ادامه از صفحه اول
خيز لندن براي بازگشت
از مسائل جاري در جهان قديم دامن خود را بيرون كشيد. در دوره بين جنگ جهاني اول تا آغاز جنگ جهاني دوم، امپراتوري بريتانيا تا حدي گسترده شده بود كه ادعا ميشد خورشيد در اين امپراتوري هرگز غروب نميكند و فرانسويها هم با در اختيار داشتن مستعمرات از آسياي شرقي گرفته تا آفريقا، در گستره بزرگي از جهان سلطه داشتند. اما فشارهايي كه قرارداد ورساي، در پي جنگ جهاني اول به آلمان به عنوان ميراثدار اصلي امپراتوري اتريش-مجارستان براي جبران خسارات برندگان جنگ وارد شد، باعث ظهور هيتلر و آغاز جنگ جهاني دوم شد. جنگ جهاني دوم، عملا هر دو امپراتوري وقت را از بين برد. فرانسه كاملا توسط آلمان اشغال شد و بريتانيا هم به عنوان تنها قدرت مقاوم در اروپا، هزينههاي زيادي براي دفاع از خودش پرداخت ميكرد و در نقاط مختلف جهان، متصرفات و مستعمراتش در حال سقوط يا محاصره بود. وينستون چرچيل، نخستوزير وقت بريتانيا با تمام توان تلاش خود را كرد تا امريكا را از لاك دكترين مونرو خارج و براي دفاع از باقيمانده متفقين به جنگ وارد كند. نتيجه توافق لندن و واشنگتن به كنفرانس تهران منجر شد. پايان جنگ جهاني دوم و از ميان رفتن قدرت امپراتوريهاي فرانسه و بريتانيا، فرصت را براي قدرت جهاني ايالات متحده امريكا باز كرد. امريكاييها با قدرت تازه يافته در مقابل روسيهاي قرار گرفتند كه با شكست آلمان تا قلب اروپا پيش رفته است و همزمان با اين كشور به قدرت اتمي دست يافت. دوران پس از جنگ جهاني دوم به دوران جهان دو قطبي مشهور است. بريتانيا بعد از جنگ جهاني دوم از كليه متصرفات خارجياش عقبنشيني كرد. دولت بريتانيا از زمان جنگ جهاني اول به دولتهاي عربي وعده داده بود كه اگر در مقابل عثماني بايستند، به آنها استقلال كامل خواهد داد. اين وعده تا پس از جنگ جهاني دوم عملي نشد. عراق بعد از جنگ جهاني دوم از بريتانيا استقلال پيدا كرد، كويت در 1961 و تا سال 1971 بريتانيا، تمامي متصرفاتش در سواحل جنوبي خليجفارس را با چشماني اشكبار ترك كرد. هر چند لندن تصميم گرفت تا جاي پاهايي براي بازگشت خود در آينده به منطقه باقي بگذارد. تاسيس امارات متحده عربي كه بلافاصله از سوي شاه وقت ايران به رسميت شناخته شد و جدا كردن بحرين از ايران به عنوان يك كشور مستقل، اقدامات احتياطي بريتانيا بود كه بازگشت خودش را به منطقه، در آينده تضمين كند. حالا 7 دهه بعد از جنگ جهاني دوم و 5 دهه بعد از خروج بريتانيا از منطقه خليجفارس، حالا بريتانياييها اميدوارند كه قدرت پيشين خودشان را باز پس بگيرند. دولت ايالات متحده امريكا در 7 دهه گذشته با برنامهاي براي يكدست كردن جهان، قدرت خود را در سراسر جهان توسعه داده است. تشكيل سازمان ملل و ايجاد بدنه وسيع براي آن و ايجاد چارچوب جهانيسازي، مسيري براي توسعه قدرت امريكا در جهان ايجاد ميكرد. تا سال 2016 كه دونالد ترامپ، به رياستجمهوري امريكا برگزيده شد، واشنگتن متعهد بود به اينكه جهان را به سمت جهاني شدن و جهاني كردن يكدست پيش ببرد. اما با انتخاب دونالد ترامپ، واشنگتن به دكترين مونرو بازگشت. شعار اصلي ترامپ، شعار امريكا نخست بود. در همين راستا امريكا از بسياري از سازمانها و تعهدات بينالمللي و جهاني كه خودش در طول دهههاي بعد از جنگ جهاني دوم بنيانگذار آن بود، خارج شد. بريتانيا در پي جنگ جهاني دوم و روابط چند دههاي ويژه دو سوي آتلانتيك، خود را مديون امريكا ميداند، اما اين وابستگي و اعتماد به تدريج در حال از بين رفتن است. امريكاييها به تدريج در حال از دست دادن جاي پاي خودشان در غرب آسيا و خليجفارس هستند. مجموعه حوادث 4 سال گذشته در منطقه باعث شده است كه بريتانيا اميدوار باشد بتواند با استفاده از نفوذ ديپلماتيك و جايگاه تاريخي در منطقه، خلأ امريكا در منطقه را در اختيار بگيرد. بريتانيا بدون پشتوانه نظامي نميتواند موقعيت پيشين خودش را در منطقه خليجفارس بازگرداند. بريتانياييها خروج امريكا از منطقه را فرصتي براي بازگشت ميبينند، در شرايطي كه با برگزيت اتحاديه اروپا را ترك كردهاند، اميدوارند مجبور نباشند كه قدرت و نفوذشان را با كسي تقسيم كنند و به تدريج با جلب اعتماد و ادعاي حمايت از امنيت كشورهاي جنوب خليجفارس، قدرت گذشته را در خليجفارس بازيابي كنند.
براي ما چگونه ميشمارند؟
حال اگر در اين مبناي پنج پنجي، كيلومتر شمار عدد 23 را نشان بدهد يعني چه؟ يعني 2 تا 5 تا و سه تا يكي كه اگر تبديلش كنيم به واحد ده دهي، برابر عدد 13 ميشود. اين يعني در هر دو مقياس، كيلومتر شمار 23 را نشان ميدهد ولي اين دوتا 23 يكسان نيستند. يعني وقتي بر مبناي پنج پنجي عدد 23 را در كيلومترشمار ميبينيم به معني 23 كيلومتر نيست بلكه با معادل سازي واحد، معنايش 13 كيلومتر است. حال فرض كنيد كيلومترشمار يك خودرو را ببينيم كه مثلا عدد 231 را نشان ميدهد، اگر ندانيم واحد شمارشش بر چه مبنايي است، نميتوان به قطع گفت اين 231 يعني چه. خيلي وقتها در كشور خودمان بعضيها يك حرفهايي ميزنند يا يك كارهايي ميكنند كه هر چه فكر ميكنيم نميتوانيم بفهميم يعني چه. در واقع مشكل از آنها نيست، مشكل در اين است كه مقياسهاي فهم ما با مقياسهاي آن حرفها و اعمال يكي نيست، حتي اگر از كلمات مشابه استفاده شود. اما كاش فقط همين بود و مثلا آن طرف به اينچ ميگفت 12 و ما به سانتيمتر ميشنيديم 12. بالاخره بعد از 4 دهه يكجوري مبناي مقياس را به هر سختي بود ياد ميگرفتيم و مدارگرد ما با ايستگاه فضايي آنها در دو طرف كره زمين نميافتاد و هر طور بود به هم ميرسيديم. مشكل اينجاست كه وسط ماجرا، مقياسها تغيير ميكند و ما دقيقا نميفهميم الان بر اساس چه مقياسي بايد اينها را بفهميم. تصور كنيد كيلومترشمار يك خودرو مقداري از مسافت را بر اساس شمارش پنج پنجي بسنجد، بعد از يكجايي كه معلوم نيست كجاست بر حسب شمارش ده دهي اعداد را ادامه دهد و بعد مقياسش بشود هشت هشتي و در آخر ما يك عددي را ببينيم كه هر طور فكر كنيم متوجه نشويم چه به چه هست. مثل اينكه بگوييم با فساد مبارزه ميكنيم بعد يك نفر مدرك جعل ميكند و او را بر سرمان ميگذاريم و عزت و احترامش ميكنيم و همزمان به فلان و بهمان ميتازيم. خب اينجا ما از كجا بفهميم مقياس فساد چيست و آيا ما هم حق داريم مدرك جعل كنيم يا نوبت كه به ما برسد جور ديگري ميشمارند؟