قطرهاي از بادههاي آسمان
موزهها و آثار مرتبط با
موضوعات عرفاني
سارا كريمان
طي قرون متمادي تصوف و عرفان اسلامي الهامبخش بسياري از اشعار و آثار هنري بوده و علاوه بر آن صوفيگري نقش بسزايي در شكلگيري فرهنگ و ادبيات اسلامي داشته و هزاران بيت در خصوص انديشه و باورهاي آنها توسط شعرا و ادباي بزرگ سروده شده است. پس از ظهور اسلام تصوف در انشعابات و صور گوناگون آن در كشورهاي مختلف مانند هند، مراكش ايران و... پديد آمد. اشكال گوناگون زهد تا دربار سلطنتي نيز راه گشود و در اكثر امپراتوريها، در جايگاه مشاور از ديدگاهها و اعتقادات آنها بهره ميجستند. در بسياري از موزههاي دنيا كه گنجينهاي از هنر اسلامي در آنها نگهداري ميشود، هنر عرفاني يا همان تصوف به عنوان يك دسته متمايز شناخته و بررسي ميشود، بهطور مثال در موزه متروپليتن اين دسته از آثار كه شامل نگارهها و مجسمهها ميشود، به همراه تاريخچه هنر تصوف معرفي و در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. گالاتا مِولِوي، خانه موزه تصوف در استانبول كه با عنوان خانه مولوي نيز شناخته ميشود از باسابقهترين اماكني است كه به صورت اخص به موضوع تصوف پرداخته و در آن آثاري نظير سازها، البسه، كتاب، نقشه و ديگر وسايل مورد استفاده صوفيان به نمايش درآمده است. موزه بروكلين نيز بخشي از فضاي خود را به معرفي گنجينههاي هنر اسلامي اختصاص داده كه در آن به نمونههايي از وسايل مورد استفاده اهل تصوف برميخوريم. در ايران نيز بخشي از آثار هنري موجود در موزهها ارتباط موضوعي با تصوف داشته و به عنوان مثال اشكال گوناگون هنري از مينياتور تا مجسمههاي هنر معاصر (پرويز تناولي) به موضوعات مرتبط با زهد و عرفان پرداختهاند. موزه ادب و عرفان شيخ شهابالدين اهري نمونهاي از موزههاي تخصصي مرتبط با موضوعات عرفاني است. در ديگر موزهها برخي اشياي هنري و تاريخي مانند تبرزين يا كشكول به عنوان آثاري مرتبط با تصوف شناخته ميشود. اما سوالي كه در اينجا مطرح ميشود اينكه اين صورت ظاهري از اشيا تا چه ميزان مخاطب را با مفاهيم عارفانه آشنا ميكند. آيا اينگونه چيدمان بيشتر ذهن را به سطحيترين و بياهميتترين لايه سوق نميدهد؟ سادهترين و قابل فهمترين تعريف از عرفان تا چه اندازه در اين كشكول و تبرزين نمود پيدا ميكند؟ پرداختن به صورت اسبابي كه در حاشيه زندگي افرادي قرار ميگيرد كه باورمند به وجهي ديگر از وجود هستند، يقينا نميتواند حتي گوشهاي از حقيقت را براي مخاطب بازگو كند. در شرح حال عارفان بزرگ به نامهايي برميخوريم كه تنها به لحاظ اسمي براي اكثريت مردم شناخته شده هستند ولي درك كلمات و انديشههاي آنها مستلزم آموزشهاي طولاني و ممارست فراوان است. بهطور مثال عموم مردم با نام حسين منصور حلاج آشنا هستند و تا حدودي از سرگذشت او آگاهي دارند ولي عطار نيشابوري كه خود نگارنده تذكرهالاوليا و شرح زندگاني حلاج است، از دشواري و پيچيدگي درك معاني كلمات او سخن به ميان ميآورد. حال به اين جمله عطار توجه ميكنيم كه « معرفت عبارت است از ديدن اشيا و هلاك همه در معني». صرفنظر از تفاسير پيچيده نگاشته شده بر اين كلام عارف بزرگ ايراني، معناي اوليه متبادر به ذهن، سخن از پرهيز از سطحينگري به ميان ميآورد. اما آنچه در بيشتر نمايشگاهها و موزهها مرتبط ديده ميشود بيشتر هلاك معني است در تبلور اشيا . بدون بررسي سير تكاملي هنر اسلامي و نمود آن در آثار عرفاني و همچنين درك مرحله به مرحله و جوانب و تاريخ عرفان، يقينا هرگونه نمايش ظاهري آثار در موزهها كمترين ميزان آگاهيبخشي به مخاطب را ايفا نخواهند كرد. چالش بزرگتر اينكه اگر از منظر غربي به هنر اسلامي و آثار مرتبط با آن نگاه كنيم، نقصان بزرگي به لحاظ معرفتشناختي وجود دارد كه اثري برآمده از امور معنوي را در صورت ظاهري يك كالا ميبيند، آن را از بستر شكلگيري خود جدا كرده و بر مبناي نظم ذهني بيگانه با موضوع در كنار وسايلي ديگر چيدمان كرده است. با اين وجود در اين منظر هم نبايد چندان پيش رفت تا بهزعم برخي متفكران موزه را سردخانه آثار فرهنگي و هنري در نظر گرفت. امروزه توجه به متن و زير متن در موزهها باعث شده هم نگاه معرفتي به آثار متفاوت از گذشته باشد و هم شيوههاي جديد بيان لايههاي ديگر از هويت آثار را به بازديدكننده معرفي كند.