بازنگري در چند فرهنگگرايي-8
گفت وگو ميان فرهنگها
بيخو پارخ
توضيح: يادداشت حاضر در ادامه اين سلسله يادداشتها به توضيح محتواي كتاب «بازنگري در چند فرهنگگرايي، تنوع فرهنگي و نظريه سياسي» خواهد پرداخت.
سوم، ممكن است سوال شود كه آيا اين تئوري كه در اين كتاب ترسيم كردهام، ويژگيهاي ليبرالي دارد يا از ايدئولوژيهاي ديگري الهام گرفته است. اين سوال جايي ندارد و از فهم اشتباه از طبيعت جامعه چند فرهنگي برخاسته است. براساس تعريف كتاب جامعه چندفرهنگي از چندين فرهنگ يا جوامع فرهنگي با سيستمهاي متمايز معنا، اهميت، انسانشناسي و جهانبيني تشكيل شده است. بنا بر اين جامعه نميتواند به تئوري مناسبي با استفاده از چارچوب مفهومي تنها يكي از دكترينهاي سياسي خاصي كه در دل خود جامعه هستند دست يابد چون در آن صورت اين دكترين بهطور ساختاري نسبت به ديدگاه فرهنگي خاصي تمايل دارد و نميتواند عدالت را نسبت به ديگر فرهنگها و دكترينهاي موجود درنظر بگيرد. اين مساله به همان اندازه كه درباره ليبراليسم صادق است درباره هر دكترين ديگري هم صدق ميكند. مثلا ليبراليسم دكترين قائم بالذاتي است كه حامي ديدگاه خاصي از انسان، جامعه و جهان بوده و در روش خاصي از زندگي نهفته و آن را ترويج ميكند. بنابراين ليبراليسم نمايانگر ديدگاه فرهنگي به خصوصي است و نميتواند يك چارچوب به حد كافي وسيع و عملي فراهم آورد تا بقيه فرهنگها هم مفهوم يا روابط آن را با خود درك كنند.
ممكن است ادعا شود كه چون ما در جامعه ليبرال زندگي ميكنيم بايد عليالقاعده به دنبال ترسيم يك تئوري ليبراليستي براي جامعه چندفرهنگي باشيم. اين طرح، جوامع غيرغربي را از بحث خارج ميكند. جوامعي كه ليبرال نيستند و حتي انگيزهاي براي ليبرال شدن ندارند و ما نميتوانيم آنها را در تئوري خود ناديده بگيريم. مهمتر از آن، همين جوامع غربي چندفرهنگي هستند و داراي فرهنگهايي هستند كه برخي ليبرال و برخي غيرليبرالند يا مخلوطي از اين دو كه به آساني نميتوانيم آنها راتحت لواي فرهنگ ليبرالي جمع كنيم. بنابراين چون فرهنگهاي غيرليبرالي با اصول ليبرالي مقابله ميكنند، جامعه و تئوري آن نميتواند براساس فقط اين اصول بنا شود زيرا ادعاي مشروعيت فرهنگهاي غيرليبرالي را براي مشاركت در ساختار تصميمات سياسي جامعه بزرگتر انكار ميكند و اين امري غيرعادلانه است. از طرف ديگر چنين ساختار سياسي نميتواند روي همپيماني و حمايت صاحبان آن فرهنگها حسابي باز كند و بدين لحاظ متزلزل است. البته از آنجا كه ليبراليسم در جامعه غربي حضور سياسي و اخلاقي قدرتمندي دارد هر تئوري مربوط به جامعه چندفرهنگي بايد بهطور كامل آن را درنظر بگيرد ولي نميتواند به آن محدود باشد.
البته اين بدان معنا نيست كه نبايد يك تئوري ليبراليستي از جامعه چندفرهنگي مانند آنچه كيميلكا و ديگران انجام دادهاند، ساخته شود. اتفاقا طرح چنين تئورياي منابع تئوريكي ليبراليسم را كشف و عميق ميكند و مشوق ليبرالها ميشود. اما اين تئوري نميتواند پايههاي تئوريكي منسجم و اخلاقا مورد قبولي را براي جامعه چندفرهنگي ايجاد كند. ما نياز داريم به سطح انتزاع فلسفي بالاتري صعود كنيم ولي چون ما نميتوانيم در سطح فلسفي برويم و خودمان را در يك فضايي فراتر از فرهنگ ليبرالي و فرهنگهاي غيرليبرالي قرار دهيم چنين پايههاي فلسفي بايد از درون يك گفتوگوي نهادينه ميان فرهنگها به دست بيايد. تئورياي كه من مطرح ميكنم مثل گادامر، هابرماس و ديگر تئوريسينهاي دموكراسي مشورتي است يعني اگرچه در خطوطي و تاحدودي متفاوت با آنهاست ولي ساختار گفتوگويي دارد. طرح من بر محوريت گفتوگو ميان فرهنگها، هنجارهاي اخلاقي، اصول و ساختارهاي نهادينهاي كه در آن فرهنگها پيشفرض قرار گرفته و اصول از آنها سرچشمه گرفتهاند، تاكيد دارد. برخي اصول و نهادهايي كه تئوري من تاييد ميكند، ليبرال هستند بنابراين، اين تئوري جهتگيري قوي ليبرالي دارد اما چون بر نهادها و اصول ديگري هم صحه ميگذارم كه وابستگي قوي به تفكر ليبرال ندارند و آنها را در يك تعامل خلاقانه با اصول ليبراليستي قرار دادهام، اين تئوري در برخي جهات مهم از تفكر ليبراليستي جدا ميشود.
بحث ميان ليبراليسم جامع و ليبراليسم سياسي را كنار ميگذارم زيرا هر دو ليبراليسم را به عنوان تنها پايه معتبر جامعه مفروض ميگيرند و درباره دامنه و حدود كاربرد آن اختلافنظر وجود دارد. به جاي آن، تعهد مشترك به گفتوگو در همه زمينههاي سياسي و غيرسياسي زندگي را به عنوان نقطه وحدت و اصل اجتماع معرفي ميكنم. گفتوگوي سياسي ساختار واضحي دارد و آنطور كه گاهي گفته ميشود، بينتيجه و باز نيست. تعهد به گفتوگوي سياسي مستلزم ميل به قبول برخي هنجارها، روشهاي سنجش و مشورت، پروسهها و... از يكطرف و پذيرش زندگي و عمل براساس همان اجماعي كه موضوع مورد بحث تعيين ميكند از طرف ديگر است.
بالاخره از آنجا كه مسائل جوامع چندفرهنگي تنها مشغوليت فكري نظريهپردازان سياسي نيست و شهروندان عادي، فعالان سياسي و رهبران را هم درگير كرده است اين كتاب خطاب به هر دو گروه است. اگر قرار باشد اين جوامع آرام هدايت شوند بايد شهروندان و فعالان سياسي و رهبران به عنوان طرفهاي مباحثه در گفتوگويي جدي درگير شوند تا از يكطرف بتوانند مشكلات روزمره را از نگاه عميقتر تئوريكي ببينند و از طرف ديگر از نظرات و ديدگاهها و تجربيات عملي يكديگر آگاه شوند. اين حقيقت كه من سالهاي زيادي از زندگي عمومي خود را درگير دو جامعه چند فرهنگي بودهام و نهادهاي مهمي از اين دو جامعه را مديريت كردهام، دليل بيشتري براي انتخاب چنين رويكردي بود. بنابراين گاهي بهخصوص در آخرين قسمت بين شنوندگان مختلف پيش و پس ميروم و هر يك را متوجه نگرانيهاي ديگري ميكنم يا سطح گفتمان و زبان بحث را عوض ميكنم. اين روش البته خطرهاي آشكار خودش را دارد ولي اميدوارم طوري بحث را مديريت كرده باشم كه از برخي خطرات پيشگيري شده باشد.
ترجمه: منيرسادات مادرشاهي