آدمت را پيدا كن
ابراهيم عمران
آدم داشتن در ادارههاي مختلف؛ به حتم بارها اين چند واژه آشنا را در گفتوگوها و محاورههاي جاري شنيدهايم. گويندگاني كه اين كلمهها را به كار ميبرند، اهتمام ويژه دارند كه در سكوت و خفا اين بيان گفته شود تا كارشان بهتر و زودتر انجام شود. به راستي چرا «آدم» بايد داشته باشيم در ادارهها و مكانهاي تاثيرگذار؟ و اصولا اگر نهادهاي كاري به درستي امور مربوط به مراجعهكنندگان را انجام دهند؛ چه نياز به آشنا داشتن؟ پرواضح است در سپهر رفتاريمان و بدهبستانهاي روزانه درصد بسياري از كارها با نوعي مداخله كدخدامنشانه انجام ميشود و تا اينجاي نوشته تلاش شد كه از لفظ «پارتي» بهره نگيريم چراكه از فرط زيادي گفتن مانند كفر ابليس و زهد اسفنديار شده است. دو سردارد داستان آدم داشتن؛ اولي بينوا مراجعهكنندهاي است كه امور كارياش پيش نميرود و دومي همان آدم معروفي است كه كارها در يد طولاي قدرتش قرار دارد. اولي را حاجت است كه اينگونه در به در ادارههاست و به حتم حجتش هم متقن از ديد خويش و دومي خويشتن را منجي ميداند كه كاري را جلو ميبرد. حال چرا دومي در حالت عادي نميتواند همان كار را به سرانجام برساند؟ دمدستترين جوابي كه ميتوان داد و طي اين سالها در همه ما (دستكم بيشترمان) دروني و نهادينه شده؛ نياز مالي است. اينكه آدم معهود داستان امور روزانه و ماهانهاش نميگذرد و طي مراحلي تبديل به اين نام همزمان تلخ و شيرين شده است. به باورم اما آنچه بيشتر ميتواند مورد نظر در اين پديده خاص رفتاري باشد؛ عادت كردن است و بس كه در اين عادت لاجرم پول نيز در دل آن وجود دارد. عادت به اينكه طرف مقابل را طوري اداره كنيم كه باور كند بعد از ساعت كاري نيز دقايق و ساعتهايي وجود دارد! و از اين رهگذر اين عادت كردنها، هم براي آدم مورد نظر و هم براي فرد كار چاقكن؛ بهطور ناخودآگاه دلپذير و خوشايند ميشود راه انداختنهاي اينچنيني و در اين رهيافت ذهني است كه هر مراجعهكنندهاي بهطور مستقيم و غيرمستقيم در بدو ورود به هر نهاد اداري در پي آدم مورد نظر است. تو گويي بايد سر در هر ادارهاي نوشت: «آدم مورد نظرت را پيدا كن». در قياسي معالفارق و طنزگونه همانطور كه در آكادمي افلاطون آمده بود، «هر كه هندسه نميداند وارد نشود» اينجا هم بايد چنين برداشت شود هر كه آدمي نتواند در ادارهها بيابد، وارد نشود... .