امريكا و انگليس ديگر الگوي دموكراسي نيستند
انزواي محتوم به
شكست واشنگتن و لندن
مترجم: گلي اصغري
در ميان همه كشورهاي دموكراتيك جهان، اين انگليس و امريكا هستند كه در آن پوپوليستهاي راستگرا توانستهاند احزاب محافظهكار را كنار زده و بر كشور حكومت كنند. اين مساله يكشبه اتفاق نيفتاده، بلكه حاصل تحولات 75 سال اخير است. 75 سال پيش اعتبار بينالمللي امريكا و انگليس در بالاترين حد خود قرار داشت. اين دو قدرت توانسته بودند امپراتوري ژاپن و حكومت نازي آلمان را شكست دهند و اين كار را به نام آزادي و دموكراسي انجام داده بودند. البته متحد آنها، يعني شوروي به رهبري استالين در مورد اين آرمانهاي والا نظر متفاوتي داشت، با اين حال بخش عمده نبرد با نيروهاي ورماخت هيتلر را برعهده گرفت، اما درنهايت اين قدرتهاي انگليسيزبان بودند كه توانستند نظم پساجنگ را در اقصا نقاط جهان شكل دهند. اصول اوليه اين نظم در منشور آتلانتيك قيد شده است؛ منشوري كه وينستون چرچيل و فرانكلين روزولت در سال 1941 تدوين كردند. آنچه اين دو نفر پس از شكست آلمان در ذهن داشتند، جهاني مبتني بر همكاري بينالمللي، نهادهاي چندجانبه و حق استقلال و آزادي براي مردم بود. البته چرچيل در برابر تعميم اين حق به كشورهاي تحت استعمار انگليس مقاومت ميكرد و روزولت نيز بر اين عقيده بود كه روابط انگليس و امريكا آنقدر مهم است كه نبايد در مورد اين مساله بيش از حد بحث شود. با وجود چند جنگ غيرضروري، تشنج حاصل از جنگ سرد و حمايت فرصتطلبانه از برخي متحدان خودكامه و غيردموكراتيك، انگليس و امريكا توانستند تا چند دهه خود را به عنوان الگوي جهاني دموكراسي ليبرال و انترناسيوناليسم مطرح كنند. اما اين ذهنيت در عصر دونالد ترامپ و برگزيت كاملا از هم پاشيد. در ميان همه كشورهاي دموكراتيك جهان، اكنون اين انگليس و امريكا هستند كه در آن پوپوليستهاي راستگرا توانستهاند احزاب محافظهكار را كنار زده و بر كشور حكومت كنند. البته اين مساله در لهستان و مجارستان هم اتفاق افتاده، اما اين دو كشور هيچگاه مظهر ليبراليسم نبودهاند. هند نيز كه با اين مساله دست و پنجه نرم ميكند، سابقه زيادي در دموكراسي ندارد. شعار «اول امريكا» كه اكنون به شعار اصلي متحدان جمهوريخواه ترامپ تبديل شده، از انزواگرايان دهه 1930 وام گرفته است؛ افرادي كه بيشتر با هيتلر همذاتپنداري ميكردند تا روزولت. اين شعار درست نقطه مقابل آرمانهايي است كه روزولت دنبال ميكرد. انگليس نيز طوري به اروپا پشت كرده كه اگر چرچيل زنده بود، به شدت در برابر آن مقاومت ميكرد. اما چطور به اينجا رسيديم؟ دلايل زيادي براي اين موضوع وجود دارد كه البته مختص انگليس و امريكا نيست؛ گسترش نابرابري اقتصادي، نهادهاي ناكارآمد، نخبگان ازخودراضي، نفرت از مهاجران و مواردي از اين دست. اما من با دليل ثابت ميكنم مشكلات كنوني هر دو كشور ريشه در پيروزي بزرگشان در سال 1945 دارد. امريكا پس از يك دوره انزواطلبي و به دنبال شكست نيروهاي محور (آلمان، ژاپن و ايتاليا) در اوج قدرت نظامي خود قرار داشت. تمايل به پيروي از چرچيل به عنوان يك الگوي رهبري باعث شد بسياري از روساي جمهور امريكا كارهاي نادرستي را انجام دهند. او براي رهبران امريكايي نماد استثناگرايي آنگلوساكسون و قهرمان آزادي بود و از اين نظر يك الگو به حساب ميآمد. جورج دابليو بوش اولين رييسجمهوري نبود كه چرچيل را ستايش ميكرد و درنهايت تصميم گرفت به بهانههاي نادرست جنگ راه بيندازد. بوش با الهام از چرچيل جنگ عليه صدام را آغاز كرد، در حالي كه شايد صدام بيرحم بود، اما به اندازه هيتلر جهان را تهديد نميكرد. احياي شعار «اول امريكا» و انزواطلبي به دست ترامپ، نفرت او از نهادهاي بينالمللي و متحدان امريكا در جهان دموكراتيك، حداقل تا حدي نتيجه جنگ فاجعهبار بوش است. كساني كه به ترامپ راي ميدهند، اغلب افراد سفيدپوست، روستايي، بيسواد و متنفر از نخبگان امريكا هستند كه به خارج از مرزها فرستاده شدهاند تا در ماجراجوييهاي فرامرزي اين كشور كشته شوند. توني بلر، نخستوزير اسبق انگليس نيز به اندازه بوش، چرچيل را ستايش ميكرد. او نيز اتحاد انگليس و امريكا را مثل يك منجي ميديد و معتقد بود اين دو كشور ماموريت دارند جهان را از هيتلرهاي معاصر پاكسازي كنند. در زمان جنگ عراق، استدلال بلر اين بود كه لندن بايد در جنگ با عراق به امريكا بپيوندد، چراكه در سال 1940 تنها امريكا بود كه در بدترين شرايط در كنار انگليس ايستاد. صرفنظر از اينكه بلر تاريخ را اشتباه روايت ميكند (امريكا در آن زمان هنوز وارد جنگ با آلمان نشده بود)، او حس نوستالژياش را براي هدفي احمقانه بهكار بسته بود. حال به اينجا رسيدهايم: امريكا سياست انزوا را در پيش گرفته و انگليس نيز رابطه خود را با اروپا قطع كرده است. اكنون ميتوان گفت لحظه پيروزي عظيم اين دو كشور پس از جنگ جهاني، مقدمهاي بر بروز يك فاجعه در آينده بوده است.
منبع: پراجكت سينديكيت
احياي شعار «اول امريكا» و انزواطلبي به دست ترامپ، نفرت او از نهادهاي بينالمللي و متحدان امريكا در جهان دموكراتيك، حداقل تا حدي نتيجه جنگ فاجعهبار بوش است. كساني كه به ترامپ راي ميدهند، اغلب افراد سفيدپوست، روستايي، بيسواد و متنفر از نخبگان امريكا هستند كه به خارج از مرزها فرستاده شدهاند تا در ماجراجوييهاي فرامرزي اين كشور كشته شوند.