بنسلمان جنگ پنهاني را در دربار آل سعود كليد زد
خون و نفت: روايت جديدي از قدرت طلبي
مترجم: هديه عابدي
دونالد ترامپ در نخستين سفر خارجي خود به عنوان رييسجمهور ايالات متحده در سال 2017 به عربستان سعودي سفر كرد. در جريان اين سفر، ترامپ در كنار ملك سلمان پادشاه سعودي و عبدالفتاح السيسي، رييسجمهور مصر ايستاد و همگي دستهايشان را بدون هيچ هدف و معني خاصي روي يك گوي درخشان قرار دادند. عكس اين اقدام احمقانه و عجيب به سرعت در جهان پخش شد و ذهن ناظران را با خود درگير كرد. اكنون با خواندن كتاب جديدي كه در خصوص به قدرت رسيدن محمد بن سلمان، وليعهد عربستان، منتشر شده، ميدانيم محل ايستادن رهبران مصر، عربستان و امريكا كه قرار بود مركز مبارزه با افراطگرايي باشد در واقع لابي هتلي بود كه براي آن عكس با عجله آماده شده بود. اين نكته باعث ميشود، اقدام مضحك و بيمعني ملك سلمان، ترامپ و السيسي كه هر 3 در كشورهايشان به سركوب و اعمال خشونت عليه شهروندان ميپردازند اما در انظار عمومي وعده مقابله با افراطگرايي را ميدهند از اين هم خندهدارتر شود. اين حقه كمارزش و توخالي كه صرفا با هدف ترميم وجهه حكومت بيرحم عربستان به كار گرفته شدكاملا نمايانگر ماهيت حاكميتي است كه وليعهد عربستان تا به امروز به نمايش گذاشته است.
جمعآوري قدرت
به قدرت رسيدن بنسلمان اكنون براي همه ماجراي آشنايي است. در ژانويه 2015 پس از نشستن بر تخت سلطنت، ملك سلمان پسر جوانش محمد را به عنوان وزير دفاع عربستان معرفي كرد و پس از آن نيز محمد به سرعت پلههاي ترقي را طي كرد. او با جمعآوري قدرت و حذف بيرحمانه رقباي خود خيلي زود به راس قدرت رسيد. بنسلمان اكنون در عمل، رهبري عربستان را بر عهده دارد و مقام پدرش صرفا تشريفاتي است. در چنين شرايطي، او سياست تهاجمي را در دستور كار خود قرار داده و آن را در پوشش «اصلاحات» و «مدرنسازي» اقتصادي و اجتماعي دنبال ميكند. او به ويژه پس از قتل جمال خاشقجي، روزنامهنگار منتقد آل سعود در اكتبر 2018 به خاطر اقدامات خشونتآميز و مافيايي خود به شهرت جهاني رسيده است.
بردلي هوپ و جاستين شك، خبرنگاران والاستريت ژورنال در كتاب جديد خود به نام «خون و نفت» روايت خواندني از جزييات به قدرت رسيدن بنسلمان را ارايه كردهاند. اطلاعاتي كه اين كتاب به خوانندگان خود ميدهد بر اساس مصاحبههاي مفصلي است كه نويسندگان با منابع اطلاعاتي مهم و بانفوذ انجام دادهاند. در مواردي كه روايت، نكته جديدي براي خوانندگان نداشته نيز نويسندگان با اضافه كردن نكات حاشيهاي و جزييات مهم و خواندني توانستهاند به غناي آن بيفزايند. با خواندن اين كتاب متوجه ميشويم كه بنسلمان چگونه براي رسيدن به قدرت نقشه ريخته، رقباي خود در خاندان آل سعود را خنثي كرده و خود را به عنوان مردي جا زده كه ميخواهد ريشه فساد در ميان نخبگان سعودي را بخشكاند. روايتي كه اغلب از بنسلمان ميشنويم، روايت شاهزادهاي است كه قصد دارد يك كشور عقبافتاده عربي را به استانداردهاي مدرن غرب نزديك كند. كتاب «خون و نفت» نيز از اين خط داستاني دوري نكرده و حتي در مواردي آن را بازتوليد ميكند.
بنسلمان از اين كلمات به نفع خودش استفاده كرده است. او توانسته ذهنيت افكار عمومي را طوري هدايت كند كه همه او را يك سياستمدار آيندهنگر و روشنفكر بدانند و به اين باور برسند كه تنها او ميتواند، جامعه عقبافتاده عربستان را اصلاح كند.
حفظ حكومت استبدادي
همان طور كه ادوارد سعيد، انديشمند فلسطيني به ما نشان داد، دوقطبي غرب مدرن و شرق عقبافتاده مدتهاست نقش اصلي را در مشروعيت بخشيدن به گسترش قدرت غرب در جهان عرب ايفا ميكند اما در شرايط امروز، تمركز بر اين دوقطبي باعث ميشود، نقش مهمي كه امثال امريكا و انگليس در حفظ حاكميت استبدادي و كمك به مقابله پادشاهان منطقه با اصلاحطلبان واقعي جامعه ايفا كردهاند چندان مورد توجه قرار نگيرد. اين گفتمان باعث ميشودف نقش غرب در حفظ استبداد به چشم نيايد و غربيها با وجود ارسال گسترده سلاح و ارايه آموزشهاي نظامي به سرويسهاي امنيت ملي اين كشورها، بيگناه قلمداد شوند. با وجود چالشهاي دروني ناشي از چندين دهه تقابل ميان طبقه حاكم در كشورهاي منطقه وكشورهاي غربي، حكومت استبدادي در شبه جزيره عربستان جان سالم به در برده است. هوپ و شك در كتاب خود تصوير وليعهدي را ارايه ميدهند كه به راحتي توانسته در دل طبقه نخبه مدرن شامل سياستمداران، مديران صندوقهاي پولي، مديران شركتها و نظاميان عاليرتبه از هرم قدرت بالا برود. طيف گستردهاي از شخصيتها- از توني بلر نخستوزير اسبق انگليس گرفته تا ديويد پترائوس رييس سابق سيا و ماسايوشي سان مدير سافت بانك- به طرف بنسلمان كشيده شدهاند، حال چه به دليل طمع شخصي يا خوشباوري يا تركيبي از هر دو. تازه همين اواخر به ويژه پس از قتل خاشقجي بود كه حداقل برخي از آنها كمكم نسبت به بنسلمان بدگمان شدند و از او روي برگرداندند.
شكست سياستها
نويسندگان اين كتاب اغلب به نكاتي اشاره ميكنند كه شايد بتوان آن را توانمنديهاي حرفهاي وليعهد ناميد: سختكوشي، مهارت كار با اعداد و پشتكار در دستيابي به يك چشمانداز راهبردي. اما اين تصوير با فهرست بلند شكستهاي او در حوزه سياسي همخواني ندارد.
مداخله عربستان در يمن قرار بود، كوتاه و تعيينكننده باشد اما بعد از5 سال اين جنگ به يك منجلاب تبديل شده است. حصر قطر نيز بيشتر ضعف عربستان را نشان داده تا قدرت آن. همين مساله در مورد اقدام ناموفق در مقابله با نفوذ حزبالله در لبنان با ربودن نخستوزير اين كشور نيز صدق ميكند. بدتر از همه فروپاشي هسته مركزي استراتژي اقتصادي وليعهد بود. برنامه بنسلمان براي تنوع بخشيدن به اقتصاد عربستان قرار بود با سرمايهگذاري مستقيم خارجيها و عرضه بينالمللي بخشي از سهام آرامكو، شركت نفتي بزرگ عربستان اجرا شود. اما در نهايت اين عرضه سهام تنها به صورت ملي انجام شد و عمدتا سرمايهگذاران عربستان و ديگر كشورهاي منطقه را به خود جذب كرد. رقمي كه با اين عرضه جمعآوري شد به هيچ وجه با پيشبينيها همخواني نداشت. هوپ و شك ميگويند: اين همان نتيجهاي بود كه مقامات نفتي عربستان از همان ابتدا پيشبيني ميكردند. مجموعه اين شكستها در بهار سال جاري ميلادي به تصميم عربستان مبني بر آغاز جنگ با روسيه بر سر قيمت نفت ختم شد. اين دعوا زماني به راه افتاد كه شيوع بيماري كرونا باعث كاهش شديد و بيسابقه تقاضاي جهاني براي خريد نفت شده بود. بنسلمان پس از ناكامي در قطع وابستگي رياض به نفت اكنون كاري كرده بود كه درآمد نفتي كشور نيز با اقدام نسنجيده او به شدت كاهش يابد. رياض كه در جذب سرمايه خارجي لازم براي راضي نگه داشتن مردم در درازمدت ناكام مانده، مجبور است دور جديدي از رياضت اقتصادي را آغاز كند.
همان طور كه نويسندگان اين كتاب ميگويند؛ هدف بنسلمان هيچگاه «مدرنسازي» كشور در راستاي منافع مردم نبوده است بلكه هدف او جمعآوري قدرت جلوگيري از «بهار عربي» در عربستان با راضي كردن جوانان كشور از طريق اصلاحات اجتماعي، سركوب هر گونه انتقاد حتي مخالفتهاي نه چندان شديد و تنوع بخشيدن به اقتصاد كشور با هدف تضمين حكومت آل سعود در دوران پسا نفتي بوده است. اما تصويري كه كتاب «نفت و خون» از بنسلمان ارايه ميدهد، تصوير مردي است كه به راه و روش خود عادت كرده و هوشمندي و مهارت لازم براي اتخاذ رويكرد ديگري را ندارد. حتي الان نيز به نظر ميرسد بنسلمان نميتواند درك كندكه از نظر جامعه جهاني او صرفا حاكم يك كشور با درآمد متوسط است كه براي حفظ امنيت رژيم خود به حسن نظر خارجيها نياز دارد. بايد ديد آيا شخص او يا كل رژيم آل سعود ميتواند در درازمدت با اين شيوه حكومت دوام بياورد يا خير. اگر دوام نياورند، ميتوان نتيجه گرفت كه امتيازات سلطنتي در شتاب بخشيدن به سقوط آلسعود نقش اساسي ايفا كرده است. هوپ و شك در كتاب خود توانستهاند، روزنامهنگاري تحقيقي را به شكلي ارزشمند پياده كرده و همه اين عناصر را مورد بررسي قرار دهند اما يك مورد را از قلم انداختهاند: اين كتاب چندان به جنگ داخلي يمن نميپردازد در حالي كه اين جنگ تاكنون مهمترين اقدام در حكومت بنسلمان بوده است.
قصههاي ناگفته
بمباران ائتلاف عربستان عامل مرگ دهها هزار نفر در جنگ يمن بوده است. اين ائتلاف به گواه سازمان ملل و معتبرترين سازمانهاي مردمنهاد جهان،حملات گسترده و سيستماتيكي را عليه اهداف غيرنظامي ترتيب داده است. حصر يمن به دست ائتلاف عربستان و امارات مهمترين دليل به وجود آوردن بدترين فاجعه انساني حال حاضر جهان محسوب ميشود. در نتيجه اين حصر 85 هزار كودك كمتر از 5 سال بر اثر گرسنگي يا بيماريهاي قابل پيشگيري از دنيا رفتهاند. ميليونها نفر نيز در آستانه قحطي قرار دارند.
به همين دليل، تاريخ بنسلمان را يك جنايتكار جنگي به حساب ميآورد و كشورهاي غربي كه به او سلاح فروختند به عنوان همدست او شناخته خواهند شد. با اين حال در كتابي كه بيش از 300 صفحه دارد تنها در 4 صفحه به مساله يمن پرداخته شده و اين اشاره به هيچ وجه براي چنين مسالهاي كافي نيست.
در همين چند صفحه نيز چندان به هزينههاي انساني مداخله عربستان اشاره نميشود و آن را اقدامي در دفاع از عربستان در برابر ايران ميداند كه به درستي مديريت نشده است. اين نوع روايت از جنگي كه عربستان به راه انداخته بسيار سخاوتمندانه است.
بيتوجهي كتاب به مردم يمن نشاندهنده بياعتنايي افرادي است كه هوپ و شك با آنها مصاحبه كردهاند. اين امر به خوبي نشان ميدهد، رسانههاي غربي تا چه حد در آگاهيبخشي به مخاطبان خود در خصوص دست داشتن دولتهايشان در جنايتهاي عربستان ناكام بودهاند.
جدا از حرفهاي درگوشي كاخ آل سعود، همين روايتهاست كه بايد گفته شده و بيش از اين به آن پرداخته شود.