كمي خجالت بد نيست!
انگار فرماندهاي به نام آيتالله هاشمي از سوي امام انتخاب نشده بود كه مورد اعتماد فراوان ايشان بود و بهرغم اينكه آيتالله هاشمي آن زمان رييس مجلس بود، امر مهم اداره جنگ را به وي سپردند تا با روحيه اعتدالي كه داشت، ميان ارتش و سپاه كه در عملياتها دوگانه عمل ميكردند، هماهنگي ايجاد كرده و بتواند فرماندهي كند.
گمان نميكنم در دنيا كه مسلمان نيستند و ادعاي مسلماني هم ندارند، چنين قدرناشناسي نسبت به شخصيتي خدوم وجود داشته باشد، كسي كه حتي رهبري هم به ايشان مدال فتح درجه يك دادند. نميدانم اين بيمهريها را بايد به حساب چه گذاشت، اگر مبنا نظر رهبري است كه ايشان مدال فتح درجه يك را براي آيتالله هاشمي در نظر گرفته و به ايشان اعطا كردند اما اگر ملاحظات ديگري وجود دارد كه بايد بدانيم تاريخ را نميتوان با ملاحظات خاص نوشت و خدمات يك فرد را ناديده گرفت، مخصوصا خدمات فردي واقعگرا و واقعنگر همچون آيتالله هاشميرفسنجاني كه با شجاعتي مثالزدني و بينظير به امام اصرار كرد جنگ را پايان دهد. آيتالله هاشميرفسنجاني تاكيد داشت كه جنگ با اين روند برندهاي نخواهد داشت و فرسايشي خواهد شد و امام هم اين تحليل را پذيرفتند. امامي كه هفته پيش از پذيرش پايان دادن به جنگ گفته بودند ما تا آخرين نفر و آخرين قطره خون ايستادگي ميكنيم.
در مصاحبهاي كه با آقاي هاشمي داشتم از ايشان پرسيدم كه آورده ۸۱ سال زندگي شما چيست؟ ايشان مكثي كرد و گفت كار قرآني كه در زندان شروع كردم، منظور ايشان تفسير راهنما بود كه در پنجاه و چند جلد منتشر شده است. از آيتالله هاشمي پرسيدم به جز اين آوردهاي كه به خدا عرضه ميكنيد، چيست؟گفتند ختم جنگ. آقاي هاشمي ختم جنگ را از شاهكارها و بزرگترين دستاورد زندگي خود ميدانست.
فقط هاشمي بود كه ميتوانست امام را كه معتقد به مقاومت تا آخرين لحظه و قطره خون بود براي پايان جنگ مجاب كند. آيتالله هاشمي تعريف ميكرد وقتي به حلبچه رفتم و جنازههاي مردم مظلوم را در اين منطقه ديدم كه چگونه صدام با قساوت و بيرحمي بينظيري مردم خود را قتلعام كرده بود، با خود گفتم من به تهران ميروم و به هر شكل ممكن امام را متقاعد ميكنم. ايشان به امام گفته بود اگر صدام يكي از شهرهاي بزرگ ما مثل مشهد و تبريز و تهران و ... را بمباران شيميايي كند ما چه پاسخي داريم كه به مردم بدهيم و چه بايد كنيم؟ ايشان به امام گفته بود چه تضميني هست كه صدام اين كار را نكند آن هم زماني كه ابرقدرتها براي حمايت از او هواپيماي مسافربري ما را ميزنند و كشورهاي مرتجع منطقه فضاي آسمان خود را در اختيار صدام قرار ميدهند. امام كه هيچ وقت تحت تاثير حرف كسي حتي آقاي هاشمي قرار نميگرفت، متقاعد شد. البته آيتالله هاشمي از سال ۶۲ تصميم گرفته بود جنگ را تمام كند و از همان زمان كه اداره عمليات والفجر را برعهده داشت، ميگفت كه من ميروم و جنگ را تمام ميكنم. ما ميدانيم كه امام بعد از آزادسازي خرمشهر نظرشان به ختم جنگ بود، اما نظاميان گفتند ما مطمئن نيستيم كه اگر ما جنگ را متوقف كنيم، عراق به شهرهاي نزديك مرز تجاوز نكند. همين هم شد كه امام متقاعد شدند تا نقطه مطمئني پيش رويم و عمليات را داخل خاك عراق ادامه دهيم. آقاي هاشمي با اين گروه از نظاميان هم نظر نبود اما قاعدتا تابع امام و معتقد بود كه بايد به عنوان فرمانده كل قوا از ايشان پيروي و تبعيت شود.
از همينرو و به دليل نقش بيبديل آيتالله هاشميرفسنجاني در دفاع مقدس توقع نميرفت برخي نظاميان بيوفايي خود را در اين سالها به چنين شخصيت خدومي كه رهبري از او تقدير كرده، نشان دهند. خطاب به همرزمان خود ميگويم كه مطمئن باشيد اين قدرناشناسي ضرري به آيتالله هاشمي نميزند. ايشان كه دستش از دنيا كوتاه است اما در آن دنيا اجر زحمات خود را خواهد ديد. مطمئن باشيد شما كه ناسپاسي كرديد با خودتان چنين ناسپاسيهايي خواهد شد اما مردم از مردان جنگ توقع كرامت و جوانمردي و بزرگواري و قدرشناسي و وفا داشتند منتها دوستان همرزم من در نيروهاي مسلح امتحان خوبي پس ندادند و تاريخ نسبت به اين رفتار آنها قضاوت خوبي نخواهد كرد. با قدرناشناسي از آيتالله هاشمي تاثيري در نگاه مردم ايجاد نخواهد شد، چراكه مردم در تشييع جنازه ميليوني ايشان كه از كل كشور آمده بودند و بعد از امام بزرگترين تشييع بود، نشان دادند او را نماد خدمت و اعتدال ميدانند. مردم هميشه از آيتالله هاشمي به عنوان نماد خدمت و اعتدال به بزرگي ياد خواهند كرد چه نظاميان وظيفه خود را نسبت به فرمانده سابق خود بجا بياورند و چه بجا نياورند.