لكنت زبان
عباس عبدي
نميدانم با چه زباني بگويم كه نوشتن نقدهايي به رفتارهاي اصولگرايان حاكم، با انگيزه سياسي نيست. در واقع از طريق نقد و تضعيف اصولگرايان در پي تقويت اصلاحطلبان نيستم. دوست دارم كه حداقل اين نوشته مرا فارغ از نام نويسنده بخوانند يا حتي نوشته يكي از دوستان خودشان تلقي كنند و به جاي پيشداوري درباره نويسنده و خواندن متن با اين پيشداوري، آن را مستقل از هر نوع قضاوتي مطالعه كنند. هدف اصلي تضعيف يا به چالش كشيدن آنان نيست. هدف اين است كه به جاي ستيز بيسرانجام با اصلاحطلبان يا دولت يا دشمنان واقعي و خيالي ديگر بهتر است نگاهي به خود بيندازند و مشكلات دروني نگاه غالب يا رفتارهاي موجودشان را حل كنند. پيشتر هم گفتهام بازسازي جريان اصولگرا شرط لازم براي اصلاح امور كشور است. البته اين كار فقط به دست خودشان قابل اجرا خواهد بود.
به نظر بنده جناح فعلا غالب اصولگرايان با تعارضات فراوان مواجه شده و در توجيه اين تعارضات به لكنت زبان نيز دچار شده است. رفتارهايي متعارض انجام ميدهند كه چوب هر دو را خواهند خورد ولي نان هيچكدام را نميخورند. بسياري از تصميمات آنان برخلاف جريان تند رودخانه است؛ به طوري كه تن و روح و روان آنان را فرسوده و خسته خواهد كرد. سعي ميكنم برخي از اين تناقضات رفتاري را توضيح دهم.
1ـ ماجراي حذف عكسهاي دختران (عكس هم نيست، نقاشي است) از روي جلد كتاب رياضيات دوره ابتدايي اتفاق عجيبي بود. بدتر از اصل حذف، توجيه بعدي آن بود كه به كل موجب نااميدي شد. آنچه براي بنده عجيب است، اصل حذف اين نقاشيها نبود. دو ايراد مهمتري بر اين اقدام وارد است؛ اول اينكه اين كار برخلاف جريان غالب رودخانه خروشان جامعه است كه هر روز در حال افزايش نقش و حضور زنان است و اين اقدامي معقولانه نيست كه در برابر چنين موجي ايستاد آن هم با اين سطح نازل و سپس آن توجيه تاسفبار. دوم اينكه در اين حكومت سالها است كه سهم دختران از قبولي دانشگاهها بيش از پسران شده است. اين چه سياستي است كه از يك طرف دخترانش را با سهم بالاتري در دانشگاهها ميپذيرد و از سوي ديگر نقاشي آنان را از روي كتاب دبستان برميدارد و جالب اينكه ورزش زنان خود را نيز تقويت ميكند و به مدالآوري آنان افتخار ميكند!! اين همه تعارض فكري و رفتاري در سياست اجتماعي يك گروه يا حكومت سابقه ندارد. يك طرح ويرانگري ديدم كه دو پدر داس و چوب به دست، دست دو دختر حاضر در نقاشي را گرفته و روي زمين كشان كشان دارند از صحنه خارج ميكنند. واقعا اين از تعارض با و كج سليقگي از كجا ميآيد؟
2ـ نمونه دوم عليه فساد و ارتباطات ناسالم اقتصادي فراوان داد سخن ميدهند ولي هنگامي كه قدري پيش ميرود و شفافيت رخ ميدهد، فوري عقبنشيني ميكنند و خودشان را متهم به «عدالتخواري»!! ميكنند. بعد هم كه اسناد يكي از خطيبان آنان منتشر ميشود، به جاي پاسخگويي مدعي ميشوند كه منتقدين در حال تخريب و زدن سياسي اين فرد هستند. معلوم است كه دنبال زدن سياسي هستند. ولي به انگيزه منتقدين چه كار داريد؟ چرا نبايد دنبال زدن سياسي ديگران باشند؟ مهم اين است كه آيا حرفشان درست است يا نادرست؟ آيا قابل پاسخگويي هست يا خير؟ نميشود كه هم نان مبارزه با فساد را خورد و هم در برابر اتهامات مشابه سكوت كرد؟
3ـ در ماجرا مبارزه با فساد دچار لكنت زبان و فقدان اعتماد به نفس هم شدهاند كه نتيجه طبيعي اين تناقضات سياسي است. واكنشهايي كه در برابر افشاگريهاي فتاح، رييس بنياد مستضعفان به وجود آمد و نيز عذرخواهي بعدي او، همگي حكايت از اين ماجرا ميكند كه چگونه مجبور ميشوند به جاي آنكه سپر حكومت شوند، حكومت را سپر خود ميكنند. نمونه ديگرش مقايسه باطل زندگي از راه كمك و اعانه يا هديه ديگران است كه امروز را با پيش از انقلاب مقايسه ميكنند. پيش از انقلاب افرادي بودند كه حاضر ميشدند به كساني كمك كنند تا آنان مبارزه كنند يا معارف ديني را عليه حكومت ترويج كنند، در حالي كه امروز منطق پرداخت هديه به افراد نزديك به حكومت كه با يك تلفن ميتوانند امتيازات فراواني را ايجاد كنند به كلي تفاوت كرده است. ضمن اينكه زندگي كردن از طريق هديه به كلي نادرست است و افراد را وابسته ميكند. حتي پيش از انقلاب نيز وابستگي روحانيت به اين گونه منابع و پرداخت پول از طرف افراد را نادرست ميدانستند، چه رسد به حالا. ولي اينكه يك نفر متوجه نادرستي بيان چنين شيوهاي نباشد را جز با وضعيت تعارضات فكري و رفتاري اصولگرايان نميتوان توصيف و تحليل كرد.
4ـ كوشش براي محدود كردن و در عمل مسدود كردن فضاي مجازي نيز از عجايب است. آنان هنوز توجه نميكنند كه قانون ممنوعيت استفاده از ماهواره در عمل متروك شد و ديگر كسي به آن نگاهي هم نميكند، در حالي كه ماهواره با حيات اقتصادي مردم هيچ ارتباطي نداشت. ولي اينترنت تمامي حيات اقتصادي جامعه را دربرگرفته است و هر روز نيز به لحاظ فناوري در حال پيشرفت است. حال چگونه عدهاي پيدا ميشوند كه تنهاي خود را در مقابله با اين جريان تند، خسته و فرسوده ميكنند؟ و جالبتر اينكه همزمان خودشان نيز از اين فضا استفاده ميكنند. حتي براي بيان اهداف محدودكنندهشان!!
5ـ اصلاح قانون انتخاباتهاي گوناگون و كوشش براي محدود كردن حق انتخاب مردم، مصداق روشن سرنا را از سر گشاد زدن است. همه دنيا ميكوشند كه رضايت مردم را كسب كنند و به نوعي مشاركت عمومي را افزايش دهند، اينجا به جاي تمركز بر اين رضايت ميكوشند كه مردم را از حضور موثر حذف كنند. جالب است كه اگر پيشنهاد استيضاح رييسجمهور را بدهيم ميگويند، نه؛ در عين حال تندترين حملات را عليه او تدارك ميكنند. با انتخابات ميانهاي ندارند ولي هنگامي كه پيشنهاد تغيير قانون اساسي را بدهي كه نهاد نخستوزيري احيا شود فوري جبهه گرفته و آن را رد ميكنند.
برحسب تجربه شخصي عرض ميكنم كه درستي و نادرستي رفتار و گفتار يك گروه سياسي را هنگامي ميتوان موضوع بحث و گفتوگو قرار داد كه ابتدا درباره وجود انسجام نسبي آن به توافق رسيد. براي نمونه داعش و طالبان افكار و اعمالشان از نظر ما نادرست بود، ولي كمتر دچار تناقضات رفتاري و فكري بودند. در حقيقت آنان از يك دستگاه فكري چارچوبدار تبعيت ميكردند، هر چند منطبق بر واقعيات جهاني و اجتماعي نبود. ولي افكار اصولگرايان ايراني در مرحله پيش از اين ارزيابي است، زيرا چنان تناقضات عجيب و غريبي دارد كه مخاطبان را از فهم چارچوب احتمالي آنان نااميد ميكند. انشعابهاي اين جناح را در چارچوب اين تناقضات ميتوان تحليل كرد. چنين افكاري و رفتاري بهطور قطع با شكست مواجه خواهد شد. دير و زود دارد ولي سوخت و سوز ندارد.