تاثير ظرف فضايي موزه، ساختار كالبدي
و طراحي داخلي بر شكلگيري موزهها
ريتم در موزه
سارا كريمان
شكلگيري هر موزه اساسا بر سه ركن فضا، اثر و روايت ميباشد كه بدون وجود هر كدام از اين سه، اطلاق عنوان موزه خالي از مفهوم است. حتي در مواجهه با جهان ديجيتال و موزههاي مجازي نيز اين سه ركن هستند كه شاكله موزه را ميسازند. از ديگر سو هر يك از اين عناصر ميتوانند گزينشي يا توليدي منحصر به فرد باشند. به ديگر سخن بناي يك موزه ميتواند ساخته شود يا انتخاب و تغيير كاربري پيدا كند همچنين آثار موزه ميتواند گردآوري شود يا سفارش داده شده و
توليد شوند. وضعيت در مورد روايتها هم كم و بيش بر همين منوال است. موزه نهادي متاثر از رشتههاي مختلف هنري است كه در پيوستگي با يكديگر به سوي هدف اصلي پيش ميروند. هنرهاي تجسمي و دراماتيك را ميتوان زباني در خدمت بيان موزهاي محسوب نمود. در بررسي اين نهادههاي هنري به يك عامل مشترك برخورد ميكنيم و آن ريتم يا ضربآهنگ است. ريتم در معماري، موسيقي، ادبيات، نمايش و هنرهاي تجسمي كاركرد و تعريف خاص خود را دارد ولي به صورت كلي ميتوان آن را اينگونه تعريف كرد كه ريتم براساس تكرار عناصر در فضا و زمان شكل ميگيرد. براساس اين قاعده عدم توجه و پايبندي به ريتم يا ضربآهنگ را ميتوان اغتشاش تفسير كرد. نمود ضربآهنگ در رابطه با هر كدام از اركان سهگانه موزه ميتواند حائز اهميت باشد. از منظر معماري يا ظرف فضايي موزه، ساختار كالبدي و طراحي داخلي و چيدمان، متاثر از ريتم هستند بدينگونه كه اجزاي معماري در فرآيند مفهومپذير و طبق قواعد رياضي تكرار خواهند شد.
از آنجا كه اولين مواجهه مخاطب با بنا يا ساختار دربرگيرنده موزه است (به عنوان مثال موزههاي باز يا سايت موزهها) اتخاذ يا طراحي برمبناي ريتم قابل درك، نقش بسزايي در آمادگي ذهني مخاطب ايفا ميكند. مثال واضح اينگونه طراحي طوقهاي مدور نماي موزه گوگنهايم يا خطوط متقاطع موزه مرسدس بنز است. در ايران موزه هنرهاي معاصر نمونه عالي از ريتم در طراحي فضاي معماري محسوب ميشود. توالي ويترينهاي موزه مصرشناسي برلين و در ايران طراحي داخلي موزه آبگينه از نمونههاي مهم توجه به ضربآهنگ فضاي معرفي
موزهها هستند. ركن اساسي ديگر موزه، اثر يا محتواي موزهاي است. عموما تناسبات بصري مرتبط با اثر هستند كه برمبناي اصول منطقي، شكلدهنده ريتم ميشوند به عنوان مثال در چيدمان موزهاي با محتواي تابلوهاي نقاشي ابعاد و تناسبات رنگي قالب در آثار، تعيينكننده توالي در چيدمان محسوب ميشود. پيچيدهترين بخش طراحي براساس ضربآهنگ به روايت يا بيان موزه برميگردد. اينجا فصل مشترك موزه و هنرهاي
دراماتيك است. اگر فرآيند بازديد از موزه را همانند خواندن يك كتاب يا تماشاي اثري نمايشي درنظر بگيريم اجزا بهگونهاي بايد در نسبت با يكديگر قرار گيرند كه بازديدكننده تا آخر بازديد پرانرژي و با انگيزه باقي بماند و در نوسانات اوج و افول روايي قرار گيرد، مجموعهاي از عوامل در ايجاد تاكيدها موثر هستند كه بعضا به ذات شيء يا شيوه نمايش آن برميگردند. مثلا شاخصه اندازه فيزيكي خواسته يا ناخواسته با تاكيد و جلبتوجه همراه است. حال اگر نمايشگاه گردان به دنبال تاكيد روي تك برگي از يك نسخه خطي در ابعاد كوچك باشد، در راستاي حفظ ضربآهنگ چيدمان و همچنين القاي اهميت و ارزش شيء بايد از روشهاي ديگري بهره بجويد، در گذشته اين امكانات به انواع ويترينها و نورپردازي محدود ميشد ولي امروزه انواع رسانههاي ديجيتال نيز در اين امر ياري
ميرسانند. توجه به ضربآهنگ روايت در موزه مسالهاي است كه عموما مورد غفلت واقع ميشود، زيرا عموما در فرآيند موزهپردازي نگاه از كل به جزء بر ايده اصلي مسلط است. بدين معنا كه محل موزه معمولا بنايي تاريخي است كه دخل و تصرف در آن بسيار محدود بوده و آثار موزه هم مجموعهاي متنوع است كه پيش از تدوين سناريو جمعآوري شدهاند، در نتيجه سيطره ظرف و مظروف، جريان روايي خود را ايجاب ميكند. به همه اين محدوديتها كمتوجهي طراح موزه به ضربآهنگ را هم ميتوان اضافه كرد. همانقدر كه در خوانش يك قصه، تماشاي تئاتر يا فيلم حفظ ضربآهنگ و ايجاد تناسبات در بيان و موفقيت حسي تاثيرگذار و الزامي است، در چيدمان نمايشگاهي يك موزه تسلط، برنامه از پيش تعيين شده و رعايت اين موازين ضروري است، در غير اينصورت گنجينههاي انبوه از آثار تاريخي و هنري بيشتر حالتي از مخازن موزهاي را به خود ميگيرند و كمترين ميزان تاثير حسي را بر بيننده خواهند گذاشت. به نظر ميرسد تعدد اشياي نمايشي و نداشتن و فضاي معكوس، آسيبي است كه در حفظ ريتم نمايشي، اكثر موزهها به آن دچار هستند. ايجاز در نمايش ميتواند راهكاري در تاكيد و اغراق روي اشيا و
مفاهيم مدنظر باشد.