باغ تفرج است و بس...
مهدي مالمير
چند صباحي است كه بازار گفت و شنود در باب ماليات گرفتن از خانههاي خالي رونق گرفته است. آنچنان كه مجلس طرحي به تصويب رسانده كه صاحبان خانههاي خالي را ناگزير به اجاره دادن، فروختن يا ناچار به پرداخت ماليات كند. پرسشها و نقدهاي فراواني در اطراف طرح تازه مجلسيان ميچرخد كه يكي از آنها چگونگي شناسايي خانههاي خالي است! اين طرح براي اينكه از روي كاغذ فراتر رود مسير پرسنگلاخي در پيش دارد، چراكه ما در حال و هوايي روزگار ميگذرانيم كه ميشود با پرداخت مبلغي، هزار هزار فالوئر براي صفحه مجازيمان جعل كرد. ما در شرايطي زندگي ميكنيم كه حتي برخي دوستيها در فضاي مجازي ميتواند سالها بدون ديدار حضوري به درازا بكشد و حتي خندهآور اينكه دعوا و درگيري و كركريخواني اوباش نيز بيشتر رنگ و بوي مجازي گرفته و اوباش آن اندازه كه در صفحات مجازي قلدرمآب نشان ميدهند، شايد در كف خيابان اينگونه نباشند! حالا در نظر آوريد در چنين روزگاري كه همه چيز نرمنرمك مجازي ميشود، آيا كار دشواري است تراشيدن مستاجر مجازي براي خانههاي خالي؟! آيا نميشود با چيدن يك دست مبل دست چندم به ماموران آدرس غلط داد كه اين خانه محل سكناي خانوادهاي است؟! اين قوانين در خوشبينانهترين حالت: « باغ تفرج است و بس، ميوه نميدهد به كس». پرسشهاي بنيادي اما شايد اينها باشند: چرا فردي به جاي آنكه سرمايهاش را در كاري به كار گيرد و خودش را به نوايي و شماري را از رنج بيكاري و بلاتكليفي نجات بخشد، دستگاه دستگاه آپارتمان ميخرد و انبار ميكند؟ چرا ساختار اقتصادي هرگونه كار توليدي را با قوانين دست و پاگير و پيشبينيناپذير بودنش كيفر ميدهد؟ و باز چرا سرمايههاي مردم همانند تودههاي شن در توفان جابهجا ميشوند و مردم روزي در برابر ساختمانهاي بورس صف ميكشند و روز ديگر در مقابل بنگاههاي معاملات ملكي و... اين اضطراب ژرف و درونسوز براي نگهداري ارزش پول (كار توليدي و اقتصادي به كنار!) از كدام چشمه مسموم آب مينوشد؟ اينها پرسشهايي است كه بايد بدانها انديشيد وگرنه طرح تازه مجلسيان بياغراق نميتواند كمك نماياني به گرفتاري مردم ويلان در بنگاهها برساند!