دوراهي عجيب جناح چپ و راست
به هر حال جناح اصلاحطلب به جاي پرواز كبوتروار
بر فراز مردم؛ به قفس شوراها و احزابي افتاد كه فقط تنعم و رفع جوع ميكرد. ما در دولت و در اصلاحطلبان در قدرت يك نهاد غيرپاسخگو داريم كه در قدرت داراي خدم و حشم بودند و فعال مايشا، اما به محض افتادن از چشم قدرت، نه سود اجتماعي براي ملت داشتهاند و نه آگاهي به درد جامعه و نه اعتباري نزد مردم. اينها نبايد دوباره به قدرت فكر كنند چون در راس امور، تنها به خود و اطرافيان خويش نگريستهاند و بيدستاورد ملياند. ماندن آنها در قدرت فقط ميتواند سياكاريها را آموزش دهد. لذا بايد يكبار واقعا مأيوس شد از اينكه به همان شيوهنامه وارد حوزه جدي سياست شد. شيوهنامه بيتضميني كه متاسفانه بزرگاني چون خاتمي و خاندان هاشمي و شوراي اصلاحطلبان و احزاب يتيم شده بعد از مرحوم هاشمي (اعتدال و توسعه و كارگزاران) بتوانند مشكل مردم را بفهمند. آنها بايد به اين درك برسند كه بر لب مرز وجود و عدم ايستادهاند. اگر از مردم مهلت و صبر بخواهند، مردم ميگويند گيرم صبر كرديم، جز هزار فاميل اطراف، به چه كسي التفات داريد. اين بياعتمادي افراطي به اصلاحات محصول امور نامعقول و ناشفاف ايشان است. مردم را سوخت كردن براي اينكه اعتباري بگيرند و در مذاكره با قدرت لقمهاي برگيرند اين شيوهنامه را بايد اصلاح كرد چون معناي حركت حزبي هم نميدهد. حزب براي سامان دادن خواست مردم است نه سهم اعضايي كه كلاهي ميخواهند. ديديم كه انتصابات مجلس اخير يا شهرداري تهران از دو جناح به چه صورت بود. باري از آن بدتر جناح راست است. جناح راست دو وجه دارد؛ وجهي كه بر ساخته نظرگاه سعيد امامي است كه خود قرباني نظريههاي پر هزينهاي براي كشور شد. برساختههاي سعيد امامي همين احزاب تندروي جناح راست و نظريهپردازان اينستاگرامي است. چند سال پيش نوشتم كه جمهوري مداحان؛ آشوب دلقكها را پديد خواهد آورد. استخوانداران جناح راست كه مردمدار و ريشهدار بودند متاسفانه به جاي نقد و نظر خويش، گردن به فاز و روشهاي غيرديني گذاشتند. از بگير و ببند و توبه بگير و به غلط كردن بينداز تا النصر بالرعب.
گويي دولت مطلوبشان گذر از روحانيت بود و حتي صاحب فتوا را خود ميساختند. هنوز هم چنين است. مگر احمدينژاد كه دو گروه ساخت كه يكي النصر با رعب ميخواست و ديگري روحانيت را مزاحم دولت خويش ميدانست؛ چه بازدهي براي جناح راست داشت جز شرمندگي و جز خلافگوييها و ترويج تهمت و شك انداختن در دل مردم كه وجيه الملهها هم دروغ ميگويند؟ جناح راست يك وجه دومي هم داشت. وجه ضعيفي كه چهرههايي معقول در ابتداي انقلاب چون برخي اعضاي مجمع تشخيص فعلي و برخي چهرهها چون مهدويكني و ناطق و ظريف و سروش و كمال خرازي و... را ساخت. متاسفانه اصلا اين وجيهالمللها نتوانستند در ميان راست دوام بياورند. گرچه بازماندگانشان همچنان معقولند.
جناح راست دو، سه سالي است كه در فكر بازسازي خود است. گاهي سراغ كار جهادي با فساد ميرود و گاهي تتلو ميرود و گاهي سراغ روشهاي سفارت نوردي و گاهي بگير و ببندهايي كه بدان قوا دارد. از امتياز جناح راست هم بايد گفت كه پذيرش جوانانش است و بزرگانش مشاور آنها ميشوند. اما دريغا كه جناح راست آنقدر رانتخوار بدنام دارد كه متاسفانه هژموني صداي سالم بر آن مستولي نيست. صداي سالم گم ميشود. دوم آنكه نظم تصحيحكننده و پالايشگر در ميان جوانان كم سن و سال و كم تجربه؛ مورد اقبال اين جوانان راست نيست. آنها به جاي نظم تصحيحكننده به دنبال نظم تثبيتكننده هستند. لذا آدم سالمي چون جليلي در انتخابات 92؛ يدككش كشتي فاسداني ميشود كه مردم از خشونت و فساد آنها؛ دست به دامان روحاني شدند. او ميخواست يك احمدينژاد سالم باشد، اما احمدينژاد هر كسي را قرباني و سكو ميكرد كه خودش نفر اول كشور باشد. در صورتي كه جليلي ميخواست قرباني گروهي شود كه او به آنها اعتقاد داشت و مردم به آنها اعتقاد نداشتند. به نظرم جناح راست بر سر يك دوراهي قرار گرفته. از طرفي در شرايط فعلي سرمايه اجتماعي ندارد و بهترين افكار نوين و مردمدارش را گروههاي تند خارج از قدرت مصرف كردهاند. از طرفي اجازه فاصله گرفتن و انتقاد از بزرگانش را ندارد.
يك فرق ديگر هم هست. در جناح اصلاحطلب من ميتوانم عليه خاتمي بنويسم و باز بتوانم روزگاري با تاثيرگذاري بر بزرگان اصلاحطلب، تابع راهحل برون از وصعيت بحران شوم. گوينده انتقاد در جناح اصلاحطلب تكفير نميشود. كما اينكه با طرح نيروي سوم برخاسته از جناح اصلاحطلب، به انتقاد از سران اصلاحات پرداختهايم و گاهي نقدها بهزعم تندي مورد پذيرش آدمهاي سالمي از بدنه اصلاحات و پشتيباني خاتمي قرار گرفته است. آدمهاي سالم همه كساني هستند كه ماحصل كارشان خير عمومي باشد نه خير اختصاصي براي رانتخواران اصلاحطلب. فرق اين است كه اگر در جناح راست يك جوان بهرغم آنكه خيلي بيشتر از جناح اصلاحطلب آزادي عمل و اختيار دارد؛ انتقادي كند، تكفير ميشود. فرصتي براي انتقاد به سياستها و افراد جناح راست ندارد مگر آنكه قيد اين جناح را بزند و اولين انتقاد از خطوط قرمز جناح راست به اخراج منجر ميشود.
دوراهي كنوني نقد با اخراج يا نقد با گوش شنوا اگر در هر دو جناح تكليفش مشخص نشود، نيروي سومي خارج از شناخت جريانها شكل ميگيرد كه هدفش تصحيح نيست، برانداختن است.
اين دو راهي سرنوشتساز اگر حل نشود، جناح راست كارش در سياست ايران بهرغم پيروزي اخير با راي اقليت، تمام است.