نگاهي به شاعري پرويز اسلامپور به مناسبت انتشار كتاب شعر «طبقات جنون»
وطن عجيب ما آسمان*
بهنود بهادري
1– دقيقا پس از نيم قرن كتابي با عنوان «طبقات جنون» از پرويز اسلامپور(مهدي اسلامپور- پرويزمهدي اسلامپور- آنگونه كه در برخي از نامههاي او آمده است) توسط نشر «رشديه» به چاپ رسيده است. اسلامپور در سال 1346 «وصلت در منحني سوم» و در همان سال «نمك و حركت وريد» و در سال 1349 مجموعه شعري به نام «پرويز اسلامپور» را به چاپ رسانده بود. در برخي منابع نام مجموعه شعر «پرويز اسلامپور» را به اشتباه «پس حس خداوند نجاتم ميدهد» آوردهاند. علت اين اشتباه، نداشتن عنوان روي جلد كتاب است روي جلد كتاب آمده است: پرويز اسلامپور. كتاب را كه باز كنيم به جمله «پس حس خداوند نجاتم ميدهد» برميخوريم و اين علت اشتباه در منابع مذكور است. ميتوان گفت پس از چاپ كتاب «طبقات جنون» از اين پس بحث درباره اسلامپور را ميتوان اينگونه آغاز كرد: كدام اسلامپور؟ اسلامپور 3 مجموعه شعر دهه 40؟ يا اسلامپور «طبقات جنون»؟علت اين پرسشها را سعي ميكنم به صورت كلي و با آوردن چند مثال شرح دهم. پرويز اسلامپور در ميان حلقه اصلي شاعران «شعر ديگر» متفاوتترين و راديكالترين فرد آن حلقه شعري محسوب ميشود. شدت بخشيدن در رفتارهاي زباني شعر، فرم نوشتن و حتي اجراي آن بر صفحات مجموعهاي از فيگورهاي راديكال منحصر به فرد اوست. كلمات بخشي از هدف مجموعههاي دهه 40 اوست. ميزان سفيدي كاغذ، نوع نگارش، رنگ كاغذ و... پا به پاي كار پيش ميرود و نتيجهاي منحصر به فرد به دست ميدهد. ساخت تصاوير شعر او، فاصلهگذاريهايش ميان سطرها و حتي نوع جهانبيني او با ساير اعضاي شاعران ثبت شده در دو كتاب «شعر ديگر» به شدت متفاوت و قابل شناسايي است. او بر عكس ساير شاعران ذكر شده به شدت با زبان، خشن رفتار ميكند و دقيقا شعر را در مرز يك هيچ مطلق و بيمعنايي محض قرار ميدهد. ناقدين محافظهكار كم از «مضحك بودن» شعرش نقد ننوشتهاند اما سعي اسلامپور چون سعي هوشنگ ايراني يا تندركيا ايجاد يك وضعيت يگانه و پيشرو بوده. در مجموعه شعر «وصلت در منحني سوم» او با دايرههاي درشت سياهرنگ، شعرش را اپيزوديك ميكند. به سختي و با دقتي زياد بايد روايت نهفته در پس هر اپيزود بخشي از شعرهاي اين مجموعه را يافت. گزارههاي غيرمعمول او در اين كتاب از ديگر مشخصههاي بارز او در شعر آن سالهاست:«به چهره فيروزه را صلا دادهاي» يا: «نهرهاي قهقهه/ روح را وحشتزده كردند» يا: «بر توسن فلزي عشق/ دنياي كبوتر/ تقليد كردني است».سال 1346 زماني كه اسلامپور كتاب دوم خود «نمك و حركت وريد» را چاپ كرد از شمايل يك شاعر جنزده و به شدت راديكال پردهبرداري شد. او در هر شعر، اثر انگشت خود را ثبت كرد يا به شهادت و گواهي يا به گردنكشي نزد نسلي كه او آنان را ضد ادبيات ميدانست. در آذر ماه سال 47 او شاعري عجيب و نه چندان جدي نزد شاعران محافظهكار يا اديبان چپزده به حساب ميآمد ولي در «كلوپ رشت» در شب شعرخواني، اسلامپور 25 ساله وقتي پشت تريبون رفت و در مقابل خود شاعران نامدار آن سالها و حتي هماكنون را نشسته ديد، اينگونه بحث را شروع كرد:«وقتي من شعر ميخوانم، همه بايد خفه شوند»1از اسلامپور در دو كتاب «شعر ديگر» شعر چاپ شده است و در سال 1349 مجموعه شعر «پرويز اسلامپور» كتابي بدون عنوان و صفحاتي بدون شماره را چاپ كرد. حركات او در ادبيات پُر از اطوار و اداست. هنرمند را با متن يكي ميدانست و چه خوش ميدانست. تصاوير عجيب و دور از ذهن در كتاب «پرويز اسلامپور» فراوان ديده ميشود:«اِل بارها/ با بارهاي باد/ اِل بيصداي ترحم...». 2– با توصيفات اشاره شده، كتاب «طبقات جنون» چهره جديدي از پرويز اسلامپور را به مخاطب نشان ميدهد. شاعر جنزده دهه 40 چون مجنون، عاشقي است عيان و از جنون زميني مينويسد و از جنون الهي. تعريف خواجه عبدالله انصاري از جنون روشي است كه اسلامپور در اشعار سالهاي آخر خود اجرا كرده است:«جنون در مستي نهايت است و در درويشي بدايت. جنون آن باشد كه مرد در عين آگاهي از خود بيخبر باشد». «طبقات جنون» با كتاب «فرشته پيشترها» شروع ميشود. گردآورنده كتاب اشاره ميكند، شاعر در حال و هواي دخترش ليلي اين اشعار را سروده است. آيا عشق پدرانه، فرشته راهنماي او در مكاشفات شاعرانهاش بوده؟ عشق را شاعر اما بيتعريف، تعريف ميكند:«اولِ عشق/ اولِ مرگ ماست/ ميرويم اگر آخرش هم مرگ باشد/ شروع عشق پس اولِ گفتنِ ما از مرگست». شاعر بيخبري خود از خود را اينگونه مينويسد: «ميدانم آنچه شنيدهام را/ نوشتهام/ فرشتگانيكه آمدند و...». جنون اسلامپور جديد، چون جنون اسلامپور راديكال دهه 40 نيست. جنون او از كشف يك معناي عظيم است و اين از خود بيخودي حاصل كشف حجابهاي عقلي انسان است: «اما وطنِ عجيبِ ما آسمان/ در آن سفر كه ميكنيم نه از شهري/ به شهرِ ديگر/ ميرويم از خود/ به ديگرِ خودمان». شاعر سركشي كه در ميان قهر و جدلهاش با بيژن الهي وعده دو، سه مشت به او داده بود در نامههايش و بيژن الهي دربارهاش گفته بود: «از اين پس شعرهاي تو را از دور ميخوانم»3 در دفتر «فرشته پيشترها» غرق چيز ديگري است: «براي تو بچشم/ غايبم از جهان مثل اين خورشيد/ وقتي ميسوزد اينجا و/ همگي ميدانيم/ آن سوي جهان/ در تاريكيست». در دفتر دوم اين مجموعه «رودخانه و دو چيز ديگر» اسلامپور زير طرح انتخابي كتابش آورده است: La peure به معناي ترس. اشعار اين مجموعه حاصل ديدنهاي شاعر است. ديدنهاي او از مناظري كه دهشتناك است، همان مطلقا عظيم يا امر والا: «دانستم/ و/ دانستم هيچ را بتوانم تا/ بسيار كه/ هيچ را/ بگويم بعدها». 3 – در مجموعه شعر «طبقات جنون» اسلامپور از سمبلهاي اسلامي بسيار استفاده كرده است و نام مجموعه بسيار براي شناخت ذهنيت شاعر كليدي محسوب ميشود. نميتوانم قضاوت كنم، اسلامپور به شدت فرمال در اجرا، اگر خود قصد چاپ اين مجموعه را داشت، اينگونه ساده و بيآرايش و بعضا سردرگم تن به اجراي كلمه بر كاغذ ميداد يا نه(مثلا عدم تفكيك اسامي اشعار با سطرهاي شعر) اما به هر جهت، اسلامپورِ «طبقات جنون» سويههاي ديگر جنون اسلامپور دهه 40 است. اسلامپور و درخشش در نوشتن و اجرا در 3 مجموعه اولش سوزنده بود و در كتاب تازه چاپ شدهاش از سينه سوزناكي برخاسته است. اسلامپور در دستگاه زيباشناسي «شعر ديگر» چهره درخشاني بوده و هست و تلاقي اين جريان شعري با «شعر حجم» بيشك متن اوست. رفتار او در شعر نزديكترين رفتار با مكتوبات يدالله رويايي درباره شعر است. بيدليل نبوده كه جلسات نوشتن مانيفست «شعر حجم» در خانه اسلامپور مكتوب شده است.
پانوشت:
*عنوان مطلب برگرفته از سطري از پرويز اسلامپور در كتاب «طبقات جنون» است.
1- داريوش كيارس، تجسمهاي حجمي، ويژهنامه هنگام - شماره هشتاد و شش، دي ماه 1383
2– نقل قولهاي يدالله رويايي و توضيحاتش در مكاتبات فراواني كه با اسلامپور داشته است.