برنامهريزي متمركز آموزشي
تنگراهي براي حيات دانشآموزان
سعيده علي زمان ابيانه
در هفتههاي گذشته تيتر يكي از خبرهاي تكاندهنده خودكشي دانشآموز تهراني بعد از كنكور رياضي بود. پسري 19 ساله با معدل ديپلم19.5 از پشت بام منزلش در تهران خود را به پايين انداخت زيرا از نتيجه آزمون كنكور خود احساس رضايت نداشت. در پوشش خبري حداقلي كه در رسانهها در مورد اين رويداد اتفاق افتاد بارها ازخودكشي دانشآموز «نخبه»، «ممتاز»، «استعداد درخشان» و ... ياد شد.
همين اتفاق هولناك ميتواند كنجكاوي ما را برانگيزد تا سراغ آمار خودكشي دانشآموزان در ايران برويم. در اين جستوجو آمار مشخص و دقيقي يافت نميشود. با اين حال ميتوانيم به صورت جسته و گريخته آماري از خودكشيهاي دلخراش دانشآموزان در ايران را به دست آوريم.
در چنين آمار و اخبار محدودي، تنها خودكشيهاي موفق اين كودكان ثبت شدهاند و خودكشيهاي ناموفق آنها در آمار اورژانسهاي بيمارستانها در خفا مانده است تا از تصور وجود بحران جلوگيري شود.
اما به راستي امروز كه در هر خانواده يك دانشآموز وجود دارد، اثبات فشار سيستم آموزشي و برنامهريزيهايي كه براي آنها از بدو تولد صورت گرفته نياز به جستوجوي خاصي دارد؟! كافي است به تجربه زيسته خودمان در مسير طي شده در اين سيستم معلول آموزشي نگاهي بيندازيم. چه بسيار افرادي كه يكي از «هولناكترين كابوسهاي» آنها حضور بر سر جلسه آزمون است.
بر اساس گزارش دنياي اقتصاد در تاريخ 11/02/95 يكي از موضوعاتي كه در سال 1394 آموزش و پرورش و خانوادهها را به چالش كشيد، خودكشيهاي پي در پي دانشآموزان 11 تا 18 ساله بود. طبق اين گزارش 13 دانشآموز با ترفندهاي مختلف خود را به كشتن دادند و خانوادههايشان داغدار شدند (دنياي اقتصاد، 1395).
بر اساس گزارشها، اغلب موارد خودكشي دانشآموزان، به دليل اضطراب ناشي از مدرسه، افت تحصيلي، ناكامي در واحدهاي درسي يا هراس از مورد بازخواست قرار گرفتن از سوي والدين رخ داده است.
خبرگزاري برنا به آمارهاي نگرانكننده پزشكي قانوني و وزارت بهداشت ايران استناد كرده است كه ميزان خودكشي نوجوانان در سال 1397 را 20 درصد اعلام كردهاند.
به راستي چرا كودكان و نوجوانان بايد در بهار زندگيشان به فكر پايان دادن به زندگي خويش باشند؟
چه قدرتي در پس ذهن يك كودك 13 ساله است تا در دستشويي مدرسه خود را حلقآويز كند؟!
چه عاملي باعث ميشود تا دوخواهر دوقلوي نخبه در رشته تجربي تصميم بگيرند پس از اعلام نتايج كنكور، صبح ديگري را آغاز نكنند؟
آيا حقيقتا سيستم آموزشي و برنامههاي اعمال شده از طريق خانوادهها بر كودكان قاتل آنها نيستند؟ آنجا كه قبل از تولد خانوادهها شروع به برنامهريزي براي آموزش كودكان ميكنند و به خيال خود هر كدام براي كودك خويش مسيرهاي موفقيتآميزي را در نظر ميگيرند!
امروزه در جهاني زندگي ميكنيم كه همه چيز موضوع برنامهريزي دانسته ميشود. در اين جهان، كودك انسان از قاعده برنامهريزي مستثني نمانده است. در عوض او به عنوان موتور خلق ثروت و ايجاد منفعت اقتصادي در آينده مورد شديدترين برنامهريزيها قرار گرفته است.
در زمانهاي زندگي ميكنيم كه كودكان به مثابه شيء تلقي ميشوند و از بدو تولد براي آنها برنامهريزي ميشود بياينكه براي آنها فرديتي قائل باشند. آنها در جامعهاي بروكراتيك متولد ميشوند كه در آن هر مرحله از زندگيشان از پيش برنامهريزي شده است. سياستگذاريهايي كه بيتناسب با «شناخت كودك» صورت گرفته و از بيرون به آنها تحميل ميشوند.
از آنجا كه ارزشهاي جامعه مبتني بر رقابتجويي، مدركگرايي و ثروتاندوزي است كودكان در مسيري از پيش تعيين شده به سمت دستيابي به چنين اهدافي در خانه و مدرسه اجتماعي ميشوند.
در واقع كودكان از بدو تولد وارد محيطهايي ميشوند كه در آنجا به مصرف آموزشهاي از پيش برنامهريزي شده مشغول ميشوند و متناسب با اهدافي كه برايشان تعيين شده گام برميدارند.
كودكي را در نظر بگيريد كه از ابتدا در بهترين موسسههاي آموزشي از نظر جامعه، آموزش ديده و به عنوان استعداد درخشان معرفي شده است. به او گفته ميشود اگر در طول يكسال روزي 18 ساعت را به خواندن و تمرين و تستزني در درسهاي خود بپردازد و در هيچ محفل و مهماني و سفري شركت نكند در پايان آزمون سراسري ميتواند در فلان رشته خاص در فلان دانشگاه برتر ادامه تحصيل دهد و بلافاصله در موقعيتهاي خاص شغلي قرار گيرد. اما بهرغم اجراي تمام برنامههاي از پيش مشخص شده پس از اتمام آزمون سراسري كودك به نتيجه وعده داده شده نميرسد و تمام آنچه براي او بر اساس يك فرمول آموزشي تعريف شده است دچار فروپاشي ميشود.
در چنين شرايطي است كه كودك در مواجهه با انتظارات و فشارهاي اجتماعي دچار تنشهاي روحي گوناگون ميشود. او نميتواند در بين روند برنامهريزي شده سپري كرده و نتيجه حاصل از آن تناسبي منطقي برقرار كند و از اينرو دچار اختلالهاي رواني چون افسردگي، پرخاشگري و اضطراب و دست زدن به خودكشي ميشود.
شايد به همين دليل است كه در سال 1394، 12 دانشآموز زير 18 سال خود را به كشتن دادند. 8 دانشآموز خود را حلقآويز كردند. 3 نفر خود را از ساختمان و پل عابر پرتاب كردند و يك نفر با سلاح گرم زهر مرگ را سركشيد (خبرگزاري مهر، 1394).
چنين فرايند آسيبرساني نه تنها در كشور ما بلكه در بسياري از كشورهاي توسعه يافته در حال وقوع است بهطور مثال، هر سال، 10 مورد خودكشي زير 10 سال در فرانسه رخ ميدهد.
بر همين راستا، نرخ خودكشي دانشآموزان ژاپني به شدت بالاست و هيچ كس نميتواند يك راهحل روشن براي اين پديده نگرانكننده ارايه كند. براساس گزارش سازمان بهداشت جهاني، بيشترين خودكشيها، روز اول سپتامبر، يعني روز بازگشايي مدارس، پس از تعطيلات تابستانه رخ ميدهند (ميگنا، 1395) .
ايران در زمينه خودكشي و در ميان ديگر كشورها، رتبه 48 را داراست اما آمار دقيقي از خودكشي كودكان در كشور وجود ندارد. مهدي ملكمحمد، روانشناس و مشاور در گفتوگو با «وقايع اتفاقيه» ميگويد: «به ازاي هر خودكشي موفق، 60 خودكشي ناموفق رخ ميدهند». اين آمار ميتواند نشاندهنده عمق فاجعه باشد. (خبرگزاري مهر، 1394)
به نظر ميرسد سالهاست زنگ خطري به صدا درآمده كه ما نميخواهيم به هيچوجه به آن گوش فرا دهيم و مشخص نيست چه تعداد كودك بايد قرباني اين نحو از مديريت آموزشي شوند؟
آيا وقت بازنگري در فضاي آموزشي فرا نرسيده است؟ آيا زمان آن فرا نرسيده تا با شناخت دقيق از كودكان اجازه دهيم آنها خلاقانهتر محيط پيرامون خود را فارغ از هرگونه رقابتطلبي و مقايسه بشناسند؟
اين سطح از برنامهريزي ماشيني براي آينده انسان به زودي باعث فروپاشي نسل بشر خواهد شد. همچنان كه امروز انساني كه قرنهاست در تصور كنترل همه چيز برآمده و خودشيفتهوار اين مسير را در جهت تسلط هر چه بيشتر بر محيط طبيعي طي ميكند با بروز بيماري كرونا با ضعف و ناتواني خود مواجه شده است. برنامهريزيهاي صورت گرفته در حوزههاي مختلف آموزشي، اجتماعي، اقتصادي و... بر اثر شيوع ويروس كرونا مختل شدهاند و البته انسان مغرور امروزي راهحل فائق آمدن بر چنين مشكلاتي را باز هم در برنامهريزي متمركزتر و يكجانبهتر ميداند تا جايي كه به عنوان مثال، رييسجمهور در آيين بازگشايي مدارس از اعمال قواعد انضباطي بيشتر بر كودكان سخن گفته و تبديل شدن مدرسه به «پادگان نظامي» را به صورت آشكار و رسمي اعلام ميكند (خبر آنلاين، 1399) .
انسان در قرنهاي اخير در تلاش بوده با برنامهريزيهاي متمركز خود امنيت و آسايش را براي آينده بشر تضمين كند. اين در حالي است كه برنامهريزيهاي يكجانبه و سلطهگر كه طي فرآيند جامعهپذيري از پيش از تولد تا بزرگسالي بر انسان تحميل ميشوند او را به موجودي منفعل، ناتوان، ناهشيار، تكبعدي و غيرخلاق تبديل كرده است. انساني كه نميتواند در لحظه وقوع بحران عكسالعمل مناسبي از خود بروز دهد و در مواجهه با محدوديتها و ناكاميها به اختلالات گوناگون رواني- اجتماعي دچار شده و حتي دست به خودكشي ميزند.
آيا با تشديد كنترلگري و برنامهريزي سلطهگر در دوران همهگيري كرونا و اتخاد روشهاي جديد چون آموزشهاي آنلاين كه كودكان را به حضور در كلاسهاي طولاني مدت مجازي مجبور ميكنند و تنشهاي روحي و رواني ناشي از اعمال پروتكلهاي بهداشتي و تشديد نظم سركوبگر در خانهها و مدارس نبايد انتظار شنيدن خبرهاي فاجعه آميزي از افزايش خودكشي دانشآموزان را داشت؟
پژوهشگر مطالعات كودكي