• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4737 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۱۸ شهريور

فهم جلال آل‌احمد

 مشاهده‌گري با چشم‌هاي بسيار گشاده و باهوش و گزارشگري روايت‌گر كه سفرنامه‌ها و تك‌نگاري‌هاي درخشان در كارنامه دارد. آل‌احمد در مجموع انسان پيش رو و توانمندي است و از همين مقدار مشخص است كه درباره تاريخ و ادبيات ايران بسيار خوانده، اگرچه فلسفه اسلامي نمي‌داند، آشنايي‌اش با عرفان و تصوف بسيار اندك است، آگاهي‌اش از مباحث الهياتي و كلامي اگر نگوييم صفر است، دست‌كم بايد گفت ناچيز و در حد صفر است و... اما قلم جسوري دارد، مثل فرديد و فرديدي‌ها اسير عالم هورقليا و فلسفه‌بافي و مباحث نظري نمي‌شود، تحليل او درنهايت سياسي و اجتماعي و اقتصادي است، جامعه روستايي ايران (فراموش نشود كه متن مربوط به قبل از اجرايي شدن اصلاحات ارضي است) ايران را به خوبي مي‌شناسد، از نزديك به دهات رفته و در آنجا زندگي كرده، اهل گشت و گذار و ديدن و نوشتن است، اورازان، تات‌نشين‌هاي بلوك زهرا، در يتيم و جزيره خارك را نوشته و در داستان‌هاي كوتاه و بلندي مثل نفرين زمين و نون والقلم به وضوح نشان مي‌دهد كه چقدر خوب جامعه روستايي ايران را مي‌شناسد. همچنان كه تا پيش از غربزدگي در داستان‌هايي مثل مدير مدرسه و ديد و بازديد و زن زيادي نشان داده كه جامعه شهري سنتي در حال گذار ما را نيز به خوبي مي‌شناسد.  اينكه گفتم پيش رو و مدرن است، نه به استناد مطالبي است كه راجع به زنان و مستفرنگ‌ها و جوجه فكلي‌ها و... نوشته، او اهل سينما و تئاتر و نقاشي و موسيقي است، حتي به تمرين‌هاي تئاتر سرك مي‌كشد، در زمانه خودش مهم‌ترين و موثرترين دفاع‌ها را از شعر نو و نيما (سال‌هاي پاياني دهه 1330) مي‌نويسد، نقد نقاشي مي‌نويسد و از داستايوفسكي و سارتر و آندره ژيد و اوژن يونسكو سخن به ميان مي‌آورد. تا پيش از غربزدگي كه درواقع مانيفست و روايت اوست از تاريخ و فرهنگ ايران، هنوز خبري از خسي در ميقات و در خدمت و خيانت و نقدهاي تند و تيزش به روشنفكري نيست. هنوز آن پدرخوانده روشنفكري دهه چهل كه درنهايت در سال 1348 در اسالم سكته مي‌كند مي‌ميرد، سر بر نياورده است.  غربزدگي را مي‌توان در حكم جمع‌بندي چهل سال زندگي جلال آل‌احمد ديد. او به‌ويژه در فصل‌هاي آغازين كتاب، كوشيده هر چه را راجع به تاريخ و فرهنگ ايران مي‌داند، بنويسد. در اين فصل‌ها سعي كرده روايت خود را از هزاره‌هاي دور تاريخ ايران بنويسد و آن را در مواجهه با آنچه غرب مي‌خواند، مورد بحث و ارزيابي قرار دهد. هريك از ما هم بايد چنين كنيم، دست‌كم در ميانه زندگي، روايت خودمان از تاريخ و فرهنگ و زمين و زمان را به نگارش درآوريم.  آل‌احمد، درست يا غلط، خوب يا بد، به حكم آن احساس مسووليتي كه ذهن و ضمير انسان جويا و پويايي چون او را آشفته مي‌ساخته، در ميانه زندگي كوتاه، اين كار را كرد. او نمي‌خواست متني در تجددستيزي بنويسد، نمي‌خواست آب به آسياب تجددستيزان بريزد، او حتي نمي‌دانست و به قول جواد طباطبايي، پژوهشگر انديشه سياسي، نمي‌توانست بداند كه سنت چيست. آل‌احمد تنها به حكم غريزه (چنان كه خودش تاكيد مي‌كرد)، دغدغه‌هايش را تند تند مي‌نوشت، شايد به اين خاطر كه باز به حكم غريزه دريافته بود (چنان‌كه همسرش يك جا نوشته) كه چندان در اين دنيا نخواهد ماند، ارزيابي‌هايي شتابزده كه وقتي مي‌خواني، لابه‌لاي سطور، از ميان هر پنج حكم و گزاره غلط، دست‌كم يك نكته بصيرت‌زا به چشم مي‌خورد، دقيقه‌اي (مومنت) درخشان كه بيش از آنكه به نظر مي‌رسد، بيش از آنكه نتيجه خوانده‌ها و دانسته‌هايش باشد، حاصل زندگي پرشور و هيجان اوست و سرك كشيدن‌هاي بي‌وقفه‌اش به گوشه گوشه سرزمين و فرهنگي كه آشكار بود، بيش از هر چيز دوستش دارد. 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون