جريانشناسي نيروهاي سياسي
علي صارميان
زير خاكستر حرفهاي روزمره؛ علاقهاي شعلهور به تغيير است. هر تغييري دو ركن دارد. اول: چه چيزهايي بايد بمانند تا نظم بههم نريزد و جامعه جنگل نشود.
دوم: چه چيزهايي به واسطه زمان بايد تغيير كنند كه جامعه دچار تصلب و وضعيت «مرداب» نشود كه خود باني انفجار سياسي و اجتماعي است.
براين اساس بدون آنكه به جزييات اختلافات بنگريم و دچار مطالب بيخاصيت شويم چند مدل زنده را عرض ميكنم:
مدل اول: براندازان. آنها ميگويند كه يك انقلاب جديد شود. تقريبا هيچ برنامه توسعهاي كه بتواند وضع را بهتر كنند ندارند. بيشتر ميگويند عوامل تغيير بايد زياد باشند .از ديد آنها ايران هيچ زيرساخت و نهادي كه ارزش ماندگاري داشته باشد ندارد و جمهوري اسلامي كه ظرف تمام نهادهاي مشروطه تاكنون است بايد بشكند. راهكار آنها به انهدام تمام نهادهاي سياسي و مدني يك قرن اخير ميانجامد و لذا تغييرخواه نيستند و بيشتر انفجارطلبند.
مدل دوم: محافظهكاران ايران كه ميگويند همهچيز عالي است. سخنان بعضي افراد در اينكه در بهترين شرايط قرار داريم مسموع نيست. از نظر ايشان ايستايي معادل ايستادگي است. اين دو با هم فرق دارند و در ايستادگي ميتوان صدها تغيير تاكتيكي و حتي تغيير استراتژي جهت حفظ اصول و تغييرات آنچه بيجهت اصول شدهاند را اجرا كرد ولي مشخصا اين ذهنيت ايستا موجب تحميل ايستايي بر ايستادگي شده است.آنها ميگويند تغيير سم است. زور و پول آنها را از هر تغييري بينياز كرده و از نظر ايشان نياز به تغييري در گفتمان جامعه و ساختار امر سياسي لازم نيست.
مدل سوم: نظريهپردازاني چون آقاي رحيم پور ازغدي و جليلي و علمالهدي و كيهان و محسن رضايي و طيف نواصولگرايان به مانند قاليباف است. آنها اقليتسالار هستند و متاسفانه ظرفيت جامعه را در راي حداقلي تضمينكننده پيروزي گروهشان ميدانند. نگاه آنها جايگزيني افراد مشغول در نهادهاي انتصابي در جايگاه انتخابي است. مشكل اصليشان زاويه با جمهوريت نظام است. لذا به دنبال تز نخستوزيري در نهادهاي انتخابي هستند. از نظر نظم برخلاف گروه دوم، تغييرات به شكل جوانگراييشان به شكلي است كه انگار تز تروتسكي اسلامي را دنبال ميكنند. آنها فاقد سابقهاند و مجلس فعلي دستپخت ايشان است .
گاهي صداي ضعيف كودتا يا فرماليته كردن دموكراسي در محافلشان شنيده ميشود. آنها در سياست خارجي، تغيير به سمت درگيري بينالمللي را در شرايط ضعف كارآمدي داخلي دنبال ميكنند. مدل چهارم: احمدينژاد و گروهش. آنها خود را وابسته به تز آخرالزماني ميدانند. آنها عصر غيبت امام عصر(ع) را تمام شده ميدانند و بهصورت ساختاري با روحانيت و نواب امام زمان مشكل فكري دارند. مشكل اين گروه ايناست كه رابطه آنها با امام زمان مثل آن رزميكار كه چندي پيش خود را امام زمان ناميد، توهم است. آقاي مصباح و كساني كه احمدينژاد را به نظام و رهبري تحميل كردند نميدانستند كه وي و گروهش دچار مشكل اعتقادي مخالف قرائت رسمي هستند. احمدينژاد و پسر پهلوي يك رقابتي دارند در سردسته شدن ناراضيان. عدم برخورد با احمدينژاد و در حصر نگه داشتن مهندس موسوي اين را تقويت ميكند كه احمدينژاد مهره خود نظام است. گروه پنجم: گروه فعلي در قوه اجرايي گروه پنجم را شكل ميدهند. لاريجاني و روحاني و بخشي از اصلاحطلبان كه پاي در مسووليتهاي دولتي داشته يا دارند. آنها ادامه نگاه مرحوم هاشمي هستند. آزادسازيهاي بعضا افسارگسيخته و نوعي اليگارشي و نخبهگرايي. مشكل ايناست كه دايره آنها بسته و خانوادگياست و از نظر عدالت، بيتوجه به محرومانند. بيتوجهي به بيتالمال و پاسخگو نبودن و اينكه در تغيير مد نظر آنها يك نسل از بين ميرود تا نسل بعد ايران جان بگيرد. بدون آنكه تضميني در كار باشد. گروه ششم: اصلاحطلبان بدنه هستند كه نگاه خاتمي و مير حسين موسوي را دنبال ميكنند. آنها خود را ادامه كار مشروطه و مصدق و خاتمي و كروبي و ميرحسين ميدانند. آنها از طرفي براي كارآمدي ميكوشند نهادهاي ضعيف شده انتخابي و حتي انتصابي را با نقد فساد و مكانيزمهاي انتخاب گروه بالاي اين جريان؛ كارآمد سازند. از طرفي نهادهاي غيرپاسخگو را با خطرات تصلب و ديكتاتوري براي ايران آشنا سازند. اين گروه از سال 88 بهشدت آسيب ديده. برخي از آنها به پنج گروه بالا پيوسته است. لذا در تئوري نيز دچار منگنه نقد دروني شدهاند و افراد شبيه پيشكسوتانشان ديگرقادر به راهبري نيستند. تئوريسينهاي بعد از انقلابشان نيز نميتوانند راهي جديد بسازند. طيف آخر هم كه سردرگمهاي ناراضي فاقد تئوري هستند. وضعيت ژلهاي ايران مستعد فرصتهاي عالي و تهديدهاي خانمانبراندازي است كه بايد به آن توجه كنند. به ايشان نميتوان خرده گرفت ولي مطالبه بيبرنامه، هضم شدن در گروههاي بالاست و احتمالا بيبرنامهترينشان. مخالفت با رهبري و شوراي نگهبان كه نشد برنامه. فرصت هست كه براي اين دوستان احزاب و رسانهها صدايشان را ترجمه كنند تا دچار آشوب تحت دسيسه قرار نگيرند. صداي بيپناهان و افتادگان را در داخل چه كسي نمايندگي ميكند كه آنها تحت دسيسه قرار نگيرند. براي ايشان چه برنامهاي داريد؟ بايد از برخي گروههاي معقول در بالا اين سوال را پرسيد.