• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4729 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۶ شهريور

در باب شاعري پرويز اسلام‌پور

آن كه مقيم پل‌هاست

نازنين آيگاني

او را خطاب‌ كرده‌اند: 

«فرشته ساكن حجم‌هاي سريع!»*
فكر مي‌كنم اين بهترين خطاب است براي شاعري كه زبانش مدام در سفر باشد. پرويز اسلام‌پور آدمِ زمان است بيشتر تا زبان. گرفتار آزادي در زمان است.
در رفت و آمدي بي‌وقفه، مدام سوغاتي از حال براي گذشته مي‌برد، از گذشته براي حال مي‌آورد.
او «ارجاع» را حضور مهم‌زمان در زبان مي‌شناسد و ترجيح مي‌دهد قرباني سنتِ فارسي باشد تا قهرمان شعر نو. تمام مكاشفه او و كاميابي‌اش در يافتنِ طرزِ شخصي شعر، نتيجه اين عبور و مرور است. ديالكتيكي كه نه تنها در زمان بلكه در تجربياتي ميان جهان دروني و رازواره‌اش با اجتماع‌گرايي‌هاي ذهني اوست. اين ديالكتيك درون و برون، گذشته و حال، شعر او را به آگاهي بي‌واسطه‌اي نسبت به تجربه‌هاي رواني ِ ناخودآگاه مبدل مي‌كند كه در روند ويرايش شعرهايش نيز با همين رويكرد، كم‌كم ‌آگاهي از تنِ شعر برمي‌دارد تا به شكلي انتزاعي از معنا برسد. او در اين حركت‌هاي مدام، مجالِ نگريستنِ از دور را مي‌يابد. ديالكتيكي كه نقبي آگاهانه ميان دو جهان را مي‌طلبد و شعر او كاركرد اين نقب را دارد . نقبي كه زبان اسلامپور و شاعران هم‌مسلك او را عقيم نمي‌گذارد، اين پل است. رصد جهان و جهان‌ها از روي يك پل كه خودِ اسلام‌پور اقرار مي‌كند كه گاهي چنان رقيق به آن نگريسته كه انگار از آن گذشته و آن سو در تفرجي به باغ‌ها رسيده. مي‌گويد: «... با يك شبح آن طرفِ همه‌چيزها يك ديدار خيلي ساده خواهم‌ داشت كه در آن صورت همه‌چيزهام گفته مي‌شود.» راستي اين همه اصرار بر عبور، گذر، نرسيدن و از دور ديدن است كه زاويه چشم را در شعر اسلام‌پور پررنگ مي‌كند؟ اصرارش در كم‌گويي، ويرايش چندباره، حذف قاطعانه گفته‌ها، كاستن و كاستن تا جايي كه كمترين حرف، بيشترين طعمِ معنا را ببرد، از همين نگاهِ از دور نمي‌آيد؟ همين انزواي ايستاده روي پل كه با چشم غيرمسلح قادر به ديدن ريزنقش‌ها نباشد تا بتواند پديده‌ها را در مجاورت هم، در كليتي پيوسته معنا دهد؟ نه اينجا و نه آنجاست، نه پرويز و نه مهدي، نه تهران و نه پاريس، اسلام‌پور روي پل ايستاده ‌است با كرورها اُبژه كه همه نشان از فقدان دارند. فاصله امكان حفظ بي‌معنايي واژه را بيشتر مي‌كند و قدرت تعليق شعر در فضاي تاريك را بالا مي‌برد. همانطور كه خودش در بيانيه حجم مي‌نويسد: «حجم، سكوت پرتاب است و ظرفيت پرتاب‌هاي دورِ جهان‌هاي ناپيداي شعر...» «طبقات جنون» بلندترين شعر اسلام‌پور است كه بر يك نوار چندين متري دستمال‌كاغذي نوشته. ياد اثري از خوان ميرو مي‌افتم -كه از قضا در ايران هم هست-. خطوط و لكه‌هاي پراكنده و مستحكمي كه همه رد انگشت‌هاي او را دارند بر طومار كاغذي چهارده متري.
كنش‌هاي بصري اسلام‌پور، قابل تامل است. انتخاب دقيق و با وسواس ِطرحواره‌هايي براي مجموعه‌هاي مختلف و تاكيد بر حضور طرح‌ها، نشان از تعمدي در بيان بصري همراهِ كلمه دارد. وقتي در بازنويسي «طبقات‌جنون» در 10 صفحه كاغذ، باز مناظر شعر بر او نمايان مي‌شود و دوباره زبانش را بر آن مي‌گذارد و شعر را تا پانزده صفحه ادامه مي‌دهد، زير ِنام، عكسي از دوران جواني پدرش مي‌نشاند و اين شعر را با عكسي از راه‌پله چوبي خانه زيرشيرواني‌اش همراه مي‌خواهد. براي صفحه‌ نخستِ دفتر «اثراتِ عطر»، طرحي برگزيده است از شمايل انساني حلق‌آويز كه در پايين آن نوشته شده: «مهدي پرويز اسلامپور».
اين دفتر كه ابتدا نام «گُل‌آب » گرفته بود، متشكل از چهل شعر است كه با همان وسواس كم‌گويي سه بار ويرايش شده و تا حد ممكن حذف اضافات (از نگاه شاعر) بر آن اعمال شده است. با اين وجود انگار طرح جزئي از شعر قلمداد مي‌شود. مي‌ماند و كنار نامِ كاملِ شاعر نما مي‌گيرد. بر دفتر «رودخانه و دو چيز ديگر» پرتره‌اي در كنار يك فرم اريبِ فعال بر خطِ قُطري مي‌بينيم كه در زير آن واژه فرانسه «la peur» به معناي هراس نوشته شده است. واژهايي كه در كنار طرح، شعر مستقلي را رقم مي‌زند.
اسلام‌پور براي آغاز دفتر «فرشته پيشترها» كه هديه به ليلي، دختر اوست، نقاشي كودكانه‌اي از خود ليلي را برگزيده است. توجه اسلام‌پور به هنرهاي بصري، تنها در كنار شعرهايش نمود ‌يافته ‌است و جداي از شعر او و شاخه مستقلي از آن نيست. طرحواره‌ها گويي شكل تازه‌اي از واژه‌ها هستند كه در هياتي آزادتر از بيان به كلمه پيوسته‌اند. در نامه‌اي به رويايي مي‌نويسد: آيا تراژدي امكان وجود نيافت مگر وقتي كه ما كلمه نخست را گم‌ كرديم؟ و كلمه گم شد وقتي كه ما به آن معنايي داديم. آنان كلمه را در شعر كشتند، چنان كه صدا را در موسيقي!» اين ديباچه‌هاي منقوش، همه نشان از زند‌گي كلمه در شعر اسلام‌پور دارند؛ حتي وقتي چون اولين ثبتِ «طبقات جنون» به يك كنشِ بصري مدرن در قالب پرفرمنس مبدل مي‌شوند، باز شعرند. شعري كه نه روشي براي بيان، كه تعالي بيان است. آنجايي كه مي‌نويسد: 
«رازت را به من بگو، ‌اي واژه زيبا!» 
* يدالله رويايي در نامه‌اي به اسلام‌پور چنين خطابش مي‌كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون