بود. مالكاشتر را در راه سفر به مصر مسموم كرد، همچنان كه امام حسن عليهالسلام را مسموم كرد و به شهادت رساند. كار ديگر او بر سر نيزه كردن سر مخالفانش مطابق رسم دوره جاهليت بود همچنان كه سر عمرو بن حمق خزايي را بر سر نيزه كرد و بعدا يزيد نيز اين رسم را ادامه داد و سر امام حسين عليهالسلام و اصحابش را بر سر نيزه كرد. اساسا معاويه بسياري از اكابر شيعه مانند حجر بن عدي را به شهادت رساند. اين گوشهاي از كارنامه پر از ظلم و نفاق معاويه است كه نشان ميدهد او چگونه بر سر عهدي كه با پدرش ابوسفيان براي انهدام اسلام و بازگشت به جاهليت عرب بسته بود، پايدار بود. آخرين اقدامش موروثي كردن خلافت براي فرزندش يزيد بود. در واقع توصيه پدرش به بنياميه را عمل كرد كه توپ خلافت را بين خود پاسكاري كنيد و نگذاريد از دست شما خارج شود و يزيد با آن شخصيت فاسد و هرزه خليفه شد؛ يعني جانشين پيامبر(ص) شد. امام حسين عليهالسلام در چنين شرايطي قيام كرد در حالي كه در 10 سال امامت خود در زمان معاويه اين قيام را اجتنابناپذير نميدانست زيرا اين دو عنصر يعني موروثي شدن خلافت و تبديل شدن آن به سلطنت و نيز شخصيت خاص يزيد در ميان نبود و معاويه تا حدي حفظ ظاهر ميكرد و لااقل متجاهر به فسق نبود. در واقع امام حسين احساس كرد كه اگر در اين شرايط قيام نكند و اقدام به امر به معروف و نهي از منكر ننمايد در آينده نزديك اثري از اسلام باقي نخواهد ماند و اينجا جايي است كه بايد با خون خود و اصحابش و اسارت اهل بيتش، پيام خود را به دنياي اسلام برساند و از انهدام اسلام جلوگيري كند. اينجاست كه نقش امام و پيشوا در شيعه و در واقع اسلام آشكار ميشود. آنچه را كه ديگران در آيينه نميديدند، امام حسين در خشت خام ميديد؛ مردم عادي فكر ميكردند اسلام برقرار است، نمازهاي جماعت و جمعه باشكوه بيشتر از گذشته برگزار ميشود، صداي اذان از مأذنهها شنيده ميشود، مناسك حج به خوبي برگزار ميگردد، پس اسلام برقرار است. اما امام و پيشواي جامعه ميفهميد كه پوستهاي از اسلام باقي است و هسته آن كه عدالت و مواريث معنوي اسلام و حكومت صالحان باشد از بين رفته است و بايد اسلام را زنده كرد. در شماره بعد به ماهيت قيام امام حسين ميپردازيم.