درباره فيلم تاريخچه شخصي ديويد كاپرفيلد، ساخته آرماندو ايانوچي
سرگذشت آقاي فيلد
ياسمن اسمعيلزادگان
اين روزها گويا سينما هم به تبع ديگر جريانات زيستي دچار خاموشي و بيرمقي شده و در كسالتبارترين و غيرهنريترين حالت ممكن قرار گرفته است، طوري كه براي يافتن ذرهاي خلاقيت در فيلمهاي روز بايد همانند موتور جستوجوگر تلاش كنيم تا بلكه بتوانيم در اين اختگي محض، ذرهاي از مطلوبمان را پيدا كنيم. اين روزها هر آنچه ميبينيم، امتزاج انگارههاي ناموزون و مخدوش با كيفيتي ساده است كه به نام اثر هنري شكل ميگيرد و عرضه بازار ميشود و البته موج و فوجي از هواخواهان بسنده به هر شكل و موضوع را هم به همراه ميآورد. حتي سينمايي كه وامدار ادبيات است از اين قاعده مستثنا نيست و عملا با فرمهاي فاقد استخوانبندي نوشتاري روبهرو هستيم كه زمان را با تمپويي فرو كاهنده به اسارت ميگيرند. «تاريخچه شخصي ديويد كاپرفيلد» ساخته «آرماندو ايانوچي» هم تا حدودي از اين دست فيلمهاست كه در تصور، قرار است با اتكا به تصاوير رنگين و پرهياهو، نام سنگين «چارلز ديكنز» را دوباره بر سر زبانها بيندازد ولي در واقع به اين امر دست پيدا نميكند.
تازهترين اثر «آرماندو ايانوچي» كه براساس كودك محبوب«چارلز ديكنز»؛ رمان شناخته شده «ديويد كاپرفيلد» ساخته شده است از دوران كودكي «ديويد كاپرفيلد» را تا دوران بزرگسالي به همراه تمامي ماجراها، حوادث، تلخيها، شاديها و پستي بلنديهاي زندگياش و جمع كثيري از آشنايان، دوست و دشمن كه دورش را گرفتهاند به عرصه تصوير ميآورد. با اينكه فيلم شروع هوشمندانهاي دارد و از صحنه تئاتر آغاز ميكند و در ادامه در قلب اين صحنه يك سفر ماجراجويانه از طريق فلشبكها
به خصوصيترين بخشهاي زندگي «ديويد كاپرفيلد» در جهت كشف كاراكتر، شكل ميدهد و راوي نمايش (دِو پاتل) درون حافظه و خاطرات حركت ميكند و تا نام خود را خلق و ثبت كند ولي اين روايت در ادامه دچار ايراد ميشود و پس از گذشت ۴۰ دقيقه، ديگر داستان كششي براي مخاطب ندارد و تنها با تصاوير معلقي رو به هستيم كه نه تنها بار معنايي خاصي ندارند بلكه نبض درام را هم به تپش نمياندازند. «ايانوچي» اگرچه از ابتداي قرائت داستانش تا آخرين لحظات با خلق فضاي كميك، چرخش روايت، خلق تصاوير پر زرق و برق، طراحي صحنه و لباس چشمگير، قابهاي فانتزي و سانتيمانتال، استفاده از بازيگران توانمند و خلق حس سرزندگي پوچانگارانه، سعي دارد بر جذابيت موضوع بيفزايد و با اضافه كردن عناصر مدرن به فضاي مفرح، يك اديسه سينمايي سورئال را تحويلمان دهد ولي نتيجه مورد قبول واقع نميشود. اينجا بحث بر سر فيلم است و بخش مهم فيلم، آن هم از نوع اقتباسي، متن است كه نشان ميدهد ساختمان نمايش روي چه چيزي بنا شده است. خشت اول«تاريخچه شخصي ديويد كاپرفيلد» هم، فيلمنامه آن است كه از ابتدا كج بنا شده است. درواقع بازتوليد «ايانوچي» از رمان مهم «ديكنز» هيچ اتفاق مهمي را در سينما رقم نميزند، فقط ميتواند لحظات انگشت شماري از شاديهاي زودگذر و غمهاي بيپايان را به داخل قاب بياورد. در خوشبينانهترين حالت در هياهوي بسيار براي هيچي كه «ايانوچي» برپا ساخته شايد بتوان گفت باريكهاي براي افقهاي تازه سو سو ميزند. فيالمثل اينكه بتوانيم بخشي از خودمان را در اين داستان پيدا كنيم و پس از بحرانهاي ريز و درشت، هويت خود را تاييد كنيم و به يك بازشناسي برسيم.
«تاريخچه شخصي ديويد كاپرفيلد» داستاني است از رشد كردن ميان سختيها و «ديويد كاپرفيلد» نمونه بارز انساني است كه از تاريكيها عبور كرده و سعي دارد از گذشته تلخش عبور كند و در اين ميان لذت بردن از لحظات خوش را هم فراموش نميكند و در بلبشوي زيستن، وانهادگي را تجربه ميكند و به پختگي و وقوف ميرسد.
درنهايت نميتوان از پيكره ناموزون فيلم گذر كرد. با اينكه لحظات هيجاني با چاشني خنده در سراسر فيلم وجود دارد اما واقعيت اين است كه از دقيقه ۴۰ با اثري كسلكننده رقيق و ضعيف روبهرو هستيم كه ميتوانيم چندينبار حين تماشاي آن، دكمه پاز را بزنيم و به ديگر اموراتمان هم برسيم. درواقع تلاش بيش از حد كارگردان كه ميخواهد اثرش را به عنوان يك اقتباس منحصر به فرد معرفي كند حاصلي جز بيرمقي و دلزدگي مخاطب را به همراه نخواهد داشت. در نتيجه با يك فينال آبكي روبهرو هستيم كه درد مساوي بودنش در زمان تعيين شده، بيشتر از باختن از شوت پنالتي است.
با اينكه «ايانوچي» در آخرين اثرش اتفاق ويژهاي را رقم نميزند ولي در فراز و نشيبهاي كارنامه هنرياش، جاي خود را در سينماي بريتانيا به عنوان شخصي كه هنوز به مسائل اجتماعي اهميت ميدهد، تثبيت ميكند و با توليد فيلمهايي كه مستقيما بر بيعدالتي، فقر و محروميت حاصل از عدم سرمايه در جهاني كه به سمت اوضاع ناپايدار امنيت اجتماعي و اقتصادي پيشروي دارد در مسير چند صدايي حركت ميكند.